eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
231 دنبال‌کننده
3 عکس
53 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
1.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برسان سلامِ ما را، به رفو گرانِ هجران که هنوز پاره ی دل، دو سه بَخیه کار دارد دلم را که چون قالی نخ نماست به نخ های عشقت رفو می کنم به رفوگران بگویید ز رفو گذشت این دل چه رفو کنم دلی را که هزار پاره دارد . مرد بودم که بغض‌هایم را تا ته ِ حلق ِ خود فرو کردم تا بداند که "دوستش دارم" هر چه او زخم زد رفو کردم . مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود؟ دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود! . یک شب به ناز، چشم به چشمم بدوز تا این قلب پاره را به نگاهت رفو کنم رسوای جمع کردی ام ای‌ دل خموش باش تا حفظ بازمانده ی این آبرو کنم شرمندهٔ نوازشِ گردون نمانده‌ام گر چاک دوخت، جامه به مزدِ رفو گرفت... تسلیم شو که زخم نمایان عشق را گر هست بخیه ای، لب خود را گزیدن است تا رسد بر کنگر مقصود دست ناله‌ای بخیه نتواند نهان کردن دهان زخم را جایی میان هیچ ، بیا گفتگو کنیم تاپاره های سینه ی خود را رفو کنیم https://eitaa.com/eshare
کسی از دفتر من درس اقبالی نمی گیرد مصیبت نامه ام، از من کسی فالی نمی گیرد جهان به  مجلس مستان بی‌خرد  ماند که در شکنجه بود هر کسی که هشیار است گویی قمارخانه‌ی «هیچ» است روزگار هربار شادمان شدم از بُرد، باختم ما بند باز زندگی بی مروتیم هر لحظه بیم اینکه بیافتیم می رود... عمر عزيز خود منما صرف ناكسان حيف از طلا كه خرج مطلّا كند كسی زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس بر گردد به تیره روزی من کم مبین که همجون شب هزار رشته گوهر در آستین دارم بر هر كسی كه می نگرم در شكايت است در حيرتم كه گردش گردون به كام كيست آسمان در کشتی عمرم کند دائم دو کار وقت شادی بادبانی، گاه انده لنگری _________________ @eshare
گفتم به مرد آینه ی روبروی خویش تدبیر چیست؟ گفت همین پیرتر شدن... امروز با هزار کدورت مقابلیم رفت آن صفا که آینه با ما حساب داشت... در اتاق آینه چشمان یوسف بسته شد آینه از چشم های بسته ی او خسته شد... آینه‌ت دانی چرا غماز نیست زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر نهادم آینه­ ها در مقابل رخ دوست طریق آینه را پیش گیر و ساکت باش به خوب و زشت میاندیش بی صدا هستند آیینه را ببخش که با راست گویی اش آزرده کرده خاطر عالی جناب را چگونه با دگران بینمت که عکسِ رُخَت اگر در آیِنه افتد، زِ غیرت آب شَوَم چونک قبح خویش دیدی ای حسن اندر آیینه بر آیینه مزن آینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست مپرس مذهب آئینه را، فضول مباش که نیست آینه را هیچ مذهب و مکتب @eshare