تضمین غزلی از #صائب_تبریزی ؛
آن را که نیست درد چه می فهمد از دوا
آن را که نیست قرب چهکارش به اقربا
آنرا که نیست دست گشاده شود گدا
« آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا
در زندگی به تنگی قبرست مبتلا »
از من مخواه صبر که هیچم صبور نیست
تاریکی است و روزنه ای غرق نور نیست
دور است و دیر، زود نگو دیر و دور نیست
« هر چند آب شد دل من بی شعور نیست
بیگانه را تمیز کند بحر از آشنا »
خوبان؛ هماره جام بلا را به سرکشند
عشاق؛ ناله از سر شب تا سحر کشند
از خودگذشتگان هدف تیر و ترکشند
« پاکان؛ ستم ز جور فلک بیشتر کشند
گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا »
فرهاد تیشه زد به سر و صورت پر آب
خسرو نشست و کام گرفت از گل و گلاب
مجنون گرفت راه بیابان پی سراب
« جست آب را سکندر و شد خضر کامیاب
روزی به قسمت است نه کوشش درین سرا »
از قطره کمترم بنگر این حباب را
دریا که نیستم بنگر این سراب را
این گنگ را ببین بنگر ناحساب را
« داغم که خار خار طلب آفتاب را
چندان امان نداد که خاری کشد ز پا »
می ترسم عاقبت سر این قصه وا شود
می ترسم اینکه در حق خوبان جفا شود
خوب است حق مطلب خوبان ادا شود؛
« رسم است قد نخل ز حاصل دو تا شود
گردید قامت تو ز بی حاصلی دوتا »
آماده باش تا به کف آری شعور فیض
در راه باش تا که ببینی عبور فیض
با کم بساز تا که ببینی مرور فیض
« در پرده ی سیاهی فقرست نور فیض
آب حیات در دل شب می زند صلا »
غم موج می زند دل دریا فشرده است
ریگ روان تشنه به صحرا فشرده است
درد آمده گلوی مداوا فشرده است
« کوه غمی که در دل من پا فشرده است
#صائب شود ز سایه ی او نیلگون، سما »
#علیرضا_قربان_خان
_____________&________________
آن را که نیست وسعت مشرب در این سرا
در زندگی به تنگی قبرست مبتلا... #صائب_تبریزی
https://eitaa.com/eshare
سر رفته است حوصله ی شهر خامشان
ای مرگ با جنازه ی خوبی شلوغ کن
#علیرضا_قربان_خان
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی میکند؟
#فاضل_نظری
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
دردِ بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
#مژگان_عباسلو
مرگ هر چند خوش نباشد لیک
بی رخ دوستان خوشم باشد
#انوری_ابیوردی
دیشبش گفتم فلانی! زیرلب گفتا که «مرگ!»
طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد
#امیرخسرو_دهلوی
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است
#صائب
گر غم مرگ را به سنگ سیاه
بنویسند از او برآید آه
#مکتبی_شیرازی
نشنیدی حدیث خواجه بلخ
مرگ بهتر که زندگانی تلخ
#سعدی
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو میخواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان میچیند
مرگ گاهی ودكا مینوشد
گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد
و همه میدانیم
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است
#سهراب_سپهری
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود
هراسِ من باری همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد
#احمد_شاملو
تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ،
ﻓﻘﻂ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ
#ﻋﺒﺎس_معروفی
___________________
#مرگ
#شماره۱
https://eitaa.com/eshare