خیلی #متخصص بود و مهارت علمیاش را افرادی در سطح خودش درک میکردند. مدتی که در مطبش بودم، از آنهمه جمله که به همکارش گفت، فقط معنی دو سه کلمه را فهمیدم. کار من زود تمام شد و به اتاق انتظار برگشتم.
مادری فرزند به بغل، با چشمان اشکی از مطبش بیرون آمد و با نگاهی خسته به پدر همسرش گفت: «قبول نکرد». پدرشوهر هم عصبانی شد و هرچه اعتراض داشت، سر عروسش خالی کرد که: حرف تو باعث شد دکتر قبول نکند. ولی مادر آنقدر نجیب و سربهزیر بود که فقط سکوت کرد. چند نفر پادرمیانی کردند تا نظر #دکتر را تغییر دهند؛ اما بیفایده بود و بالأخره خانوادۀ #بیمار کوتاه آمدند و رفتند.
آن کودک، نقص عضو داشت و جرّاحی خاصی لازم داشت که ظاهراً فقط در توان آن #پزشک بود. پروندۀ او مدتها بررسی شده و قرار بود چند روز دیگر عمل شود. اما مادرش حرفی زد که به پزشک بَرخورد و گفت: «فرزندت را عمل نمیکنم!»
درد خودم را فراموش کردم. به خود گفتم فرق پزشک و بیمار چیست؟ چه چیزی بین آنها این همه فاصله انداخته که یک تصمیم، در نظر یکی ساده و بیاهمیت است و در نظر دیگری مسئلۀ مرگ و زندگی؟ مگر هردو #انسان نیستند؟!
پزشک، مهندس، استاد، #مدیر، #معلم، پدر، #مادر و...
بعد از #مرگ با کدامیک از این عناوین و امتیازاتی که به واسطۀ آنها در دنیا داشتیم، محشور میشویم؟ وقتی با نیتها و عملهایمان روبهرو میشویم، این سِمَتها کجای پروندهمان را پُر میکنند؟ آن روز #خدا ما را انسان میخواند یا با پُستهای دنیاییمان صدا میزند؟
در متن این روزمرّگیهای به ظاهر تکراری حواسمان کجاست؟ آیا هر روز که به عمرمان اضافه میشود، انسانتر میشویم یا مثلاً پزشکتر و مدیرتر و مادرتر؟
ساز دلمان #همنواز کیست؟
@Lotfiiazar
🔴 #همسرداری_شفّاف_و_متواضعانه
💠 دوستی میگفت صبح زود بخاطر کار اداری وارد ادارهی مربوطه شدم سالن اداره #شلوغ بود و کار ارباب رجوع کُند پیش میرفت دو سه ساعتی داخل صف بودم صدای زمزمهی اعتراض از داخل صف کم و بیش به گوشم میخورد با خود گفتم خدا به خیر کند اگر همین جور پیش برود صدای #اعتراض مردم بلند خواهد شد در همین لحظه درب اتاق مدیر باز شد آقای #مدیر آمد و رفت بالای یک صندلی ایستاد و بدون مقدّمه و با لحنی متواضعانه گفت: "من خاک کف پای همهی شما هستم، من شرمندهی شما شدم، سیستم کامپیوتر اداره امروز مشکل پیدا کرده و از صبح زود، سخت پیگیرم تا #شرمندهی شما مردم عزیز نشوم از همهی شما عذرخواهی میکنم و از همهی شما میخواهم بخاطر کوتاهی امروز #حلالم کنید! ..." به طرز عجیبی جوّ سالن تغییر کرد و کم و بیش، آرامش را در چهرهی مردم میدیدم دیگر کسی اعتراض جدّی نمیکرد ...
💠 چه خوب است در زندگی مشترک نیز سیستم شفّاف سازی و همسرداری متواضعانه رعایت شود و در مواقعی که حس میکنید همسرتان از فضای زندگی #کلافه و یا دلخور است متواضعانه و بدون قیافهی حق به جانب بگویید: "اگر کم و کاستی در زندگی وجود دارد مرا #حلال کن اگر در انجام وظایفم کوتاهی میبینی شرمندهات هستم."
💠 ذکر #متواضعانهی کمکاری خود نسبت به انجام وظایف همسرداری و بیان شفّافانهی تلاشهای #پنهان شما که از چشم همسرتان پوشیده مانده است #فرمول خوبی برای آرام کردن، امیدبخشی و تعدیل توقّعات و گلایههای همسر است.
🆔 @zanashooi_amoozesh
🔴 #همسرداری_شفّاف_و_متواضعانه
💠 دوستی میگفت صبح زود بخاطر کار اداری وارد ادارهی مربوطه شدم سالن اداره #شلوغ بود و کار ارباب رجوع کُند پیش میرفت دو سه ساعتی داخل صف بودم صدای زمزمهی اعتراض از داخل صف کم و بیش به گوشم میخورد با خود گفتم خدا به خیر کند اگر همین جور پیش برود صدای #اعتراض مردم بلند خواهد شد در همین لحظه درب اتاق مدیر باز شد آقای #مدیر آمد و رفت بالای یک صندلی ایستاد و بدون مقدّمه و با لحنی متواضعانه گفت: "من خاک کف پای همهی شما هستم، من شرمندهی شما شدم، سیستم کامپیوتر اداره امروز مشکل پیدا کرده و از صبح زود، سخت پیگیرم تا #شرمندهی شما مردم عزیز نشوم از همهی شما عذرخواهی میکنم و از همهی شما میخواهم بخاطر کوتاهی امروز #حلالم کنید! ..." به طرز عجیبی جوّ سالن تغییر کرد و کم و بیش، آرامش را در چهرهی مردم میدیدم دیگر کسی اعتراض جدّی نمیکرد ...
💠 چه خوب است در زندگی مشترک نیز سیستم شفّاف سازی و همسرداری متواضعانه رعایت شود و در مواقعی که حس میکنید همسرتان از فضای زندگی #کلافه و یا دلخور است متواضعانه و بدون قیافهی حق به جانب بگویید: "اگر کم و کاستی در زندگی وجود دارد مرا #حلال کن اگر در انجام وظایفم کوتاهی میبینی شرمندهات هستم."
💠 ذکر #متواضعانهی کمکاری خود نسبت به انجام وظایف همسرداری و بیان شفّافانهی تلاشهای #پنهان شما که از چشم همسرتان پوشیده مانده است #فرمول خوبی برای آرام کردن، امیدبخشی و تعدیل توقّعات و گلایههای همسر است.
🆔 @khanevadeh_313