eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ - بایدم میگفتی، من و تو نداریم که! ولی تو یه فرصت مناسب حالشو میگیرن اخم الکی کردم - زشته بابا، تو دیگه مجرد نیستی هر کاری دلت خواست بکنی. بعضی اخلاقیاتت رو دیگه باید بذاری کنار چینی به پیشونیش داد - مگه اسیر دارم میرم، من همون گلرخم. مصطفی هم اخلاقمو خوب میشناسه! با خنده گفتم.. - اسیری کجا بود عزیزم، ولی خب هر مردی به یه چیزایی حساسه شاید آقا مصطفی خوشش نیاد تو با یه مرد غریبه دهن به دهن بشی. اگه هم من جوابشو دادم چون مربوط به من میشد و کسی نبود جوابش رو بده و میخواستم دست از سرم برداره. درضمن احتمالا چند روز دیگه برگردیم اون موقع دیگه راحت میشم. دستپاچه گفت - کجا میخوای برگردی؟نکنه فکر کردی میخوام تنهات بذارم که نمیمونی؟ از حرفش خنده م گرفت - نه بابا، خانم جون دلش تنگ شده. میگه نمیتونم بمونم لب هاش آویزون شد و گفت - حیف شد، معلوم نیس وقتی رفتی دوباره کی میای. دستش رو گرفتم و با محبت نگاهش کردم - خیالت راحت بازم میایم سر میزنیم. کم کم بساط شام رو آماده کردن، چند تا از خانمای جوان سفره ها رو انداختن و شروع به چیدن وسایلها کردن. دیس های برنج و مرغ های شکم پر رو داخل سفره گذاشتن، با اینکه یه ساعت پیش خیلی گشنه م بود اما با اتفاق چند لحظه ی پیش کل اشتهام کور شد. پیش گلرخ هم نباید زیاد بروز بدم چون با اخلاقی که ازش میشناسم ممکنه برای خودش دردسر درست کنه. خداروشکر آقایون تو یه اتاق دیگه هستن و میتونم راحت باشم. مابین خانم جون و سکینه خانم نشستم، گلرخ هم کنار خواهرشوهرش نشست، مشغول خوردن شدیم. بعداز تموم شدن غذا و جمع کردن سفره، کنار دیوار تکیه دادم. طولی نکشید دیدم صدای آهنگ بلند شد، فکر اینجاش رو نکرده بودم، خانم جون هم زیاد حال خوشی نداشت بهترین فرصته اینجا رو به بهونه ای ترک کنیم. رو به خانم جون گفتم - میگم خانم جون مثل اینکه اینا بزن و برقص دارن، من دوست ندارم بمونم میاین بریم خونه؟ خانم جون دستش رو به سرش گرفت - اره منم سرم درد میکنه. به سکینه بگو بیاد اینجا، بهش بگم که می میخوایم بریم خوشحال از اینکه خانم جون موافقت کرده پیش سکینه خانم که با گلرخ مشغول صحبت بود رفتم - سکینه خانم، یه لحظه میشه بیاین پیش خانم جون کارتون داره سکینه خانم باشه ای گفت و به سمت خانم جون رفت، رو به گلرخ که موهاش رو دور شونه ش پخش کرده بود گفتم - گلرخ جان من و خانم جون میخوایم بریم خونتون، کاری نداری سریع از روی مبل بلند شد - کجا میخواین برین، مراسم که تموم نشده - خانم جون داروهاشو نیاورده، الانم سرش درد میکنه، بعدشم اینکه‌، ما کلا تو مراسم بزن و برقص شرکت نمیکنیم عزیزم ✅ رمان نذر عشق در وی ای پی کامله با1566 پارت در دوفصل به همراه اموزش 😊 🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو‌ vip شو😊 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 ♥️قسمت‌اول‌رمان‌‌درحال‌تایپ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/22659 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌