🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت797
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
تو دلم گفتم، مگه میشه خانواده ش رو دوست نداشته باشم
- خب من هیچ وقت به این فکر نمیکنم حالا که نامزد شدم باید علی اقا رو از خانواده ش جدا کنم، همونطور که دوست ندارم خودم از خانواده م جدا شم. من دنبال یه زندگی آروم درکنار همسرم و خانواده هامون هستم.
با سر تأیید کرد
- همین درسته! ولی این زندگی آروم زمانیه که بتونی همهچیز رو به درستی کنترل کنی.
- باید یه دوره ی کامل همسرداری پیش شما بگذرونم
با حرفم خندید
- من همیشه به دخترایی که پیشم میان میگم که خودت رو جای مادرشوهرت بذار و به این فکر کن که مادرشوهرت سال ها برای پرورش و بزرگ کردن پسرش وقت گذاشته، اگه الان همچین پسر خوبی نصیب تو شده، ثمره تلاش و زحمت شبانه روزی مادرشه، پس قدرش رو بدون، تو باید سعی کنی همون قدری که به همسرت محبت میکنی، هوای مادرشوهرت رو هم داشته باشی، تا دعای خیرش پشت سرت باشه.
- چشم خانم جون، تمام سعیم رو میکنم
- آفرین دختر خوب ، با شناختی که از تو دارم میدونم که به خوبی از پسش برمیای!
اگه رابطه ت با مادرشوهرت خوب باشه، تأثیر زیادی تو روابطت با علی آقا داره و این باعث میشه علاقه ی همسرت نسبت به تو بیشتر شه!
- من واقعا حاج خانم رو دوست دارم، اصلا هم به این اعتقاد ندارم که از قدیم میگن بین عروس و مادرشوهر همیشه دعوا هست.
لبخندی روی لبهای خانم جون نشست.
-درسته، این حرف عاقلانه ای نیست، همین حرفا باعث شده هر دختر یا مادرشوهری قبل از ازدواج تو ذهنش یه میدون جنگ تصور کنه و بعد از ازدواج خودش رو برای دعوا آماده کنه.
- درسته، من دوست دارم با مادرشوهرم صمیمی باشم، به خاطر همین از شما کمک خواستم
- تومیتونی! سعی کن مادرشوهرت رو مثل مادر خودت بدونی و دوست داشته باشی، این خیلی مهمه. اگه مثل مادر خودت بدونی حتی اگه حرفی زد ناراحت نمیشی و به دل نمی گیری!
- به نظرم اگه همه با این دید نگاه کنیم، خیلی از دعواها اتفاق نمیفته، چون به دید یه مادرشوهر نگاه میکنیم بحث پیش میاد
- حالا یه چیزی بهت بگم که خودمم به عنوان مادرشوهر خیلی برام مهم بود
مشتاقانه منتظر بودم ببینم خانم جون چی میخواد بگه! ادامه داد
- همیشه و در هر شرایطی به مادرشوهرت احترام بذار. اگه حرفی زد به دل نگیر و فکر نکن از روی قصد و غرض گفته!
یادت باشه که اون از لحاظ سنی بزرگ تر و پخته تر از توعه، شاید اون حرفش با فکر امروزی تو نخونه، ولی اینو بدون به قول مادر خدا بیامرزم که میگفت اون چه که جوان در آینه میبینه، پیرها در خشت خام میبینن
- خدا رحمتشون کنه، چه ضرب المثل خوبی گفتن!
یادم افتاد زیر گاز رو خاموش نکردم، ببخشیدی گفتم و سریع به آشپزخونه رفتم.
در قابلمه رو باز کردم
- خانم جون فکر کنم شاممون آماده ست، سفره رو بیارم؟
باصدای پای خانم جون به عقب برگشتم که گفت
- اره مادر بیار که منم باید بعد از شام داروهام رو بخورم.
چشمی گفتم و سریع وسایل شام رو آماده کردم، خواستم غذا رو بکشم که صدای زنگ خونه بلند شد
✅ رمان نذر عشق در وی ای پی کامله با1566 پارت در دوفصل به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو vip شو😊
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞