eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
337 دنبال‌کننده
2هزار عکس
855 ویدیو
8 فایل
🍂ماییم‌وهواےبغض‌آلودفقط، دلواپسےوغصّه‌مشهودفقط والله‌که‌آسان‌شوداین‌سختےها باآمدنِ‌حضرتِ‌موعودفقط . . .(: تبادل: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
سردارم...ای که جانم فدایت این جهان انگار بعد از تو طلسم شد... دلمان لبخند مملو از آرامشت را می‌خواهد! کجایی که پاسخ این دل ناآرام را با گوشه چشمی بدهی🙃
کاش دی ماه سیزدم نداشت.... کاش همه این سه سال خواب بود... کاش واقعا بود.. نمیدونم چطور رفت و تونست گریه های رهبر رو تحمل کنه....نمیدونم چطور دووم آوردیم...مگه اون تضمین کشور نبود؟💔 _ (:💔
و چه خوش گفتند... کاش تقویم، ۱۳ دی ۹۸ نداشت🙂💔
مگر به‌غیر بابا از تو خواستیم ای فلک؟ تنت بسوزد که پدرمان در آتشت سوخت💔
حاج قاسم نمیدانم چرا اما امشب قلبم کمی بیشتر درد میکند شاید میداند قرار است یک سال دیگر نبودنت را به یادمان بیاورد...
شاید در گوشه ای این دنیا کسی از دلتنگی اش آنقدر گریه کند و نفسش تنگ شود که ساعت ۱:۲۱ چشمانش برای همیشه بسته شود🙂🚶‍♀
🚨فوری هم اکنون پرواز حامل سردار حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد به زمین نشست... ـــــــــــــــــــــــ
گر چه این شهر شلوغ است ولی باور کن، آنچنان جایِ تو خالیست صدا می‌پیچد :)
- محتاج یک لبخند پر آرامشت سردار!(:💔
۱:۲۰💔🙃 بِنۅیسیددَرتـٰاریخ‌مـٰا غَمِ‌حـٰاج‌قـٰاسِم‌ بَرایِمـٰان‌تَمـٰام‌نَشدَنۍاَست(:
باز هم شهادتت... وای بر ما که جا ماندیم سردار.. کجا رفتی.. در انفجار نور.. کجا رفتی که بی مقدمه قدم برداشتی... لحظه ای بایست... یادت رفت خداحافظی کنی💔
این دقایق جان گرفتند... بلند شو... تکذیب کن.. برخیز... منتظرند💔
جان من ای ثانیه بایست... پدرم را جا گذاشته ام در سه سال قبل..
🌷/: زمین زمین....حاج قاسم به گوشی حاج قاسم؟ اونجا جات خوبه؟ راحتی؟💔 شنیدم سی ساله نخوابیدی🚶‍♀ خسته ای صورتت پر از گرد و غبار جبهه ست حاجی برو از حوض کوثر یه آبی به دست و روت بزن یکمی بخواب استراحت کن ما دیگه بیداریم حواسمون به همه چی هست حاجی به گوشی؟ راستی از ابومهدی چه خبر؟ صدام رو داری حاج قاسم؟ سلام ما رو به حضرت زهرا برسونـ زمین زمین....حاج قاسم؟ صدا نمیاد حاجی اگه صدامون رو داری تو رو به جان حضرت زهرا💔 ایندفعه نیرو خواستی رومون حساب کن زمین زمین... حاج قاسم؟ ما صدات رو نداریم صدامون رو داری حاجی؟
‏جهان به دو قسمت تقسیم شد از ساعت ۱:۲۰ سیزدهم‌ دیماه ۹۸ یک قسمتش با تو، یک قسمتش بی‌تو شاید برای همین نامت را قاسم گذاشتند...💔
هیسسسس! گوش کن...این صدای گریه است که در جهان پیچیده...(:
🇮🇷 🎥 زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی👇👇 🆔 tour.soleimani.ir
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
(زیـٰارت‌عـٰاشورا‌؛بـٰا‌نواۍحـٰاج‌قـٰاسم).m4a
5.36M
زیارت عاشورا بخونیم با صدای حاج قاسم برای حاج قاسم
امشب انگار خواب به چشمهایمان حرام شده(:
•. چشم‌های خسته‌ات... گواهی می‌داد... چشم‌انتظاری! نگاه آرام و سکوتِ بیش‌تَرت... حکایتِ بغضی عجیب داشت! تسبیح را آرام چرخاندن‌ت... آشوبِ دلَ‌ت را گواهی می‌داد! دارم باخودم فکر می‌کنم: حالا... آرام گرفته‌ای؛ وقتی چشمت... روشن شده به جمال عقیله خاتون! حالا... از تَهِ دل می‌خندی؛ وقتی رفیقانِ قدیمی‌ات را دیده‌ای! حالا... و مثل همیشه... سَرَت را بالا گرفته‌ای؛ که در دفاع از حرم عمه سادات... سنگِ تمام گذاشتی! راحت بخواب سردار! ما... فرزندان این مرز و بوم... دست از دفاع بر نمی‌داریم! ما... راه‌ت را... ایمان و اعتقادت را... و عشق و آرمان‌ت را... ادامه خواهیم داد! راحت بخواب سردار... حرم، بی‌مدافع نمی‌ماند! تنها... دل‌مان برای‌ت... تنگ خواهد شد! ...♥️"
با هم پیر شدن با هم شهید شدن گوشتهای تنشون با هم مخلوط شد.. هم تن حاج قاسم رفت نجف دفن شد هم تن ابومهدی اومد ایران دفن شد ✓رفیق خوب تا بهشت میبرتت صبح‌وعاقبتمون‌شهدایی🕊
▪️میلیون‌ها فراخوان در شبکه‌ها و کانال‌های مختلف پخش کردند اما یک پنجم این جمعیت هم نتونستن بیارن کف میدون! اینجا، جمهوری اسلامی ایران، ساعت یک نصف شب مردم همچنان عاشقانه مشغول بزرگداشت مقام سردار شهید حاج قاسم سلیمانی هستند🖤 |صدای ایران،صدای ملت بیدار| 🎙@VOINEWS|@VOINEWS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر می‌کنید فقط به شهدا مَدیونید؟ نه.. حتما حرف‌های این دخترِ شهید رو گوش کنید❤️ بچه‌ها از دست ندیدآ🌱
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 حتما ببینید👆🏻 گزارش تصویری در فرودگاه بغداد! ▪️حواشی سالگرد حاج قاسم در فرودگاه ▪️محل دقیق پیدا شدن دست حاجی ▪️فیلم جدیدی از لحظه انفجار ماشین و‌… در ویدئو بالا ببینید لینک کانال سیدنا 👇 https://eitaa.com/joinchat/2595225693Cb759e2481e
بریم برا پارت جدید پنج تا صلوات هدیه ڪنیم به روح پاک حاج قاسم🙃
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_65 نورا: چشمانش باندپیچی شده بود. ب
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ حسین: _سلام حسین جان بهتری؟ _ممنون آقا بهترم _یه ماموریت برون مرزی پیش اومده...هرطور شده باید بری بوکمال _ولی چشمام! _با دکترت حرف زد، گفت مشکل جدی نداره؛ یه عینک دودی بهت میده توام مثل بچه های خوب میرسی به ماموریتت دلم میخواست حالا که از ماموریت برگشته ام یک دل سیر پیش خانواده باشم ولی... خیلی ها نمی دانستند امنیت اتفاقی نیست. در این چند سالی که برای ماموریت های جور واجور، سوریه و یمن و هزار شهر دیگر را گشته بودم بعضی وقت ها از این امنیتی که در ایران محیا بود تعجب می‌کردم! دختران دمشق و حلب کجا و دختران ایران کجا قدم زدن در کوچه پس کوچه های رقه کجا و قدم زدن در کوچه های تهران کجا امنیت حرم حضرت زینب(س) کجا و ارامش حرم ضامن آهو کجا؟ و در پشت پرده‌ی تمام این آرام و قرار ها سربازان گمنامی هستند که از آسایش خود میزنند برای کشورشان نگاه دوباره‌ای به جای احتمالیِ سید انداختم. از ته دلش آه کشید _آقا سید چیزی شده؟ نفس عمیقی کشید. _شاید از حرفم تعجب کنی ولی وقتی سوریه‌ای کمتر نگرانتم تا وقتایی که برمیگردی ایران! بی‌اختیار لبخند عمیقی روی لبم می‌نشیند. _آخ که دلم لک زده واسه ماموریت لب فرات...اصلا حال و هواش خیلی متفاوته سید...در شهادت اونجا باز تره شاید زنگ خطر به گوشش خورد که با تشر گفت _بخوای شهید شی خودم خفه‌ات می‌کنم . آرام میگوید _به محض مرخص شدن بیا پیشم اینجا نمی‌تونم بیشتر حرف بزنم. سر تکان دادم. _پس فعلا میرم...یاعلی _خداحافظ به متکا تکیه دادم که این‌بار صدای نورا در اتاق می‌پیچد. _داداش... ناراحتی در صدایش مشخص است. _جانم؟ _یه چیز میپرسم؛ جان من راستشو بگو سکوت کردم تا سوالش را بپرسد _تو واقعا جنوب بودی؟ شرط میبندم اصلا کارت تفحص شهدا نیست دلم خواست بگویم شاید شهدا را تفحص نمی‌کردم ولی عوضش بدنِ گرم رفقای شهیدم را پشت خاکریز با دعا و اشک غرق بوسه می‌کردم... و اگر ازآنها چیزی نمی ماند... بگذریم. _مگه واسه یه نیروی معمولی محافط میزارن؟ از اینکه سید دستور چنین کاری را داده دلخور شدم _چی بگم آخه _تو پلیسی؟ لبخندی زدم و گفتم _خیر سرم پاسدارم...بالاخره کارای دیگه ای غیر تفحص انجام میدم... ساکت شد ولی می دانستم باور نکرده محمد: توهم بود؟ شاید خیالاتی شدم. با اینکه از ته دل می‌خواستم واقعیت باشد و حیدر را کنارم داشته باشم با تمام سردردم سوار ماشین شدم و همراه نیروها رفتم. همین که رسیدم کسی به سمتم آمد. _سرگرد فاطمی؟ _بله بفرمایید؟ _خانمی که دستگیر شده ناهید بلوری نیست! با چشمان متعجب گفتم _یعنی چی؟ _گفتم که؛ این خانم هویتش با کسی که شما فکر می‌کنید متفاوته سمانه رویگری که سابقه‌ی دزدی و خلافای بزرگ و کوچیک داره سرم داشت سوت می‌کشید! _و اون مرد؟ _روزبه حیاتی... سر تکان دادم. _ممنون... همه‌ی دستگیریا رو منتقل کنید تهران _حتما ....... سجاد پیش مرتضی ماند... تک و تنها نشستم داخل ماشین به مقصد تهران داشتم به ناهید بلوری فکر می‌کردم.... به این که چقدر با او فاصله دارم. به اینکه با پیدا کردن ناهید به برادرش نادر میرسم یا باید مسیرم را تغییر دهم _هوی محمد حیدر... با شنیدن صدایی سرم را به سمت صندلی کمک راننده چرخاندم. _چرا فکر میکنی زاده‌ی ذهنتم؟ با لبخند دستش را روی پایم گذاشت. _من از همه‌ی آدمای این زمین واقعی ترم، اصلا هرکی شهید میشه انگار تازه از خواب مرگ بیدار میشه. _بیخیال همه‌ی این حرفا حیدر... چیزی نمیفهمم... من خیلی باهات فاصله دارم! _باید بشی مثل سه سال قبل...نجیب و مهربون؛ پر ابهت و خشن رفیقات دشمنت نیستن توام دشمن اونا نیستی! یادته چقدر باهم خوش بودیم؟ باید بشی مثل همون موقع لبخند زدم با ذوق صدایش را بالا برد _می‌دونستی یه ترکش نزدیک ستون فقراتت هست که شکل قلبه؟ _واقعااا؟! با صدای بوق، سرم را بر گرداندم... صدای وحشتناک کشیده شدن چرخ ماشین در گوشم زنگ خطر میزند و بالاخره چند متری دره ترمز می کنم. کم مانده بود! به صندلی تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم _الحمدلله پ.ن: و اما محمد حیدری که با روح حرف میزند(: به قلـــم:ف.ب لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16727660681468 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت: "مسابقه میدیم از الان تا شب" در همین وقت، چشمش به دختری که از سر کوچه می‌آمد افتاد نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت(: "فعلا یک هیچ - به نفع من💪😎"
- مهم‌ نیست‌ آخرین‌ زلزله‌ۍ زندگۍات‌ چند ریشتر بود مهم‌ نیست‌ که‌ در آن‌ زلزله‌ چه‌چیزهایۍ را از دست دادۍ مهم این‌است‌ که‌ دوباره‌ از نو بسازۍ جهانت‌ را زندگۍات‌ را و باورت‌ را مهم‌ شروع‌ دوباره‌ است‌🌱👌🏼🤍!' ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨