eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
326 دنبال‌کننده
2هزار عکس
858 ویدیو
8 فایل
🍂ماییم‌وهواےبغض‌آلودفقط، دلواپسےوغصّه‌مشهودفقط والله‌که‌آسان‌شوداین‌سختےها باآمدنِ‌حضرتِ‌موعودفقط . . .(: تبادل: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
دی؛ماهِ غم،ماهِ دلهره های پنهانی؛ ماهِ دلی که خون شد،شق القمر؛ قسم دادم خدارا به جلالش که پایانِ قصه همین جا باشد:)!💔
ام‌البنین سلام‌الله‌علیها گفت: بشیر، از حسین برایم بگو ؟! بشیر گفت: در سوگ چهار فرزند شجاعت به تو تسلیت می‌گویم .. نگاه ام‌البنین به بشیر خیره شد و دوباره تکرار کرد: بشیر، گفتم از حسینم چه خبر آورده‌ای ؟! حسینم چه شد ؟! همه فرزندانم فدای حسین!💔
ببین! عباس من... نسبت تو و فرزندان فاطمه نسبت برادر با برادر و خواهر نیست همچنان که نسبت من با علی نسبت زن و شوهر نیست. نمیدانم دست تضرع کدام دخیل بسته‌ای یا دعای نیمه‌شب کدام دلشکسته‌ای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته‌ای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند. این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت. این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر خدا دست مرا از زمین بلند نمیکرد. تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده‌ی بی‌نظیریم اینها تافته‌ی جدا بافته‌ی عالمند. اینها زمینی نیستند، آسمانی‌اند، خاکی نیستند افلاکی‌اند. اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمین‌اند. خدا به اهل زمین منت گذاشته که این دردانه‌های خود را چند صباحی راهی زمین کرده است.آسمان و زمین و ماه و خورشید از صدقه‌ی سر اینها آفریده شده است. پدرت معلم مسیح بوده است در گهواره‌ی نور ومنادای کلیم بوده است در کوه طور مبادا پدر را به لفظ پدر صدا کنی! مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی! مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی! آقای من ! و بانوی من! این صمیمانه ترین خطاب تو باشد با سروران و موالی‌ات. مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش گذاری! مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری! مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
چِ‌ڪسۍگفت‌کہ‌در‌؛ عآلـم‌بالآسـت‌بهشت💔! هـرکجآنـام‌‹حسیـن›است؛ همانجآست‌بهشت⛅️🙂:)))!
⁸⁵- زودقبول‌شدن‌توبه‌وتبدیل‌گناهان‌به‌نیکی 🌱_• @eshgss110 ____
نابرده رنج را چه کسی گنج میدهد یک یا حسین گفتم و داراترین شدم
هیئت که آمدم سر و رویم سیاه بود لطف حسین بود که زیباترین شدم
هرکس بزرگ بود، که آقا نمی‌شود من با حسین بودم و آقاترین شدم
بریم سراغ معرفیِ عرفان حلقه...🌿😃
در عرفان کیهانی حلقه سعی شده با خارج کردن اجنه و ارواح سرگردان مثلاً سلامتی افراد به آنها برگردانده شود. نام این عمل تشعشع دفاعی بوده و بعدها اصطلاحات خاصی از جمله سایمنتولوژی به آن داده شده است. با این حال پس از مدتی آسیب های روحی و روانی متعددی از این عمل مشاهده شده که در اثر تلقینات عرفان حلقه بوده و موجب فرو پاشی خانواده‌ های زیادی شده است.
نقش خدا تو زندگی ما مثل برقِ اضطراریه! وقتی همه برق‌ها قطع میشه میریم سراغش‌..
پایان‌حیات‌ماختم‌به‌خیراست! این‌خاصیت‌دوستی‌باحضرت‌زهراۜست!
⁸⁶- خدا به او مباهات و افتخار می‌کند 🌱_• @eshgss110 ____
اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است...
چون ظرفارو قراره هر شب من بشورم خوشحالی یا اینکه حمد و سوره رو نمی‌خونی کلک؟ _😂تاثیر سخنرانیِ رهبری
منتظرِواقعی،ازشلوغی‌های آخرالزمان‌کلافه‌نمی شود...!(:🚶🏻‍♂
Seyed Mehdi Hosseini - Dastam Khalie (128).mp3
6.85M
دستام‌خالیه‌دستاموبگیرآقا...🖤
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_103 با دیدن صورت ترسیده‌ام دستش را سریع از م
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ انسان موجود عجیبیست... تا وقتی داراست قدر دارایی‌اش را نمی‌داند؛ وقتی از دست داد حسرت می‌خورد، و وقتی دوباره همان را به او باز گردانند یادش می‌رود که چگونه برای به دست آوردنش زمین و زمان را التماس می‌کرد. مریم: اتفاقاتی در حال رخ دادن بود که ذهن از تفسیرشان عاجز می‌ماند! مثلا همین حالا که روحِ مهدی... نه! خودِ مهدی با لبخند مقابلم ایستاده بود. شکسته، لاغر‌ و درمانده‌! هم خوشحال بودم هم دلم می‌خواست از عصبانیت خرخره‌اش را بجوم. محمد حیدر دستس را پشت کمرم گذاشت و قبل از پیش داوری، مرا به داخلِ اتاق هدایت کرد. در را که بست چند قدم از او فاصله گرفتم. _اینجا چه خبره داداش؟؟؟ اینهمه وقت منو فریب دادین؟؟؟ اگه اون آدم مهدیه...پس... پس کسی که خاکش کردیم کیه؟ حسین: تنگی نفس هر دقیقه ریه‌ام را بیشتر درگیر می‌کرد. با آن پای لنگ جمعیتِ نچندان زیاد را کنار می‌زدم و می‌دویدم. به عماد که رسیدم از عصبانیت نمی‌دانستم باید چه بگویم. هم نگران بودم هم کلافه از بی‌احتیاطی‌اش. سرش دقیقا مقابلِ لوله‌ی اسلحه بود. مونا جاودان از پشت یقه‌اش را به سمت خودش کشید و اسلحه را زیر گلویش گذاشت. _عُددد ~برید عقبببب~ درحالی که دستم را روی سینه‌ام فشار می‌دادم گفتم. _اسلحه‌تونو بذارید کنار. اخم کرد و اسلحه را بیشتر به گلویش چسباند. دستم را به حالت تسلیم بالا آوردم. _خانم مهسا جاودانی...این کار فقط به ضررتون تموم میشه. چند نفر از ماشین سیاه رنگی که گوشه‌ی جاده پارک شده بود پیاده شدند. همه مسلح به سلاح های گرم بودند. یک چشمم به عماد بود، چشم دیگرم دوخته به آمبولانسی که به سرعت نزدیک می‌شد و حواسم به کلتِ پشت کمرِ جعفر. تنها نقطه‌ی مثبت این بود که عماد خوب از زبانِ ناشنوایان سر در می‌آورد. چشمانم را آرام باز و بسته کردم و درحالی که با مونا حرف می‌زدم دو دستم را پایین آوردم. عماد با حرکتم بالافاصله نشست و من بعد از کش رفتنِ کلت، به سمتش هجوم آوردم. ........ ابونیوان بالاخره از برادرش جان کند. بله...عابد؛ برادرِ ابونیوان بود. عابد را به نزدیک ترین بیمارستان منتقل کردند. صندلیِ عقب ماشین نشستم و پایم را دراز کردم. درحالی‌که از درد پاهایم بی حس شده بود به عباس گفتم. _نمی‌فهمم چرا بعدِ اینهمه سرمایه‌گذاری روی احمدرضا به همین راحتی حذفش کردن! طبق معمول با خنثی ترین حالت ممکن گفت _چندتا حالت وجود داره. یک؛ تا همینجا بهش نیاز داشتن و از قبل مرگش برنامه ریزی شده بود. دو؛ متوجه شدن که احمدرضا تحت نظره. سه؛ احمدرضا چیزی رو متوجه شده بود که نباید... ابونیوان درحالی که سعی داشت لحظات سخت چند دقیقه پیش را از ذهنش پاک کند گفت _الان مونا جاودان کجاست؟ چطور پیداش کنیم؟ با لبخند دستانم را بهم زدم و با چهره‌ی سرخوش گفتم. _به من میگن کمیللل... جعفر جان زحمت بکش موقعیت ردیاب بنده رو فعال کن. چند ثانیه ای طول کشید تا حرفم را تحلیل کند. بعد آرام آرام جوِ بینمان گرم تر شد. البته گرم تر از هوای خرما پزانِ عراق نه! سعی می‌کردم از این فرصت کوتاهِ استراحت، بیشترین بهره‌ی ممکن را ببرم که یک تماس از تهران دلشوره‌ای به جانم انداخت! _(هادی-پ.ن) یکی از دوستانِ نزدیکم بود که در اداره‌ی پزشکی قانونی مشغول به کار بود. جواب ندادم. تا اینکه پیام داد. _حسین کارم واجبه. بردار گوشی رو. کارِ واجبِ هادی یعنی یک جسد که روی تختِ کالبد گشایی روی دستش مانده. یا مجهول الهویه است یا علت مرگش مشخص نیست...به بقیه‌ی احتمالات نمی‌خواهم و نمی‌توانم فکر کنم... پ.ن: «همه چیز را ترک کرده ام، فقط با روح سر و کار دارم، فقط با غم همنشینم، فقط با درد می سازم و فقط خدای بزرگ را پرستش میکنم.» شهید مصطفی چمران. ••┈••✾••┈• @eshgss110 ‌‌ •┈••✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ممکنه حتی مداحی باعث غفلت انسان بشه ... ! حجت الاسلام کاشانی
ya zahra.mp3
3.36M
مولودی خوانی ترکی ولادت حضرت زهرا (س)😍👏
boromand.mp3
2.24M
نور و علی نور اومدههه😍👏🎊
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگراویڪ‌نفربود، بارفتنش‌یڪ‌مملڪت‌ بھَم‌نمۍریخت!... اویڪ‌راه‌بود،یڪ‌نمادبود اویڪ‌دنیا‌ازدنیادوربود وچہ‌زیبا‌فرمودعزیزِما حاج‌قاسم‌یک‌مکتب‌بود ..🌱! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌