مـا آمــده ایـم کــه زندگی
کنیــم ، تـا #قیمت پـیــدا
کنیـم. نــه ایـن کــه با هـر
قیـمـتی زنـــدگــی کـنیــم
زنـدگی مـــا #حکایت یخ
فــروشی نشــود کـه از او
پرسیـدند فروختی؟ گفت
نه ، ولی تمام شد...
پیامبر صلیالله علیه وآله
فرمــودنــد: هر چـه زودتر
از چهار چيز بهره مند شو:
از #جوانی پيـش از پيری
ازتندرستى پيش ازبيماری
ازبینيازیپيشازنيازمندی
از زندگانی پيش از مرگت
الخصال ، جلد ۱ ، ص ۲۶۳
#توکل_به_خداوند
پادشاه به نجارش گفت فردا اعدامت خواهم کرد ، نجار آن شب از تـرس و دلهره نتـوانست بخوابـد. همسرش به اوگفت مانند هر شب بخواب خداوند يگانه است و درهای گشايش بسيار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد وخوابيد صبح با صدای در زدن سربازان شاه ، چهره اش دگرگون شد و با #نااميدی به همسرش نگاه کرد و با دست لرزان در را بـاز کرد. دستـانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند
سربازان با تعجب گفتند پادشاه مرده است. از تـو می خواهيم تابوتی برای او بسـازی. چهره #نجار برقی زد و از روی خجالت نگاهی به همسرش کرد.
امیرالمومنین على عليهالسلام فرمود مَنْ تَوكَّلَ عَـلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَسْبابِ؛ هركس به خدا تـوكل كند ، دشوارى ها براى او آسان مى شـود و اسباب برايش فراهم مى گردد. تصنیف #غررالحکم و دررالکلم صفحه ۱۹۷ ، حدیث ۳۸۸۸
#لعنت_بر_شیطان
گفتم: لعنت بر شیطان! شیطان لبخند زد. پـرسیدم : چرا می خندی ؟ پاسخ داد: از #حماقت تو خنده ام میگیرد
پرسیـدم: مگر چه كرده ام؟ گفت: مرا لعنت می كنی در حـالی كه هیـچ بدی در حق تو نكرده ام
با تعجب سوال کردم: پس چرا زمین می خورم ؟ گفت نفس تو مثل اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین میزند
پرسیدم : پس تو چه كاره ای؟ پاسخ داد : هر وقت سواری آموختی ، برای رم دادن #اسب تو خواهم آمد ؛ فعلاً برو سواری بیاموز
امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمود هرکس به حساب نفسخود رسیدگی کند به عیب خود آگاه شود
#نگران_روزی
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم هم همه زانوی غمبه بغل گرفته بودند عارفی از کوچه ای می گذشت غـلامی را دیـد کـه بسیار #شادمان و خوشحال است. به او گفت چطور در چنین وضعی میخندی و خوشحالی؟
جواب داد که مـن غلام اربابی هستم که چندین گله و رمـه دارد و تا وقتی برای او کار میکنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مـرد که از عرفای بزرگ بـود گفت: ازخودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند #توکل کرده و غـم به دل راه نمیدهد و مـن خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و باز نگران روزی خود هستم
#کاسه_حوائج_ما
کشتی در ساحل لنگر انداخت ، بارش بشکههای عسل بود. پیرزنی نزد تاجر آمد وظرف کوچکی که همراهش بود رو به بازرگان گرفت و گفت از تو می خواهـم که این #ظرف را برایم پر از عسل کنی. اما تاجر قبول نکرد
وقتی پیرزن از آنجا رفت ، تاجر یکی از اطرافیان را صدا زد و گفت آدرس پیرزن را پیدا کن و برایش یک بشکه عسل ببر. جوان تعجب کرد و گفت از شما مقدار کمی عسل درخواست کرد نپـذیرفتی ولی الان به او یک #بشکه کامل می دهی؟
تاجر گفت جوان او به اندازه خودش از مـن درخواست کرد و من در حد و اندازه خودم می بخشم...
#پروردگارا کاسهی حوائج ما کوچک و کم عُمقند ، به اندازهی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمند تر از تو نمی شناسیم . آرزوهايتان را به دستان خدا بسپارید
#نقطه_سیاه_قلب
ﺍﺳﺘﺎﺩی ﺑﺎ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺧـﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ جنگل ﻣﯽﮔﺬشتند. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩش گفت: ﻧﻬﺎﻝ ﻧﻮ ﺭﺳﺘﻪ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎﺭ آﻣﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺯﻣﯿﻦ بیرون بیاورد. ﺟﻮﺍﻥ نهال را به رﺍﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﺮﺩ. ﭼﻨﺪ ﻗـﺪﻣﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐـﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ زیادی ﺩﺍﺷﺖ. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﺍﯾـﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ بکن
#ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺮﭼﻪ تلاش کرد درخت را از جا بکند نتوانست . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﺑـﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺨـﻢ ﺯﺷﺘﯽ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﮐﯿﻨﻪ ، ﺣﺴﺪ ﻭ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮی، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﺛﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ، ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻥ ﻧﻬﺎﻝ ﻧﻮﺭﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ به رﺍﺣﺘﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﯾﺸﻪ آﻥﺭﺍ ﺩﺭ ﺧـﻮﺩ ﺑﺮﮐﻨﯽ ، ﻭﻟﯽ ﺍﮔـﺮ آﻥ ﺭﺍ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺷﻮﺩ ﻭ مثل آﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺟﺎﻧﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺯﻧﺪ. ﭘﺲ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ آن را ﺑﺮﮐﻨﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯﯼ
پیامبـر صلی الله علیه و آله فرمودند: گناه زیاد قلب انسان را فاسد می کند و در حدیث دیگر فرمـود: هنگامی که بندهای گناه کند نقطه سیاهی درقلب او پیدا میشود، اگر توبه کند واز گناه دست بردارد و #استغفار نماید ، قلب او صیقل مییابد و اگر بازهم به گناه برگردد سیاهی افزون میشود، تا تمام قلبش را فرا گیرد ...
#فکر_گناه_هم_نکنید
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: روزی حضـرت عیسی علیه السلام در جمع حواریون نشسته بودند . عـرض کـردند ما را از نصایح و پندیات بهره مند ساز.
حضرت عیسی علیه السلام فرمـودند مـوسی علیه السـلام به اصحاب خود فرمود ؛ سوگند #دروغ نخورید، ولی مـن می گویم سـوگند خـواه دروغ و خواه راست نخورید. عرض کردند ما را بیشتر موعظه کن
حضرت به حواریون فرمودند برادرم موسی میگفت: زنا نکنید ولی من به شما می گویم : حتی فکـر زنا نکنید ؛ زیرا #فکر گناه مثـل این است که در اتاقی آتش روشـن کنند که اگـر خانـه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه می کند. سفینه البحار، جلد۳، ص۵۰۳
📋 #عاشق_و_معشوق
مرحوم رجبعلی خیاط تعریف میکرد درنیمه شب سرد زمستانی در حالیکه برف شدیدی میبارید و تمام کوچه و خیابان را سفید پوش کرده بود دیدم انتهای کوچه کسی سرش روبه دیوار گذاشته، روی سرش هم برف نشسته بود . با خودم گفتم شاید معتاد دوره گرد است که سنگ کوب کرده
جلو رفتم دیدم جوانی است ، تکانش دادم. بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی؟ گفتم #جوان متوجه نیستی برف روی سرت نشسته ، ظاهرا مدت هاست که اینجا هستی خدای ناکرده مریض می شوی
جوان کهانگار صحبت من رو نشنیده بود، با سرش اشاره ای به روبرو کرد. دیدم او زل زده به پنجرهی یک خانه. فهمیدم عاشق شده، نشستم وبا تمام وجود گریه کردم ، جوان تعجب کرد، کنارم نشست وگفت چیشد پیرمرد؟ تو هم عاشق شدی؟ گفتم قبل از این که تو را ببینم فکر می کردم عاشقم
#عاشق مهدی فاطمه سلام الله علیها ولی الان که تو را دیدم ، چگونه برای رسیدن به عشقت از خودت بی خود شدی فهمیدم که من عاشق نیستم و ادعایی بیشتر نبوده!! مگر عاشق می تواند لحظه ای به یاد معشوق نباشد
📋 #نوادگان_آسیابان
آسیابانی پیر در روستایی دور افتاده زندگی میکرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن میبرد، او علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمیداشت. مردم با اینکه #دزدی او را می دیدند ، اما چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند.
چند سالی بعد آسیابان مُرد و آسیاب به پسران او رسید . یک شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چارهای برایم کنید که به سبب دزدی از گندم های مردم از #نفرین آنان در عذابم.. پسران هر کدام راهکاری ارائه کردند. پسر کوچک تر پیشنهاد داد از این به بعد با مردم منصفانه رفتار کنیم و از آنها تنها دستمزد بگیریم
پسر بزرگ تر گفت اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه گندم از او برداریم. با این کار مردم می گویند خدا آسیابان پیر را رحمت کند ، او با منصف تر از پسرانش بود
آنها از آن به بعد دو پیمانه برداشتند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود مردم پدر را دعا کردند و این وصیت نسل به نسل میان #نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی مسئولین ما رسید!
📋 #رنج_بیهوده_بردن
دو شاهزاده در مصر بودند، یکی علم اندوخت و دیگری هم مال اندوخت.
عاقبت یکی علّامه عصر گشت ویکی هم سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم #حقارت در فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و تو در مسکِنت بماندی
گفت برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که #میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . در حدیث نبوی آمده العلماء ورثه الانبیاء
سعدی می فرماید من آن مورم که در پایم بمالند ، نه #زنبورم که از دستم بنالند. کجاخود شکر این نعمتگزارم، که زور مردم آزاری ندارم
📋 #انسانیت_و_شرف
خلیفه بغداد امیری را نزد خود خواند وخلعت و لباس امیری شهر رابر تنش پوشاند. #امیر وقتی که به شهر خود باز می گشت ، در راه عطسه کرد و با آستین لباس بینی خود را پاک کرد
سخن چینان خبر به خلیفه بردند، که امیر ازلباس با ارزش خلیفه بهعنوان دستمال استفاده کرده و بینی خود را پاک کرده است. خلیفه امرکرد خلعت را از او پس گرفتند و گردنش را زدند
خبر به گوش شیخ شبلی رسید. مدت ها بود خلیفه شبلی را #دعوت کرده بود کهبه بغداد برود ودر دربار خلیفه خدمت کند وشبلی پاسخی نداده بود
شبلی به خلیفه نامه نوشت که امیری به خلعتی که تو دادی بینی خود پاک کرد، گردن زدی! من اگر خدمتت رسم و تو را خدمت کنم، خداوند با خلعت انسانیت و شرفی که به من بخشیده است و ببیند که من آن خلعت نفیس را به تو بخشیدهام، با من چه میکند؟
توخلعت خود را روا نداشتی دستمال شود، آنوقت من چگونه خلعت شرف و کرامت انسانی خودم را دستمال تو کنم؟ خلیفه در پاسخ نوشت ای کاش این سخن را زودتر میگفتی و #جان امیری را نجات می دادی
📋 #شفیع_شیعیان
شهر مدینه را امروز هلهله ملائک فرا گرفته است. زمیـن و آسمان #مدینه نور باران و سرور در کوچه های شهر جاری است. در خانه ی امیرالمومنین علیه السلام شور و شادی موج میزند و لبخند مهمان لبهای ساکنان آن است
#عالم خلقت در شادی میلاد مولودی مبارک چون اباعبـداللّه الحسین علیه السلام در خود نمی گنجد ، و شعفش را با چراغانی آسمان نشان می دهد
طفل بزرگی که امروز بردنیای کوچک اطرافش دیده گشوده است، روزی بر تارَکِ تاریـخ شجاعت و جـوانمـردی و مهر جاودانگی خواهد نواخت
شیعه را چه غم از آفتاب روز قیامت که شفیعی چون آقا #اباعبدالله علیه السلام دارد؟ کسی که در زیر سایبان سیدالشهداء علیه السلام رفت ، دیگر هراسی نخواهد داشت . میلاد شفیع شیعیان مبارک