eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
257 فایل
من با ۳۴سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد می دم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💝کاردستی 💝 نقاشی💝بازی ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀 🔹ف مثل فوتبال ☆افزایش تعادل و تمرکز 🦋 🦋 💢 دوست گلم کجایی؟ 💢 بازی کنیم دوتایی؟ ☝️😜 ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام آفریننده ی رودها و جنگلها 《 قصه موز دم دراز》 نوشته : ******************************* میمون کوچولو دوباره از بالای شاخه داد زد: من موز نمی خورم. مامان میمون با تعجب پرسید: چرا فسقلیِ من؟ تو که موز خیلی دوس داشتی . فسقلی غرغر کنان گفت : خسته شدم ، صبحانه : موز ... ناهار : موز... شام : موز... کم کم دارم شبیه موز می شم ، یه موزِ دم دراز! بابا میمون که داشت موز صبحانه اش را پوست می کند زد زیر خنده و گفت : پس باید خیلی مواظب باشی فسقلی چون ممکنه یه روز یه میمون گرسنه بخوردت! فسقلی سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت : اصلا خنده نداشت. مامان میمون رفت کنار فسقلی و پرسید: عزیزدلم اگه موز نمی خوری پس چی می خوری؟ فسقلی که انگار منتظر همین سئوال بود با ذوق گفت : نارگیل... دلم نارگیل می خواد . آخه شنیدم هم آبداره هم خیلی خوشمزه . مامان میمون سرش را خاراند و گفت : این دور و برها که درخت نارگیل نیست .باید برم اون طرف جنگل شاید بتونم برات چند تایی نارگیل بچینم و بیارم . بعد فسقلی را به بابا میمون سپرد و رفت. فسقلی تا عصر بالای شاخه نشست و منتظر مادرش ماند. وقتی خورشید غروب کرد و ماه در آمد و ستاره ها چشمک زنان دورش جمع شدند مامان میمون با یک بغل نارگیل از راه رسید و چون خیلی خسته بود نارگیل ها را را به فسقلی داد و خودش رفت تا استراحت کند. فسقلی که حسابی گرسنه بود یکی از نارگیل ها را برداشت و گفت : وای تو چه قدر سفت و پشمالویی .بعد آن را چند بار محکم به زمین کوبید و رویش بالا و پایین پرید و با ناراحتی گفت : اگه موز بودی تا الان له شده بودی ، من گرسنه مه از صبح تا حالا هیچی نخوردم آخه تو رو چه جوری باید خورد؟ بابا میمون که داشت از بالای شاخه فسقلی را تماشا می کرد به کمک او آمد و گفت : باز که داری غر می زنی فسقلی . آن وقت نارگیل را از او گرفت ، اول پوسته ی پشمالویش را کند و سوراخش کرد. فسقلی آب نارگیل را نوشید و گفت : آخیش چه خوشمزه بود. بابا میمون آن را تکه تکه کرد و به فسقلی داد. وقتی فسقلی آخرین تکه ی نارگیل تازه و خوش طعم و خوشبو را خورد و حسابی سیر شد خواست از درخت بالا برود که بابا میمون پرسید: کجا ؟ فسقلی جواب داد : دارم می رم از مامان تشکر کنم. بابا سرِ گرد و کوچولوی فسقلی را نوازش کرد و گفت : قبل از مامان ، بهتره از کسی تشکر کنی که این میوه های خوشمزه و جورواجور رو برامون آفریده . بهتره بقیه نارگیل ها رو هم بزاری برای دوستات ... شاید ..... فسقلی گفت : شاید چی بابایی؟ بابا میمون خندید و گفت : خب شاید اون ها هم فکر کنند که دارن کم کم به یک موز دم دراز تبدیل می شن 😜😜 پایان ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ 📕آموزش نگاره هشت با شعر 📕از مجموعه: شکلات تخته ای ✍سروده: ☘انتشارات : http://eitaa.com/eslahisaeedeh
❇️ 📕آموزش نگاره هشت با شعر 📕از مجموعه: شکلات تخته ای ✍سروده: ☘انتشارات : http://eitaa.com/eslahisaeedeh