eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
257 فایل
من با ۳۴سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد می دم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📔 📖این قصه : ☘قایق من من یک قورباغه هستم، اسم من قورچه است. هرروز صبح از یک طرف رود، شنا می‌کردم و می‌رفتم آن طرفش؛ البته به همراه دو تا از دوستانم. آن طرف رود پر بود از وسایلی که آدم‌ها دور می‌ریختند:پیچ... دکمه... مهره های رنگی... من و دوستانم هرروز می‌رفتیم و از آن وسایل چند تا برای حیوان‌های جنگل می‌آوردیم تا برای تزئین خانه یا ساختن وسایل از آن‌ها استفاده کنند. آن‌ها هم به ما خوراکی و غذاهای خوشمزه می‌دادند. مهم تراز همه این که همه باهم جمع می‌شدند و شنا کردن ما را تماشا می‌کردند و برای مان دست می‌زدند. یک روز، وقتی من و دوستانم مشغول شنا بودیم؛ رود خیلی گل آلودشد. کمی بالاتر چرخ یک ماشین توی آب گیر کرده بود. رود پر از خاک و سنگ شد؛ چون آب گل آلود شد من نمی‌توانستم جایی را ببینم. یکی از آن سنگ‌ها به پای من خورد. پایم خیلی درد گرفت. دکتر جغد پایم را با چند برگ، محکم بست و گفت: «تا وقتی پایم خوب شود، نباید شنا کنم.» بعد از آن، من بیکار شدم و تمام روز فقط استراحت می‌کردم. دوستانم از غذای‌شان به من می‌دادند؛ ولی من احساس بدی داشتم و از آن‌ها خجالت می‌کشیدم. فکر می‌کردم یک قورباغه‌ی بیمار به درد جنگل نمی‌خورد. باید مثل اجدادم می‌نشستم یک گوشه و شروع می‌کردم به خوردن پشه ها و پروانه‌ها؛ ولی من نمی‌توانستم آن‌ها را بخورم چون با من دوست بودند. شب‌ها کنار رود می خوابیدم و به ماه نگاه می‌کردم. یک شب باد تندی آمد. برگی از درخت جدا شد و روی رود افتاد. برگ، روی آب با شادی می‌رقصید. من هم خندیدم؛ چون با دیدن آن برگ فکر خوبی به فکرم رسید. صبح که شد به سمور آبی گفتم، یک تکه چوب کوچک برایم بیاورد. از دارکوب نجار هم خواستم با آن چوب برایم یک قایق درست کند. دارکوب با نوک تیزش این کار را زود انجام داد؛ حالا من یک قایق داشتم با دو پارو. من با قایق ام حیوانات زیادی را این طرف و آن طرف می‌بردم. سنگ، پای من را زخمی کرد؛ ولی درخت، یک قایق به من داد. من فهمیدم که جنگل مراقب همه هست، هر قدر هم که آن‌ها کوچک باشند. حالا پای من خوب شده؛ دوستان من هم بیشتر شده‌اند. ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
51.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 🌷شعر انتظار 🌷شاعر: 🌷گوینده و طراح نماهنگ: 🌷 🌷مایه افتخار ما هستی پانیذ عزیزم❤️ لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا وسعتت در دل این ظرف نشد، جا ماندیم تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم در قنوت دلمان خواهش باران داریم ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم ... ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزان دلم ما شاعران کودک راهی شاهین شهر اصفهان هستیم برای شرکت در جشنواره ملی شعر کودک جای همه شما عزیزان دلم خالی❤️ انشالله گزارش فعالیت هامون رو تقدیم شما خواهم کرد توی جاده نت ضعیفه به محض رسیدن ، مطالب متنوع روزانه رو تقدیم شما خواهم کرد 🌸
☘ شبتون روشن و درخشان 👈بریم سراغ: 🌻هر شب: 🌻 🌻 http://eitaa.com/eslahisaeedeh
لالا لالایی ماه طلایی عمر مامانی عشق بابایی ✍شاعر: عزیزدلم ❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☝️هم اکنون ☘چهارمین جشنواره شعر کودک ایران ☘اصفهان ☆شاهین شهر ☘آبان ماه ۱۴٠۳