✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه : پروانه و گل رز
💢 نویسنده و قصه گو:
💢الناز بشرونتن
💢کلاس چهارم_ ۱۰ساله
💢استان تهران _ مدرسه زمزم
💢 خرداد ۱۴۰۲
307.3K
یک روز پروانه اومد و روی گل رز نشست گل رز و پروانه باهم سرگرم حرف زدن بودند که یک دفعه بارون اومد گل رز به پروانه گفت پروانه تو باید یه جا پناه بگیری تا بارون بالهاتو خیس نکنه پروانه گفت کجا پناه بگیرم من که توی این بارون نمیتونم پرواز کنم بالهام خیس میشن گل رز گفت برو تو سوراخ روی تنهی درخت سیب پروانه به درخت سیب گفت اجازه میدی تا توی سوراخ تنهی تو پناه بگیرم تا بالهام خیس نشن درخت سیب گفت معلومه که میشه پروانه رفت توی سوراخ تنهی درخت سیب و وقتی بارون بند اومد از اونجا بیرون اومد و حسابی با گل رز سرگرم حرف زدن شد
💢#نویسنده و #قصه_گو:
💢الناز بشرونتن
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
📕#باغ_کتاب _جلدهفتم
از مجموعه ده جلدی #یادداشت_های_یک_فرشته
✍#نوشته: #سعیده_اصلاحی
💢#تصویرگر: #راحیل_تقی_پور
✅#انتشارات_قدر_ولایت
💢شماره تماس برای سفارش و دریافت این کتاب خوندنی:
021 66469958
021 66411151
Different Singer - Lalaei 18 (128).mp3
4.34M
#لالایی_امشب:
#لالا_ای_چرخ_نخ_تابی
به آوازش تو می خوابی
لالالایی گل غوزه
سفید و سبز و عنابی...
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
قصه می گه برامون
ماه قشنگ و زیبا
بخواب فرشته ی من
رسیده وقت لالا
✅#شب_بخیر عزیز دلم 😘
✍️#سعیده_اصلاحی
سلام سلام داداش جون
زنده باشی الهی
دوستت دارم همیشه
از بس که خوب و ماهی
✅#سلام_روزبخیر عزیز دلم 😘
✍#سعیده_اصلاحی
✅#تمرین_سرودن_شعر
💢شعر: مادر
💢شعر و اجرا :
💢 معصومه رجبی
💢کلاس دوم_۸ساله
💢 استان زنجان _مدرسه تربیت
💢خرداد ۱۴۰۲
۱۶ ژوئن، ۱۵.۱۶.aac
1.74M
دراین شب مهتابی
بودآسمان آبی
مادرم گفت گلم
دخترم چرانمی خوابی؟
درجواب او گفتم
زده به سرم بی خوابی
کنا ر مادرنشستم من
دادم به اوگل سرخ آبی
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه : روز تعطیل
💢#نویسنده هنرمند: فاطمه بنی اسدی
💢کلاس سوم_۹ ساله
💢استان تهران
💢مدرسه ی ابدطلب
💢#اردیبهشت_۱۴۰۲
💢آموزگار عزیز: سرکار خانم محمدی
جمعه بودو مدرسه تعطیل بود ،و من توی خونه حوصله ام سر می رفت به مامانم گفتم :اگر اجازه بدهید امروز زنگ بزنم و دوستانم را به خانه ما دعوت کنم و مادر مهربانم هم قبول کرد.همین که دوستانم وارد شدند هر کدام شیرینی و کلی خوردنی با خودشون آورده بودند.من هم خوشحال شدم و آن روز در خانه بساط جشن دوستی آماده شد.هدیه ی هم برای من آورده بودند.و آن روز در خاطره ی من خیلی زیبا و جشن دوستی برایم به یاد ماند.
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh