✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه: پیشول و میشول
💢#نویسنده و قصه گو:
💢علی اکبر رحمتی
💢مدرسه علی ابن ابی طالب
💢استان همدان_ملایر
💢 کلاس اول _۷ساله
💢تیر ۱۴۰۲
498.2K
💢پیشول و میشول
پیشول و میشول گرسنه شون بود من که خیلی دوست داشتم بهشون کمک کنم از مامانم پرسیدم: مامانی جون گربه های کوچولو چی میخورن مامان خندید و گفت: عزیزم گربه ها شیر و گوشت و میوه میخورن
داشتم به حرف های مامان گوش می کردم که یک دفعه صدای رعد و برق
را شنیدم و باران شدیدی بارید رفتم و پیشول و میشول را به خانه آوردم
و از مادرم اجازه گرفتم تا وقتی که باران تمام شد آنها مهمان ما باشند
مامان لبخندی زد و گفت: اشکال نداره عزیزم و یک کاسه شیر برای گربه ها آورد.
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
273.7K
ابر سیاه اخم کرد و داد زد:
برید کنار من میخوام ببارم
اگر به حرف من گوش ندید ....
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
✅#قصه_های_بادبادک
💢#قصه:
💢آرزوی لاک پشتک
💢#نوشته: #سعیده_اصلاحی
خونه لاک پشتک این طرف برکه بود و خونه دوستش اون طرف برکه.
هر وقت تصمیم میگرفت بره دیدن دوستش، سه روز در راه بود و خیلی خسته میشد .
آرزوی لاک پشتک این بود که بتونه سریعتر راه بره و زودتر به خونه دوستش برسه.
من دلم می خواست آرزوی لاک پشتک رو برآورده کنم
برای همین گرفتمش توی دستم و در عرض یک ثانیه رسوندمش به اون طرف برکه.
تعجب نکنید☺️☺️
آخه لاک پشتک عروسک کوچولوی من بود😜
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
May 11
ببین دوباره شب شد
کوچولوی با هوش من
آهوی ناز بابا
بخواب در آغوش من
✅#شب_بخیر عزیزدلم😘
✍#سعیده_اصلاحی