💢تیم تخصصی استخدام 100💢
﴿🔥﴾○﴿پایانفرارازجهنم﴾○﴿🔥﴾ #Part_67 قصد داشتم برم دانشگاه … با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس
خب این هم قسمت پایانی فرار از جهنم تقدیم به جانهای باصفای شما 🌿:)
برای تحلیل و بررسی این رمان در گروه مطالعه منتظر شما خوبان اهل قلم هستیم ....
👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/329056442C1b58246a07
Sojdeye Aghl 1.mp3
2.41M
عقل به سجده میرود
عشق قیام میکند
༺⃟•ུྃ
پرواز را طاووسها هرگز نمیفهمند . . .
سرگرمِ خود باشی اسارت شکل میگیرد!
#مهدینورقربانی
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
⌛️فقط یکماه تا شروع دوره فن بیان🗣 باقیمانده↻ برای مصاحبه پذیرش هم اکنون اقدام کنید ! •♧راستی میدونست
توجه بفرمایید :↯
-اینکه بازه سنی بزرگسال(+20سال)
کارگاه جدا دارند
-برای مصاحبه و گزینش نیاز هست شماره تماستان را به ادمین ارسال کنید(تا خانم عسکری با شما مصاحبه کنند)
- در مورد هزینه جلسه ای ۱۰۰ تومان بهیچ وجه تخفیف نداریم (وقت و توانمان بیش از اینها ارزشمند است!#چانهنزنید❗️)
-بیاموزید هر دریافتی هزینه ای دارد و اما در نهایت همت شماست که نتیجه میدهد..↻
🔔چه بسا افرادی که برای زیبایی هزینه میکنند اما ...
شخصیت نازیبایی دارند :/
بگذار هنر تو 👈🏽سخن بلیغ باشد√
#بلوغشخصیتکلامی
@Poyesh_a⇦👨💻
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
همه براشون سواله رمان بعدی ما چیه ؟! #یک_معرفی_کوتاه👇🏽
🔔خبر خوب اینکه ؛ تصمیم گرفتیم از این به بعد رمانهای آماده شده رو به صورت کامل در کانالهای خصوصی تقدیم نگاه مهربونتون کنیم 🍃
کانال اصلی قلم بعنوان بانک شارژ رمانها و کتابهای ارزشی ؛ شما رو به کانالهای Vip لینک میکنه (کاملا رایگان و کپی آزاد√)
یک اینکه اینطوری مجبور نیستید دنبال پارتهای مختلف در کانال بگردید و دوم اینکه کانال اصلی مختص تکه کتابهای مهم و معرفی و نقد و تحلیل کتب برگزیده علمی و ادبی میشه ✔️
حالا میتونید با خیال راحت رمان #تنها_میان_داعش رو در کانال ویژه قلم مطالعه کنید 👇🏽😍
🕑14:24
https://eitaa.com/joinchat/401408184C9c92989318
فرار از جهنم(بصورت کامل)👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/433127608C1b8cea5383
یادت باشد(یک سوم گزینشی با مجوز نشریه)👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/905052351Cd95fb5ccae
هدایت شده از هوش معنوی
448.1K
آزاده عسکری(روشنا)
جهادتبیین
👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/196477017Ca59586461d
••فراموش نکن، هیچ کس، به اندازه خودت تو را دوست ندارد !🌿:)
#شبتانآراموقشنگ
جهادتبیین کانال شماست ...تک تک شماها مدیرش هستین ..شماها قراره آینده رو بسازید
به رنگ عشق به رنگ آزادی😍
من فقط خادم شمام
https://eitaa.com/joinchat/196477017Ca59586461d
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
اسم گاوم "مارمار" بود، غروبا که وقتِ دوشیدن شیر بود میرفتم تا زیر درخت انگورِ انتهایِ باغ، پی در پی
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄
تو روستا زندگی میکردیم خب تابستونامون خیلی باصفا بود ؛ دور تا دور باغمون پر از تمشک و انار ترش و آلوچه جنگلی (این زمینها قسمتهایی از جنگل بوده که توسط پدر بزرگم زیر کشت میرفت و بعدها شد یک باغ بزرگ از پرتقال و لیمو و سیب و انگور و گردو ....)
صبح ها میرفتم بالای درخت انگور 🍇 ...
صبحونم اونجا سرو میشد ؛ عصرها تو کوچه با بچه ها گردوبازی میکردیم ...
ما تازه از شهر اومده بودیم بچه های اینجا ماهرتر بودن و اغلب روزی صد تا گردو باخت میدادیم 😅
یه رود خونه و یه آب بندون بزرگ تو روستا بود که سر ظهر وسط گرما میرفتیم آبتنی (محدوده خانمها پوشیده بود)
دخترهای کوچه جمع میشدیم ظرفهای ناهارو میبردیم رودخونه بشوریم ؛ من بلد نبودم تشت رو رو سرم نگه دارم مادرم ظرفهارو تو سبد برام میچید ..
من از مایه ظرفشویی استفاده میکردم اونا از خاک و خاکستر ؛ ظرفهاشون خیلی براق میشد !!!
به مادرم گفتم منم میخوام مثل اونا خاک و خاسوج بمالم به قابلمه و استکانها (آخه خیلی براق میشد)
عصرها میرفتیم دور باغ تمشک میخوردیم و اما یک درخت تنومندی بود( درخت پیر) که وسطش خالی شده بود بعد بالاش اندازه یک متر مربع سطح مسطحی داشت که شکل خونه درختی بود عشقمون بود با بچه ها بریم بالای خونه درختی اخه اونوقتا تو برنامه کودک میدیدیم خانواده دکتر ارنست(مهاجران استرالیا) تو اون جزیره یه خونه درختی داشتن ツ
من و داداش مرتضی و سعید و سمیه بچه های همسایمون میوه و خوراکی میبردیم بالای خونه درختی میخوردیم ...
همونموقع هم میدونستم اونجا شبیه بهشته و با دقت سعی میکردم اون لحظات رو ثبت کنم ..
میدونستم که بزرگ بشم یه روز تمام این لحظات برام خاطره میشه
و الان من ۴۳ ساله ام و اون زمینها تبدیل به شالیزار برنج شده و از درخت انگور و تمشک دورباغ و هیاهوی بچه ها؛ خبری نیست ..
#روشناC᭄
🕑12:22
تکه هایی از کتاب های معروف
حتماً برای شما هم پیش آمده است که هنگام خواندن یک کتاب، با جمله یا جملاتی مواجه شوید که گویی از عمق جان شما برآمده و آنچه را در پسِ ذهنتان میگذرد، به بهترین نحو بیان میکند؛
در این لحظه چه میکنید ...؟
آن را به حافظه میسپارید؟ زیرش خط میکشید یا گوشهای یادداشتش میکنید؟
اگر به خواندن تکه هایی از کتاب های معروف علاقهمندید و یا برای انتخاب یک کتاب، بیش از هر چیز دیگری، به متن آن اعتماد میکنید، این یادداشت را از دست ندهید❗️
کتابها چنان قدرتی دارند ....
که به یک آن، ما را از جایمان، در یک پروژهی سخت کاری یا روابط اجتماعی فرسایشی، جدا میکنند و به سرزمینی میبرند که نوید آرامش یا هیجان میدهد . . .
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄ تو روستا زندگی میکردیم خب تابستونامون خیلی باصفا بود ؛ دور تا دور باغمون پر
از این بعد هر شب براتون شب نگاشت 🌙 هم میزارم ツ
(البته مسافر اربعینم اگر اونجا نت داشتم ...)
@CityOfBooks, بیشعوری.pdf
2.63M
بیشعوری
کتابی با مضمون طنز است که به «تجاوز حماقتآمیز اما آگاهانه به حقوق دیگران» در عصر معاصر اشاره دارد🌿 !
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
توجه بفرمایید :↯ -اینکه بازه سنی بزرگسال(+20سال) کارگاه جدا دارند -برای مصاحبه و گزینش نیاز هست شما
#کارگاه_فنبیان🗣
تاکنون با ده نفر از شما مصاحبه داشتم ...
...اگر میخوای باهات درباره کارگاه فن بیان و اینکه آیا شرایطش رو دارید ..؟!
صحبت کنم همین الان پیام بده💬
بعد از مصاحبه مشخص میشه برای هر کدوم از شما چند جلسه کارگاه لازمه
2؛ 4؛ 6؛یا 8
هزینه هم یکسره دریافت نمیشه .. و تا یک آبان فرصت پرداخت هست ツ
@Poyesh_a⇦👨💻
هدایت شده از هوش معنوی
5 ویژگی انسانهای آرام👇🏽
eitaa.com/hooshe_maanavi/15986
عشق و امید
eitaa.com/hooshe_maanavi/16010
خودت دلیل حال خوبت باش
eitaa.com/hooshe_maanavi/16013
دوباره بلند شو ؛ ادامه بده
eitaa.com/hooshe_maanavi/16032
مسیر رشد 🌾:)
eitaa.com/hooshe_maanavi/16111
•|🌿خیر چیه•↻؟!
eitaa.com/hooshe_maanavi/16120
》تو واقع بینی یا تخیلی 🎐؟
eitaa.com/hooshe_maanavi/16147
•درد↯ دلیل تحول ↻و رشد⇧
eitaa.com/hooshe_maanavi/16158
•تفاوتانسانمتعالیباانسانمعمولی
eitaa.com/hooshe_maanavi/16207
±نعمت بزرگ آزادی
eitaa.com/hooshe_maanavi/16337
±خیرخواهی و عشق
eitaa.com/hooshe_maanavi/16376
مهارت "نه"🤚 گفتن !
eitaa.com/hooshe_maanavi/16538
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄ تو روستا زندگی میکردیم خب تابستونامون خیلی باصفا بود ؛ دور تا دور باغمون پر
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄
تازه از روستای کوهستانی اومدیم
دو روزه رفتیم و برگشتیم ....
بچه ها رفتن برا کارهای گذرنامه ؛ یه کم پست برا کانالها آماده کردم و برای کانال قلم کتاب مراحل اخلاق رو دادم بچه های اتاق تحریر پارت بندی کنند و دنبال چند تا کتاب رمان ارزشی هستیم برای روزهای آتی .....↻
و چیزی که الان خوشحالم میکنه اینه که برادر زاده کوچیکم دلوین جون ♥️داره میاد خونمون
میرم تا یه دسر بستنی و میوه آماده کنم
برا امشب هم یک شب نگاشت داستانی آماده دارم
که جالب و خوندنیه !
گروه مطالعه قلم هم حتما بیاید بعد اربعین تحلیل و بررسی کتاب داریم ...
#روشناC᭄
🕑12:04
•|⇦تا میتونی خودتو غرق کار و فعالیت مفید کن تا زندگی غرقت نکنه . . !🌿:)
#بهترینتفریحکاراست
🌿برشی از کتاب:
بابا لنگ دراز عزیزم ...
بعضی آدمهـا را نميشود داشت؛ فقط میشود
يـک جـور خـاصـی دوسـتـشـان داشـت. بعضی
آدمها اصلا برای اين نيستند که برای تو باشند
يـا تـو بـرای آنهـا! اصلا به آخرش فکر نمیکنی
آنها برای اينند که دوستشان بداری !
#بابالنگدراز
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
-خدا کو ...؟
-خدا کجای زندگی منه ...؟
-اگه هست چرا من تو بن بستم ...؟!
-چرا حالم خوب نیست ..؟
-چرا حوائجم رو برآورده نمیکنه ؟!
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
-خدا کو ...؟ -خدا کجای زندگی منه ...؟ -اگه هست چرا من تو بن بستم ...؟! -چرا حالم خوب نیست ..؟ -چرا
یکی بود یکی نبود ...
غیر از خدا هیچ کی نبود
هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن
خدایی که خیلیها گمش کردن ..
و دنبالش میگردن ...
خدایی ک همیشه بود و هست
قصه امشب ما درباره خدای نادیده و ناشنیده است
خوب گوش کنید و وسط قصه من حرف نزنید !
من اومدم شهادت بدم ک خدا هست
خدایی ک خیلیها باورش نکردن !!!
گفتن نیست . . .
┄「شب نگاشت. . . 🌙」┅┄
حدود ۵ یا ۶ سال پیش همسرم به حج تمتع میرند و من یک ماهی ک مشرف به ماه مهر میشده مسئولیت بچه ها و خرید و کارهای سخت دیگه مثل نقاشی خونه و تعویض مبل و پرده و ... افتاده بود رو دوشم ..
خیلی لاغر و مریض شده بودم از فشار کارها
از صبح زود نقاش میومد و تمام حمل و نقلهای وسایل خونه و چپوندنش تو اتاق خواب با ما بود ...
کارها خیلی کند و سخت پیش میرفت تا جایی ک مبل رو دقیقا شبی ک ب استقبال حاجی باید میرفتیم فرودگاه ساری؛ برامون آوردن .....
جونم براتون بگه وسط همه این کارها و دغدغه ها بعد اتمام نقاشی خونه و راهرو .. یه شب با بچه ها داشتیم کف خونه رو با چه فلاکتی رنگ میکردیم ....
نیمه های شب شروع کردم با خدا حرف زدن ...
ک خدایا این موکتهامون بعد ۱۴ سال خیلی کهنه و مندرس شده و هر بار جارو برقی میکشیم انگار آشغالا میرن لای پرزها و بیشتر میچسبن .. هر چی هم تمیز میکنم هیچ نمودی نداره ..
ب آقام میگم سرامیک کنیم کف خونه رو تا من راحت بشم از اینهمه تمیزکاری با مشقت اما ...
خدایا اون متوجه منظورم نمیشه فکر میکنه بخاطر تجمله ک این درخواستو میکنم ....
ولی تو ک خدایی و میفهمی دلیلشو و میدونی قصد و نیتم پاکیزگیه ..
الان اینهمه زحمت کشیدم خونه رو قشنگ کردم
قراره دوباره همون موکتها پهن بشه !
خدایا قبلا هم چند بار از صمیم قلب باهات حرف زدم جوابمو دادی من ک میشناسمت پس اگه نظرت هست خودت جور کن برام ....
حالا فقط ده روز مونده ک حاجیمون برگرده
فردا اول صبح خانم یکی از دوستان خانوادگیمون زنگ میزنن برا احوالپرسی
چیکار میکنی ؟ کمکی چیزی نمیخوای ؟
گفتم که کمک نه الحمدلله کارها رو ب اتمامه دیشبم با بچه ها کف خونه رو رنگ کردیم ..
گفت برا چی خودتو انداختی ب زحمت ؟؟؟
کف رو سرامیک کن ! خلاص !
گفتم اخه چطوری از پولم چیزی نمونده و کسی رم نمیشناسم اینکاره باشه ...
میگه آقامون خودش اینکاره است مهندس آشنا داره و برای خرید هم جایی میشناسه با چک براتون میخره ..عصری آماده شین بریم انتخاب سرامیک !
(من فقط میدونستم و خدا ؛ این ماجرا بین خودمون بود)
رفتیم انتخاب و فرداش یهو دیدیم تمام همکارای مخابرات آقام بسیج شدن و دارن سرامیکها رو میارن بالا و آقا صالحی ( دوست خانوادگیمون) جلوشونه و بهمراه مهندس برا کف سازی ....
باید این شش هفت نفر رو میدی ک چطور با جون و دل سه روز و سه شب تمام کار کردند !
منتهی پودر تراشکاری سرامیکها نقاشی خونمونو خراب کرد بخصوص نقاشی قرنیزها رو ...فرداشم نقاش اومد با جون و دل از نو جاهای خراب شده رو اصلاح کرد ...
انقده قشنگ شده بود خونمون ...
و خدا یواشکی چشمک زد بهم گفت بفرما
ماجرا ختم ب اینجا نشد ...
گذشت و گذشت چند ماهی بعد ؛ حوالی اربعین
و خدا دوباره چشمک زد ...
ادامه دارد . . .
#روشناC᭄
🕗20:48
🌿کتاب:
زن و بازیابۍِهویتِ حقیقۍ!
پ ن :
اگر امروز سرگرمـۍ یک زن مسلمانِ
ایرانـۍ زَر و زیور باشد عیب است❗️
امروز پر کردن بدن از زیورها و بُت
قرار دادنِ او و آرایش و مُد، براۍ زن
انقلابـۍ مسلمانِ ایرانـۍ ننگ است⚠️
آن کسۍ کھ در پـۍ این چیزهاست
ارزشش پایین است↯
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
┄「شب نگاشت. . . 🌙」┅┄
حوالی اربعین ؛ پیش همسرم گفتم میخوام برم کربلا ...
گفت : سه بار رفتی؛ خوبه دیگه؛؛؛ منم اوضاع مالیم خوب نیست ...خرج دانشگاه ما سه نفرو کلی هزینه های دیگه حقیقتا ندارم ...
خب بنده خدا راست میگفت واقعا نداشت ...
اما گوش دلم مگه بدهکار بود ...
بیچاره کسی ک عاشق کربلا بشه ! بدبخت میشه اگه اربعین بیاد و نتونه بره 😭
اونشب گذشت و گذشت ....
بازم یه شب حوالی سحر ؛
گفتم ببین خدا ! من ؛ آقا و پول و نشد و نمیشه نمیشناسم
ببین اینارو ب یکی باید گفت ک تو رو نشناسه
اد رفتم قسمت جلو خونه رو همون سرامیکها دو رکعت نماز خوندم بعد بهش گفتم :
مگه اینا کار خودت نبود ..؟! ها ؟!
ملت رو بسیج نکردی ....؟!
الانم ملائک و زمین و زمان تحت تصرف تواند بسیج شون کن منو برسون کربلا ....
هنوز چشمک اون شبت یادم نرفته
خودت خواستی ک باورت کنم ...
منم تمام باورم تویی ؛ نه همسرم نه کس دیگه ...
همسرم چه میدونه خاطرات کربلا چطور آتشینم میزنه ...تو فقط میدونی تو فقط میتونی
تا اینکه واحد حجاب و عفاف شهرمون از من خواستند تو همایش حجاب تو مصلی بین دو خطبه ؛ سخنرانی ده دقیقه ای داشته باشم ...
یه روز جمعه بود ک آقام زیاد خوشحال نشد
گفت برا چی یه خانم باید بین دو خطبه صحبت کنه و با اکراه منو برد ....
سخنرانیم خیلی عالی و موثر شده بود ..
طوریکه وقتی اومدم پایین مسئولین زیادی از سپاه و آموزش و پرورش و سازمان تبلیغات دورم رو گرفتند ...
آقام هی از دور حرص میخورد ک زودتر بیا بریم اومدیم خونه و تماس چند تا از سرداران و مسئولان شروع شد برای دعوت ب مجالس و همایشهاشون
تا اینکه ...
یکی از مسئولین عتبات عالیات دفتر امام جمعه با من تماس گرفتن و گفتند بعنوان مشاور عتبات عالیات برای اربعین من رو میفرستند کربلا ツ
و همسرم خوشحال شدند ک از مخارج سفر خلاص شدن :/ و موافقت کردن برم زیارت اربعین ...
و خدا دوباره چشمک زد ..
حالا فقط اینها نیست ...بخوام بگم میشه قصه هزار و یک شب !
فقط انقد نگین خدا نیست ؛ نمیشنوه !
ما دیدیم خدا هست و بهتر از هر کسی میشنوه
حتی اونجا ک حاجتتو نمیده با بهتر از اونش بهت اثبات میکنه ک حواسش ب مصلحت تو هست ....
تو زندگی همه ی ما پر از این چشمکهای خداست ..
#روشناC᭄
🕘21:38