eitaa logo
استنطاق
129 دنبال‌کننده
77 عکس
38 ویدیو
65 فایل
نوشتارها و گفتارهای قرآنی و حدیثی رضاکریمی لینک گروه مطالعاتی المیزان: http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a ارتباط: @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب #سلونی_قبل_ان‌_تفقدونی عنوانی عجیب و قابل تأمل دارد. 👇👇👇
کتاب عنوانی شگفت‌و قابل تأمل دارد. چرا نام کتابی در شرح نهج البلاغه «از من‌بپرسید...» است؟ مگر ما امام‌ را از دست نداده‌ایم پس چطور از او‌ بپرسیم؟ برای پاسخ باید مقدمه‌ کتاب را بخوانیم. آیت الله جوادی آملی در مقدمه می نویسد: تنها راه شرح کلام علوی عبور از نهج البلاغه است ، چون بسیاری از آن نه مسبوق به صدر است نه ملحوق به ذیل. چنین کلامی به هیچ رو نمی تواند در حوزه ها و دانشگاه ها مطرح گردد (ص۲۹و۳۰) ولی در ادامه می گوید: « چون آن کتاب کامل و جامع در دسترس محققان نیست فعلا بر مدار کتاب شریف رضی تحریر می شود». در مورد علت صدر و ذیل نداشتن برخی از نقل های کتاب رضی می توان از بلاغی بودن کتاب گفت و بلکه از ساده و‌‌ عام کردن سخن امام. اما ضرورت عبور از کتاب فعلی دو دلیل می تواند داشته باشد: یکی رسیدن به صدر و ذیل و‌ متن کامل است چنانچه که ایشان به کتاب تمام‌نهج‌البلاغه و دیگر کتب حدیثی نظر دارد و در چهل حدیث انتخابی حدود یک‌ چهارم احادیث را از نهج‌البلاغه ‌آورده است. دلیل دوم و در واقع مهم‌ترین دلیل : رسیدن به ماتن متن است. دلیل دوم ربطی به تقطیع در کتاب شریف رضی ندارد و در همه کتابهای آویخته از آسمان مصداق دارد. باید از نهج البلاغه عبور کرد و به امام رسید ، نشانه هایی از این تمنا در مقدمه سلونی وجود دارد: ۱. نام کتاب سلونی است؛ یعنی امام هنوز پاسخگوی سؤالات نیازمندان است به شرطی که امام و محضرش را از دست ندهیم. ۲. آیت الله جوادی معتقد است متنی که ماتن آن ناشناس است پیامی بیش از اراده استعمالی ندارد و هرگز نمی توان به اراده جدی مؤلف ناشناس آن پی برد (ص۳۱) ، یعنی عبور از متن بدون ماتن میسر نیست. ۳. در پایان مقدمه، به شرط علم و‌عمل و قرب ولایی، سخن این است که: «چه خوش است صوت نهج البلاغه را زتو دلربا شنیدن»(ص۵۷) ، این نتیجه «من یمت یرنی» است و همان عبور از نهج البلاغه. آیت الله جوادی آملی شرح را با تعبیر «تحریر» بیان می کند. تحریر یعنی آزادی ، شرح حقیقی یک کتاب، آزادکردن حقیقت آن از قفس تنگ اذهان خواننده سطحی اندیش است و این‌همان عبور از نهج البلاغه است. @estentagh
در تفسیر آیه ۱۲ سوره طه، إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوٰادِ اَلْمُقَدَّسِ طُوىً، معتقد است: اگر به موسى دستور داد كفشش را بكند، منظور تقدس آن سرزمين به‌دلیل و " إِنِّي أَنَا رَبُّكَ"‌‌ است و گر نه بين اجزاى مكان و زمان تفاوتى نيست. او روایتی که می گوید كفش موسی از پوست خر مرده بود را بدون سند و مخالف روايتى ديگر می داند و‌معتقد است سياق آيه هم مى‌رساند كه كندن كفش صرفا به منظور احترام مكان بود. از تفسیر ایشان می فهمیم: اولاً کندن کفش به خاطر مشکل کفش موسی ع نبود. ثانیا کندن کفش ویژه آن وادی مقدس نبود و در هر جای مشابه هم باید دستور فاخلع نعلیک اجرا شود. ثالثاً شرف المکان بالمکین. مکان خودبه خود مقدس نیست و چیزی که در آن هست آن را مقدس می کند. این دستور از قصه موسای نبی فراتر رفته و به یک سلوک معنوی تبدیل شده است. در قرآن نماد دنیاست و گرچه کفش داشتن و به دنیا پرداختن جایز بلکه‌لازم است اما در سرزمین مقدس کفش را باید کند: اماکن مقدس متناسب با عالمی است که باید در آن کفش را کند. در چنین‌عالمی است که با کفش رفتن به خانه دیگران هتک حرمت و  نماد توهین است. پیاده روی با پای برهنه در چنین عالمی معنادار است. اینجاست که فقط صفت فقرا نیست صفت آزادگان هم می تواند باشد. کفش نمادی از یک‌تعلقات مهم‌تر است و‌نباید فقط به ظاهر آن‌ اکتفا کرد. در فقه شیعه پوشش نماز شرایطی دارد ولی پوشیدن کفش سخت گیرانه تر است. علاوه بر این، باطن کفش را باید خلع کرد و کفشهای تعلق را باید کند. انسانهای مدرن از همه این ارزشها دور هستند و کمتر کفشهایشان را از خود جدا می کنند. کاش به جای گفتن ؟ پابرهنه به دنبال صدا راه می افتاد... کاش می گفت: کفش ها را باید کند جور دیگر باید رفت بندگان رحمان بر روی زمین طبیعی و بی تکلف و غرور (هونا) گام برمی دارند: @rezakarimi @estentagh
استنطاق
خلاصه مبحث #راه_های_قرآنی_خواندن بخش نهم: #تصدیق @estentagh @rezakarimi
کسانی که بحث را دقیق خوانده اند. آمادگی خواندن این متن را هم خواهند داشت. این یادداشت کوتاه را در این ایام تقدیم می کنم به ساحت روح اللهی حضرت مسیح علیه السلام: در آیه «ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ(بقره2) متقین کسانی هستند که از هدایت قرآن بهره مند می شوند. در ادامه وقتی متقین معرفی می شوند به این آیه می رسیم که: «وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ...» (بقره4). پس یکی از شرایط تقوی این است که به کتابهای نازل شده قبل از قرآن هم ایمان داشته باشیم. اگر این رابطه با کتابهای دیگر برقرار نباشد تقوی مختل می شود و هدایت از قرآن هم دچار اختلال می گردد. پس اگر در قرآن ایمان به «ماانزل من قبلک» نشانه تقوی است می توان نتیجه گرفت که ویژگی قرآن مبنی بر تصدیق تورات و انجیل و دیگر کتب آسمانی، در هدایت پذیری از قرآن ودر فهم و تفسیر قرآن مؤثر است. البته بدیهی است که در اینجا سخن این نیست که کتب فعلی تحریف ندارند بلکه تصدیق باید در کنار هیمنه قرآن معنا شود. مسئله این است که اشکالات بشری که بر دین و کتب آسمانی آورده شده نباید موجب شود آیات قرآن مهجور شده و سلوک قرآنی ما با دیگر کتب ناقص انجام شود.
از ع سه گزارش شده و سه لاتخف شنیده است. خوف اول او بعد از ارتکاب قتل و خروج از مدینه و پناه بردن به شعیب در مدین بود. شعیب به او گفت: قٰالَ لاٰ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ (قصص٢٥). این لاتخف از سوی نبی خدا بود ولی بعد از رسالتش که دوبار خوف را تجربه کرد، از سوی خدا ندای لاتخف را شنید. بار ‌اول خوف از تبدیل عصا به مار جنبان بود: وَ أَلْقِ عَصٰاكَ فَلَمّٰا رَآهٰا تَهْتَزُّ كَأَنَّهٰا جَانٌّ وَلّٰى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يٰا مُوسىٰ لاٰ تَخَفْ إِنِّي لاٰ يَخٰافُ لَدَيَّ اَلْمُرْسَلُونَ (نمل١٠). بار دوم از سحر ساحران ترسید که صنع بشری بود. قاعدتا موسی دیگر برای خودش نترسید بلکه خوف از جنس دیگری بوده که قبلا نهی نشده بود. خوف دوم‌ ناشی از غلبه دشمن بود ولی خوف اول در مقابل امنیت بود و خدا به او گفت: لاٰ تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ اَلْآمِنِينَ (قصص٣١). خوف دوم اولاً از صنع بشری بود در حالی که‌ اولی از مخلوق الهی بود ثانیاً خوف از سحر در واجس (ندای آهسته‌‌درونی) و به‌تعبیر زودگذر بود در حالی که خوف اول ظهور بیرونی داشت و موسی را به عقب برگرداند. اکنون موسی که امنیت نزد مار واقعی یافته بود چگونه از مار تخیلی بترسد؟! پس علت خوف آخر نگرانی از مغلوب شدن و برتر نشدن بود که در نتیجه آن مردم ناظر بر ماجرا گمراه می شدند. خوف اول از خود «عصای تبدیل شده» بود برای همین بعد از فرمان لاتخف اول آمده که عصا را به حالت اول برمیگردانیم: قٰالَ خُذْهٰا وَ لاٰ تَخَفْ سَنُعِيدُهٰا سِيرَتَهَا اَلْأُولىٰ (طه٢١) اما در ادامه فرمان لاتخف دوم آمده که تو برتر هستی: قُلْنٰا لاٰ تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ اَلْأَعْلىٰ (طه٦٨). معنای خوف آخر در خطبه چهارم نهج البلاغه آمده است و آیت الله جوادی آن را مبنای تفسیر خود از آیه قرار داده است. اما علامه طباطبایی با استناد به آیه بِآيٰاتِنٰا أَنْتُمٰا وَ مَنِ اِتَّبَعَكُمَا اَلْغٰالِبُونَ (قصص٣٥) معتقد بود ترس از گمراهی مردم با اعتماد به خدا منافات دارد. ایشان در اینجا تفسیر قرآن به قرآن را بر تفسیر روایی ترجیح‌ می دهد. اما آیا راهی برای عرضه دقیق تر روایت بر قرآن نیست؟ این آیه به برتری موسی و هارون و تابعین آنها اشاره دارد. اما تضمینی نمی دهد که سحر مانع اتباع از آن دو شود و مردم گمراه نشوند، به ویژه اینکه تعبیر وَاسْتَرْهَبُوهُمْ (اعراف116) در مورد مردم به کار رفته و مردم دچار هراس شدند. خوف موسی علی نفسه نبود بلکه علی الناس بود. به تعبیر آیت الله جوادی قران گفت فِي نَفْسِهِ نه علي نفسه. به تعبیر امیرالمؤمنین ع لَمْ یُوجِسْ مُوسى عَلَیْهِ السَّلامُ خیفَةً عَلى نَفْسِهِ، بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُّهالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ. با تحلیل قرآنی می فهمیم منظور از غلبه جهال در صورتی است که «مَنِ اِتَّبَعَكُمَا» محقق نشود و گرنه وعده غلبه بر جهل و ضلالت به شرط تبعیت، حق و صادق است. @estentagh
آیه ارتداد.m4a
7.04M
عرضه روایت "ارتدّ الناس بعد النبی الا ثلاثه" بر قرآن با کمک از تفسیر @estentagh
تفسیر سوره حمد.m4a
17.47M
تفسیر سوره حمد بر اساس گفته ها و ناگفته های تفسیر نور (حجت الاسلام قرائتی) @estentagh
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (تکویر۸و٩) این آیه در لایه ظاهری و در تنزیل خود راجع به زنده به گور کردن دختران است. در اینجا گویا ریشه لغت موؤُده به آیه وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما (بقرة: 255) به معنی ثقل حمل نزدیک است. این نزدیکترین معنایی است که به ذهن می رسد از موجود مؤنثی که بی گناه به قتل رسیده است، چون عرب تحمل نگهداری دختر نداشت. اما در روایات (مانند کتاب کافی و حتی در مجمع البیان به نقل از ابن عباس) ذیل آیه با بیانی شبیه به روش تفسیر قرآن به قرآن آمده است که موؤده موده است: یعنی همان مودت در قربی که اجر رسالت بود: قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٌٰ (شوری٢٣). این موؤده کیست؟ همه کسانی که مودت آنها واجب بود ولی عکس آن عمل شد! اولین کسی که از قربای رسول به این ظلم شناخته شده است اباعبدالله است. اما گویا معنای آیه با این مصداق تمام نمی شود. معروفترین موؤده حسین شهید است و گمنام ترین آنها صدیقه شهیده. *** از مرحوم نقل است: «خوب است پیروان سایر ادیان خبر ندارند که امت پیغمبر آخر الزمان، با آن همه مهربانی و خیرخواهی پیامبر برای امتش، با دختر پیغمبرشان و با فرزندان او چه کردند، و الا این امت تا قیامت نمی‌توانست سرش را پیش سایر امتها بلند کند. خدا این ننگ را از نظر سایر امم پوشاند». این بیان چند نکته دارد: یکی نامهربانی امت پیامبر با خانواده پیامبر و دیگری پنهان بودن این نامهربانی. در این میان خبر مظلومیت دختر پیامبر مخفی تر است. این ماجرا را اگر چه بزرگانی چون شیخ طوسی و سید مرتضی و ‌شیخ مفید نقل کرده اند اما بازهم‌ خبر همه گیر نیست‌ و این حادثه داستانی نیست که در هر جایی بتوان شنید و خواند چون اهل نظر معتقدند خدا این ننگ را پوشانده است. شاید خواست خدا بوده که روضه مدینه را مانند روضه عاشورا فاش نگوییم و در خلوت بسوزیم و بسازیم...
می‌گویند عدد هفت عدد تکثیر است. یعنی صرفاً منظور عدد خاصی بعد از عدد۶ منظور نیست بلکه به معنی تعداد زیاد است. این سخن را می‌توان دقیق‌تر تفسیر کرد و آن اینکه بگوییم عدد هفت باطن اعداد قبل از خود است نه عددی در عرض آنها. هفتمین روز یا هفتمین آسمان یا هفتمین دریا جمع شش مرتبه قبل از خود است. پس عدد هفتم از این جهت که جامع اعداد قبلی است، به قول مفسرين افاده تکثیر می‌کند‌‌. عدد خلقت است و عدد عالم امر است.  إِنَّ رَبَّكُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَوىٰ عَلَى اَلْعَرْشِ... أَلاٰ لَهُ اَلْخَلْقُ وَ اَلْأَمْرُ (اعراف٥٤). حرف «ثُم» در این آیه به روز هفتم اشاره دارد که محیط بر شش روز قبلی است نه ادامه آنها. همانطور که عرش محیط بر آسمانها و زمین است نه در عرض آنها.   در تورات و قرآن، آفرینش جهانِ مادی محصول شش روز است؛ با این تفاوت که در از روز هفتم آفرینش و استراحت خدا در آن روز نیز یاد شده است؛ ولی پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که در قرآن، چنین چیزی نیامده است ( الهیات تطبیقی، ش۱۷، ص۴۵) . اما با نگاهی دقیق تر می توان مراد از استراحت خداوند در روز هفتم را استوای بر عرش دانست.  اکنون کاری به نگرش مفسران اهل کتاب نداریم ولی همانطور که تکیه بر عرش به معنای جسمانی نیست استراحت خداوند هم می تواند غیرجسمانی تفسیر شود بلکه آن را می توان به معنی جمع شدن خلقت در یک مقام واحد (عرش) و تسخیر آسمانها و زمین در امر واحده دانست. استراحت خداوند‌یعنی به پایان رسیدن خلقت نه بیکار شدن خداوند؛ یعنی سیر از ظهور به غیب و مخفی شدن تجلیات الهی از دید اهل دنیا. خصوصاً اینکه‌ در سفر پیدایش علاوه بر  «خدا آرام گرفت»، جمله «فارغ شد» هم آمده است و این جمله دوم با ثم استوی علی العرش بیشتر سازگار است. در تفاسیر قرآنی مفسران تلاش کرده اند تا درک و معرفت نسبت به مرتبه بعد از روز ششم سطحی و حس گرایانه نباشد. این معرفت نسبت به روز هفتم در تورات هم باید به همین سبک وجود داشته باشد. است و به همین علت جمعه نامیده شده چون جمع روزهای قبلی است. روز هفتم‌ است چون محیط بر روزهای قبلی است نه اینکه فقط روزی ویژه و مهم باشد. اکنون‌نمی خواهم بگویم عدد شش نماد فراماسونری هست یا نه؟ ولی این مشخص است که کسی که در عدد شش توقف کرده و به روز هفتم نرسید همان کسی است که در دنیا ماند و به آخرت نرسید. البته عدد هفت یک عدد ماورایی است و در ساختار این دنیا به طور عادی نمی گنجد. شبیه مکعب و تاس بازی که تا بیشتر از شش گنجایش ندارد. پس آیا روز جمعه روز استراحت است؟ به همان معنی که استراحت خداوند را معنا کردیم پاسخ مثبت است. از منظری دیگر روز جمعه روز سعی و تلاش است نه استراحت؛ تلاش برای ذکر خدا که لازمه آن ترک دنیا و به تعبیر دقیق تر؛ جمع دنیاست:  يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا نُودِيَ لِلصَّلاٰةِ مِنْ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلىٰ ذِكْرِ اَللّٰهِ وَ ذَرُوا اَلْبَيْعَ...(جمعه٩).  تفسیر حقیقی ‌ترک‌دنیا به معنی جمع کردن دنیاست نه مهمل گذاشتن آن. جمعه حقیقی آن است که در آن ذکر کثیر (یاد خدا در دنیا نه فارغ از دنیا) محقق شود. برای همین آیه بعد حقیقت جمعه را بهتر نشان می دهد:  فَإِذٰا قُضِيَتِ اَلصَّلاٰةُ فَانْتَشِرُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ اِبْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ وَ اُذْكُرُوا اَللّٰهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (جمعه١٠). جمعه روز خداست و استراحت در آن فقط با معرفت صحیح با حقیقت روز هفتم سازگار است.  کسی که جمعه‌ها کار کند روز هفتم‌ برایش مانند روز ششم است و کسی که جمعه ها تعطیل است باز هم روز هفتم برایش یک توقف زمان بیش نیست. پس جمعه هم‌ روز تلاش است و هم روز استراحت. جمعه روز خداست. @estentagh
المیزان - طه.pdf
853.9K
چکیده تفسیر سوره طه در 👆 نکات مهم: -طه رمزی است همچون يس که دو صفت باطنى‌اختصاصی پیامبر هستند. -اگر به موسى دستور داد كفشش را بكند، منظور تقدس آن سرزمين به‌دلیل " إِنِّي أَنَا رَبُّكَ"‌‌ است و گر نه بين اجزاى مكان و زمان تفاوتى نيست. -وقتی پیامبر متوجه خود خداى تعالى باشد نه متوجه‌واسطه، وحى گفته می شود. -گفت: من الله‌ام" و نگفت" اللَّه منم" براى اينكه مقتضاى حضور اين است كه با مشاهده ذات به وصف ذات آشنا گشت، نه به وسيله وصف به ذات آشنا گرديد. -اقم الصلوه لذکری یعنی ذکر من را با عمل نماز تحقق بده. -موسی از حرکت مار دچار خوف شد. انبياء (ع) از خشيت منزهند نه از خوف. -هارون در اصل دعوت دين و لوازم رسالت شريك موسى است. نه فقط ‌در تبلیغ دین که‌همه‌علمای دین شریک آن هستند. -وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تعبير لطيف‌تر و عميق‌تر است، چون اشاره به اين دارد كه موسى از خود چيزى ندارد. -مفسرين باید براى اهتداء معنايى بياورند كه غير از ايمان به خدا و عمل صالح و آن ولايت است. -وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ نشان می دهد قرآن كريم دو بار دفعی و تدریجی نازل شده، چون معلوم مى‌شود پیامبر قبل از تمام شدن وحى آيه را مى‌دانست. - وسوسه آدم و‌ حوا قبل از تشريع دين و هبوط در زمین، در بهشت برزخى و در يك زندگى غير دنيوى برايش ممثل شده و امر در آن ارشادی است نه مولوی و دینی. -معیشت ضنک یعنی انسان هر چه از دنیا به دست آورد به آن حد قانع و راضى نمى‌شود. عذاب قبر هم خود يكى از مصاديق آن است. -فَاصْبِرْ عَلى‌ ما يَقُولُونَ نتیجه مطالب قبل است گویا فرموده وقتی خدا انتقام نمی گيرد، ديگر جز صبر راهى نداری.
Taha.mp3
37.01M
فایل صوتی جلسه تفسیر نکات مهم سوره طه که 21بهمن1399 توسط گروه المیزان در محل کتابخانه امیرکبیر برگزار شد -کلمات کلیدی سوره طه کدام ها هستند؟ -علت دستور کندن کفش چه بود؟ - چه کلمات و آیاتی فقط در این سوره آمده است؟ -چرا دستور اقم الصلوه لذکری در این سوره آمده است؟ - علت خوف های حضرت موسی و تفاوت خوف و خشیت؟ - تطابق تاریخ بنی اسرائیل با تاریخ اسلام در سوره طه -وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ چطور برای دوران ما کاربرد دارد؟ - تفکیک امر ارشادی و مولوی چیست؟ -معیشت ضنک را چطور معنا کنیم؟‌ لینک گروه مطالعاتی المیزان http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a @estentagh