18.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مورد آیه قٰالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نٰاجٍ مِنْهُمَا اُذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسٰاهُ اَلشَّيْطٰانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي اَلسِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (یوسف٤٢) نه تنها بین مفسران اهل سنت بلکه بین مفسران شیعه اختلاف نظر وجود دارد که آیا شیطان یادخدا را در یوسف از بین برد یا در رفیق زندانی او؟ فرج الله سلحشور در قسمت 22 سریال یوسف پیامبر، به جای نظر المیزان و تسنیم، نظر شیخ طوسی و طبرسی و احادیث را برگزیده است.
چه باید گفت؟
#گروه_مطالعاتی_المیزان #سوره_یوسف
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
گاهی باید قصص مشهور را بازخوانی کرد:
روزی از روزها یک پدر وقتی درخواست فرزندانش برای بیرون بردن پسرعزیزش از خانه را شنید، با احتیاط پسرش را امانت داد اما او را از دست داد! سالها بعد از این تجربه تلخ، دوباره برادران پسر دیگرش را می خواهند و پدر دوباره این تجربه را تکرار می کند اما این بار با توکل بر خدا از آنها میثاقی الهی اخذ می کند. در نتیجه این تدبیر او پسر دیگرش را هم از دست می دهد!! و چون میثاقی سخت گرفته بود یکی از برادران هم روی برگشت ندارد و بدین ترتیب جمعا سه پسر از بهترین پسرانش کم می شود!!!
در این روزهای سخت شیطان خیلی فرصت را غنیمت می داند تا بندگان را ناامید و ناسپاس کند و این سخن را القا کند که چرا من؟ چرا دوباره من؟
اما پدر می گوید فقط کافر است که ناامید می شود، او با توکل تدبیر کرده است پس همچنان امیدوار است و می گوید امید است خدا همه را با هم برگرداند. دیگران اینپدر منتظر را ملامت می کنند غافل از اینکه روزی می آید که همه خانواده دوباره دور هم جمع می شوند.
#لا_تیأسوا_من_روح_الله
#قصه_یوسف #سوره_یوسف
برادران یوسف حکایت حال مؤمنین گناهکار است. در تفسیر تسنیم مباحث مفیدی در شناخت برادران یوسف و آل یعقوب وجود دارد و ما نباید این افراد را صرفاً عده ای مجرم و گناهکار بدانیم که به خانواده خود ظلم کردند بلکه باید شخصیت آنها را تحلیل کنیم. سخن حق و به دور از افراط وتفریط مفسران در مورد فرزندان یعقوب این است که آنان نه پیامبر بودند و نه کافر.(تسنیم، ج40،ص ۱۷۴). برادران نقشه علیه یوسف را گناه مىدانستند ولی حسد ايشان را در ارتكاب گناه جرأت داده و گفتند بعداً صالح می شویم ( تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ : یوسف9). گرچه این توبه به این شکل پذیرفته نیست ولی نفس این گفتار نشان می دهد سوءرفتار آنها از روی حسد بود نه کفر.
برادراندر یک سطح نبودند و برخی معتدل تر بودند و حتی برخی مفسرین معتقدند یکی از آنها پیشنهاد سوم را برای فریب دیگر برادران مطرح کرد.
تعبیر مدح گونه «ستاره» از برادران یوسف شاید به سبب حسن ختام آنها باشد(تسنیم، ج40، ص ۹۷) و شاید همانگونه که چینش ستاره ها گاهی بد و خرچنگی و گاهی خوب و سنبله ای می نماید این پیامبرزاده ها گاهی بد و گاهی خوب عمل می کردند(تسنیم، ج41، ص۳۹۷). آنجا که برادران یوسف پایشان لغزیده اخوه نامیده شدند اما وقتی سخن از اتمام نعمت است آل یعقوب نامیده شدند.(همان، ج40،ص ۱۴۸).
شیخ مفید سخن حسنبصری را نیکو شمرد که گفت برادران یوسف هم مؤمن بودند وهم حسود و دلیل ایمانشان استغفارشان است. (همان، ج40، ص ۱۷۶).
آیا واقعاً این رفتار آنها با برادرشان بخشودنی بود؟ در عفو و بخشش انبیاء به قلب گناهکار نگاه می کنند با وجود این بغض و کینه، بازهم نشان کفر در آنها نبود! و یوسف می داند که آنها نهایتاً جاهل بودند. حتی حضرت یوسف با تعبیر اذ انتم جاهلون راه عذر را به آنان تلقین کرد(تسنیم، ج41،ص ۳۳۲).
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» يعني كل ذنب عمله العبد و إن كان به عالما- فهو جاهل حين خاطر بنفسه في معصية ربه، و قد قال في ذلك تبارك و تعالى يحكي قول يوسف لإخوته «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» فنسبهم إلى الجهل لمخاطرتهم بأنفسهم في معصية الله (تفسير العياشي، ج1، ص 228)
پس: علمنظری با جهالت عملی جمع می شود(تسنیم، ج۴۱، ص۳۳۸).
آری! قصه برادران یوسف حکایت حال ماست!
اکنون بنگریم ما کدام برادر هستیم؟ او که یوسف زودتر بر او ظهور کرد؟ یا او که پیشنهادات مفید داد و گرچه در خطا شریک بود اما در پایان در جمع آنها نماند؟ یا آنها که ساکت و بی اثر ماندند؟ یا آنها که پیشنهاد کشتن یا دور انداختن او را مطرح کردند؟
#سوره_یوسف
پیراهن یوسف سه بار نشان الهی شد ولی از داستان می فهمیم هربار یک شیئی متفاوتبود چون یکبار جدا و خونین شد و بار دیگر پاره شد. اگر این تلقی از پیراهن را بپذیریم می توانیم بهتر بگوییم اجسام مقدس هم فانی هستند و جای خود را به مشابه خود می دهند. مانند ضریح ائمه که بارها تغییر کرد و مانند حرم امام حسین ع که در زمان برخی خلفای جور با خاک یکسان شد و از نو ساخته شد. از طرف دیگر در روایت می خوانیم پیراهن او بهشتی و میراث ابراهیم تا آل محمد است.
آیا بین این روایات و آیات تضاد وجود دارد؟
به نظر آیت الله جوادی بهشتی بودن کنایه از الهی بودن است. «روایات پیراهن یوسف مانند روایات نزول حجرالاسود از بهشت معنای کنایه ای دارند ومراد از بهشتی بودن این است که هرچیزی ریشه ای غیبی دارد(تسنیم، ج۴۱، ص ۳۷۱) و سه مقطع از داستان پیراهن یوسف نشان می دهد ظاهرا سه پیراهن هستند (همان، ص ۳۷۲). پس پیراهن یوسف ذاتاً در جسمانیت خود ماندگاری ندارد و مانند ضریح ائمه بارها تعویض شده است و حقیقت این پیراهن است که به ارث انبیاء می رسید.
البته باید توجه داشت در این تأویل، اولاً سخن در این نیست که یک میراث جسمانی از انبیاء و ائمه نمی تواند وجود داشته باشد بلکه فقط در برخی مواریث انبیاء مطمئنیم که جسم تغییر کرده است و این حکم کلی نیست ثانیاً منظور این نیست که حقیقت الهی بدون جسمانیت است بلکه می تواند این حقیقت در جسمی جدید تنزل پیدا کند ثالثاً اگر روایت دیگری باشد که با قرآن معارضه داشته باشد بازهم باید آن روایت را تأویل کرد یا به دیوار زد.
#سوره_یوسف
یک آیه و دو قرائت
در آیه حَتّٰى إِذَا اِسْتَيْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا (یوسف١١٠) حداقل دو قرائت وجود دارد که یکی ضمیر ظنّوا را مرسل الیهم (مردم) برمی گرداند و دیگری ضمیر را به رسل. و جالب اینجاست هر دو قرائت هم روایت و آیه در تأیید خود دارند.
علامه طباطبایی و آیت الله جوادی با قرائت دوم مخالفت می کند. علامه معتقد است: مايوس شدن رسولان از ايمان قوم خود(لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ)، پندار مردم برای دروغ (بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ) و یاری مؤمنین (وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ) در قرآن آمده است و این بهترين معناست و در روایات هم آمده است و در بعضى از روايات دارد که رسولان احتمال دادند كه نكند آن كسى كه براى ايشان وحى آورده شيطان بوده كه خود را بصورت فرشته درآورده، روايات قابل اعتمادى نيست.
اما برخی مانند مرحوم دولابی هر دو قرائت را می پذیرند. از او در کتاب مصباح الهدی ذیل بحث اضطرار به منظور تبیین قرائت دوم می می خوانیم: حتی پیامبرانی که صاحب کتاب نبودند، گفتند: وعدههای نصرتی که خدا داده است، نکند آب قاطی دارد.در اینجا اولاً فقط صبر انبیای غیراولوالعزم لبریز شده است؛ همانطور که خدا صبر اولوالعزم را برای پیامبر یادآور می شود: فَاصْبِرْ كَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ (احقاف٣٥)
و ثانیاً بر اساس روایت تفسیر عیاشی می توانیم بگوییم معنی صحیح «آب قاطی دارد» گمان علیهدریافت خودشان است نه ارسال وحی الهی؛ یعنی تمثل ملائکه خالص نبوده و شیطان بر صورت ملائکه تمثل پیدا کرده است. نتیجه این ظن گفتن جمله متی نصرالله است: مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰى يَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتىٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِيبٌ (بقره٢١٤). پس در قرائت دوم لزوماً از ظنوا انهم قد کذبوا نبایدکذب را در ظن به خدا نسبت داد بلکه رسل گمان کردند که نکند وحی را اشتباه دریافت کردند نه اینکه وحی اشتباه بوده است.
***
به طور کلی این آیه در بیان اضطرار منجربه فرج است. از یک روایت می فهمیم صبر دو درجه دارد: صبر با یقین و صبر بدون یقین و هر دو این دو نتیجه می دهند: إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ بِالصَّبْرِ مَعَ الْيَقِينِ فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَاصْبِرْ فَإِنَّ فِي الصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُ خَيْراً كَثِيراً وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْكَرْبِ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (الكافي 2- 91- 12). این دو قرائت را شاید بتوان با این دو نوع صبر منطبق کرد.
از طرف دیگر از #سوره_یوسف می فهمیم که دو نوع ناامیدی داریم: استیئاس و یأس. هر دو این واژه از یأس هستند ولی باید فرق داشته باشد. در یک آیه می خوانیم اسْتَيْأَسَ الرُّسُل (یوسف110) ولی قبلا خوانده ایم که َ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (یوسف87). شاید منظور از استیئاس فنای صبر باشد. امام رضا ع فرمود: فَعَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یجِیءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیأْس (کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 645) از طرف دیگر امام صادق ع از پیامبر نقل کردندکه عِنْدَ فَنَاءِ الصَّبْرِ يَأْتِي الْفَرَجُ ( وسائل الشيعة، ج15، ص: 264). پس فنای صبر همان یأس (از مردم ) است.
المیزان- یوسف+ پاورقی ها.pdf
1.22M
چکیده نکات المیزان و تسنیم در
تفسیر سوره یوسف
به همراه پاورقی ها و یادداشتهای تکمیلی
#گروه_مطالعاتی_المیزان #سوره_یوسف
تقدیم به همه #پیرزنان!
داستانی مشهور هست: می گویند پیغمبر اکرم ص با اصحاب خویش بر پیرزنى گذشت... از او پرسیدخدا را به چه دلیل شناختى #پیرزن دستش را از چرخ نخ ریسی اش برداشت و متوقف شد و گفت به این دلیل همچنانکه ان چرخ رادستى میباید که آنرا به گردش آورد چرخ عظیم جهان را نیز دستى مقتدر مى گرداند در این وقت بود که رسول اکرم فرمود #علیکم_بدین_العجائز . ***
عده ای (مانند حنبلی ها) در نفی عقل فلسفی این داستان را تفسیر کرده اند. اما حقیقت این کلام را اهل عرفان در ستایش تسلیم و عجز بیان کرده اند.
یک تفسیر از این قصه میتواند در راستای برهان حرکت و نظم باشد. ولی وقتی عرفا میگویند دینالعجائز یعنی اظهار عجز، لابد منظورشان این بوده کهروح استدلال پیرزن ابتدا بر اساس عجز چرخ بوده است.درک نظامی از ماجرای چرخ نخریسی پیرزن قياس با چرخ است:
از آن چرخه که گرداند زن پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
اما درک مولوی تمرکز بر ریشه عجز در کلمه عجائز است.
تفسیر عرفانی دین عجائز را #عبدالکریم_سروش در #شرح_مثنوی اش انکار می کند او گرچه بسیار از مولوی می گوید اما اینجا از مواردی است که با #مولوی مخالفت می کند. در حالی که این تفسیر با مواجهه رسول خدا با پیرزن منافاتی ندارد و بلکه در اسناد دینی مانند #مناجات_العارفین، تسلیم و عجز از معرفت، تنها راه معرفت است؛ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ. منظور از دین عجایز رسیدن به مقام عجز است و بین #عجز و #عجوزه از این جهت تناسب کاملی وجود دارد نه اینکه این تأویل خلاف ظاهر باشد.
#شهید_مطهری هم بیان کرده است که مولوی از حدیث دین العجائز تسلیم بودن را برداشت کرده است البته او حدیث بودن این ماجرا را مسلم نمی داند. اگر داستان آن پیرزن را نپذیریم باید گفت بازهم از این نمونه ها وجود دارد. مشهورترین پیرزن تاریخ که از راه دین عجائز به مقصود رسید #زلیخا بود. او ابتدا عشقش به یوسف متکبرانه بود و می گفت: وَ لَئنِ لَّمْ يَفْعَلْ مَا ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّغِرِينَ(یوسف32) او در ابتدا از فرمان خود و تحقیر کردن یوسف می گفت. اما در هنگام عجوزگی به عجز رسید و گفت: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبى(یوسف/53).
زن بیش از مرد مظهر ضعف (که ذاتی خلقت انسان است) است و از این جهت زن به انسانیت نزدیک تر است! بالاتر از این، پیرزن بیشتر از پیرمرد مظهر عجز است.
با هم #عجزنامه مولوی در دفتر ششم #مثنوی را بخوانیم:
عاجزی و خیره کن عجز از کجاست
عجز تو تابی از آن روز جزاست
عجزها داری تو در پیش ای لجوج
وقت شد پنهانیان را نک خروج
خرم آن کین عجز و حیرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظل دوست
هم در آخر عجز خود را او بدید
مرده شد دین عجایز را گزید
چون زلیخا یوسفش بر وی بتافت
از عجوزی در جوانی راه یافت
زندگی در مردن و در محنتست
آب حیوان در درون ظلمتست
#سوره_یوسف
۴شهریور۱۳۹۸
@estentagh
@rezakarimi