ازدحام عشق
🌱 🌱🌱 🌱🌱🌱 🌱🌱🌱🌱 🌱🌱🌱🌱🌱 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 #ازدحام_عشق❣🖇 به قلم مهدی پورمحمدی 👨🎓 #پارت_صدو_سیو_یک1⃣3⃣1⃣ "دلارام
🌱
🌱🌱
🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#ازدحام_عشق❣🖇
به قلم مهدی پورمحمدی👨🎓
#پارت_صدو_سیو_دو2⃣3⃣1⃣
بعد از رفتن بچهها و حاج آقا از مسجد، در مسجد را قفل میکنم و سوار ماشین امین میشوم.
با سرعت زیادی که دارد، چند دقیقه بعد جلوی رستوران بزرگی میایستد.
- «لیدوما؟! چند ماهه که نیومدیم اینجا...»
- «تو چند ماهه که کلا زندگی نکردی. چه برسه به یه رستوران ساده!»
به حرفش فکر میکنم... زندگی چیست؟! دوردورهای شبانه با ماشین؟! پارتی و رقص در کاخ؟! گشتن دانه به دانه پاساژهای بالاشهر برای پیدا کردن گرانترین لباس و کیف و کفش و مرغوبترین لوازم آرایش؟! زندگی هر چه هست تمدید کردن رژ لب بعد از زمین خوردن نیست...
نمیدانم چه شد که رو به امین صاف میایستم و میگویم: «من تازه دارم زندگی میکنم. چون زنده بودنم واسه یکی دیگست. تازه دارم نفس میکشم چون خدا رو تو هر دم و بازدم حس میکنم! تازه دارم...»
- «او! باشه باشه... باشه!»
وارد رستوران میشویم. میخواهم روی میزی بنشینم که میگوید: «ویژه رزرو کردم عزیزم.»
گارسونی سمتمان میآید: «خوش اومدین، خوش اومدین، بفرمایید!»
امین اسمش را میگوید تا در بخش مدیریت رسیدگی شود. گارسون بر میگردد و میگوید: «ببخشید، این میز از قبل برای یک خانوم و آقای دیگه رزرو شده!»
امین بدون اینکه حرف دیگری بزند دستم را میگیرد و با هم از رستوران وارد میشویم.
- «چه مدیریت ضعیفی دارن امین!»
سوار ماشین میشویم که میگوید: «حداقل اونی شد که میخواستی.»
***
پیاده میشوم و میگویم: «اگه گفتی اینجا کجاس؟!»
چشمهایش را تنگ میکند: «کجاست؟! یه فلافلی مثل بقیه فلافلیای شهر.»
- «شبی که میخواستیم بریم مشهد. اینجا شام خوردیم!»
همانطور که به سردر فلافلی چشم دوخته آرام میگوید: «آره! آره یادم اومد!»
در حالی که یک ردیف گوجه را در نان باگت میگذارم، به آرمیا فکر میکنم. چگونه وجدانم اجازه داد که آرمیا در اتاق عمل باشد و من در جادهی مشهد، با آرمان بگو بخند کنم؟!
اشتهایم کور میشود و جایی را نمیبیند. ساندویچم را با کمی گوجه و فلافل و خیارشور پر میکنم.
- «داداشی حساب کن دفه بعد مهمون من!»
لبخند میزند. از فلافلی بیرون میآیم. سوار ماشین میشوم و منتظر میمانم امین پول فلافلها را حساب کند.
دیر میکند. از آینه بغل نگاهی به فلافلی میاندازم. کسی به ماشین تکیه داده است، از تیشرت مشکی و ماهیچههای بدنش متوجه میشوم امین است. شیشه را پایین میکشم: «چرا سوار نمیشی؟!»
سرش را تکان میدهد و در راننده را باز میکند.
- «داشتم به... این فلافلیه نگا میکردم. چه شب عجیبی بود اون شب...»
ساندویچم را گاز میزنم. با دهان پر میگویم: «من که هنوز نمیدونم باید اون شب... خوشحال میشدیم یا... ناراحت.»
بدون اینکه حرف دیگری بینمان مخابره شود، فلافلهایمان را میخوریم.
امین نوشابهام را باز میکند و دستم میدهد. دلم برای این کارهایش به آسمان هفتم میرود. آنجا سکسک میکند. بعد برمیگردد و عین یک پسربچهی حرف گوش کن سرجایش مینشیند.
سوئیچ را میچرخاند و حرکت میکند. یکی از موزیکهای پاپ مورد علاقهاش را پلی میکند و صدای ضبط را پایینتر میآورد. به خیابان نگاه میکند و فرمان را میچرخاند. در حالی که دنده را عوض میکند میگوید: «بچهها امشب میان خونمون. قراره کتاب جدید بخونیم!»
از اینکه امشب بیکار نیستم خوشحال میشوم. ذوق میکنم :«چه کتابی حالا؟!»
- «نمیدونم. به احتمال زیاد مثل هفته پیش موضوعش شیطانپرستی باشه!»
- «چه خوب... »
سرش را تکان میدهد: «تو در مورد شیطان پرستی و ظهور و این موضوعا به قدر کافی میدونی لازم نیست هر چی کتاب راجبش نوشته شده رو بخونی!»
لبخند مطمئنی میزنم: «علم فراوان است و دانش ما کم...»
حرفی نمیزند و به راهش ادامه میدهد.
@ezdehameeshgh🎊
لطفا لینک ما را نشر دهید❣🖇
🌱
🌱🌱
🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
هدایت شده از ازدحام عشق
به نام اونی که بودهـ🖇
وقتی که هیچ کسی نبودهـ...
و به نام اونی که هستـ🍁
اون موقعی که هیچ کس نیستـ!!
و این آغاز، آغازیست برای پایان هاییـ که بدون آغاز، به پایان میرسند♠️
سلام به این آغاز بی پایان🌱✒️
#آغازبیپایانروز✒️👨🎓
| ازدحام عشق ⛓|
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
جواد؟!
منشا جود جهان است و جل و جاه زمین!
او جواد است و محمد تقی و شاه، همین!
- مهدینار✒♣️
#شهادت_امام_جواد✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
ازدحام عشق
جواد؟! منشا جود جهان است و جل و جاه زمین! او جواد است و محمد تقی و شاه، همین! - مهدینار✒♣️ #شها
جواد؟!
منشا جود جهان است و جل و جاه زمین
او جواد است و محمد تقی و شاه، همین!
- مهدینار✒♣️
#شهادت_امام_جواد✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
ازدحام عشق
جواد؟! منشا جود جهان است و جل و جاه زمین او جواد است و محمد تقی و شاه، همین! - مهدینار✒♣️ #شهادت
استفاده برای پروفایل آزاده😁
برای نشر تو کانالاتون هم #مهدینار بزنید عزیزان🌱
ماه و خورشید پیوند زدند.
نتیجهاش جز ستارگانی که دو عالم را نور میبخشند چیست؟!🌱
- مهدینار✒♣️
#ازدواج ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
اعضای تازه وارد خوش اومدین😎🌱
فعالیت کانال از چهار شنبه شروع میشه. در حال نوشتن پارت هستم😌
سلام و نور عزیزانم🙂🌱
برگشتم پیشتون. با قدرت بیشتر. نوشتههای قشنگتر. یه مهدینار دیگه😎