روزهشتم_ریحانه_رضازاده.mp3
زمان:
حجم:
14.53M
#آیه_های_کربلا
#دانش_آموز_مهدوی
@farzand_aftab
#آیه_های_کربلا
✨به نام خدا✨
✴️تکتک خاطرهها در ذهنشان مرور شد. در حالیکه از پشت پردهی اشک به او مینگریستند تمام محبتهایش را به یاد آوردند. همهی لحظاتی که تلاش میکرد غصه ای در دلِ بچهها نباشد.
👫کودکان در آستانهیخیمه ها ایستاده بودند و معصومانه به او نگاه میکردند. زیباترین خاطرهای که از او داشتند مدام در ذهنشان همچو پروانه پرواز میکرد. خاطرهای که تلألوِ اشک را در چشمانشان نگارگری میکرد.
🌚شبی پیش بود که قلبِ پر مهر او از تشنگی بچهها به درد آمد و اورا شبانه به سمت شریعهی فرات کشاند. او لباس رزم پوشید تا از میان ظالمان عبور کند و برای کودکان، بهترین هدیهی دنیا را بیاورد.
👬بچهها همانند امام حسین(ع) باحسرت به او نگاه میکردند. او که با رفتنش غمیجانکاه و سوزان، در دلشان به یادگار میگذاشت.
🚶♂آهسته قدم برمیداشت و خاکها بر پای او بوسه میزدند. پدر به قامت همچو سروِ پسرش مینگریست، امتداد قدم های پسرش سوی میدان جنگ نبود بلکه او به سمت دروازههای بهشت حرکت
میکرد.
🔊صدای خداحافظیِجوانمردِ عاشورا از پدر، نوای دلانگیزی بود که اشک را به میهمانی چشمها دعوت میکرد.
حضرت علیاکبر(ع)سوار بر اسب شد، به کودکانی که از خیمه با دلتنگی نگاهش میکردند، لبخند زد و روانهی میدان جنگ شد.
⚔روبهروی یزیدیان که ایستاد. چشمان لشکر، سیمای رسولخدا را دید چهرهای که توأم با پیروزی بود. آری، همین کافی بود تا ترس در چشمانِ دشمنان آشکار شود. جوانمرد کربلا باقدرت به سوی دشمنان شتافت تا یاور دین خدا باشد...
♻️خاک، غرق در خون او بود. خون او آب حیاتِ کربلا شدهبود، فانوسی که تا ابد به عاشورا روشنایی میبخشید.
حضرت علیاکبر(ع) در قلب عاشورا، رشادت را به اوج خود رساند.
در تنگنای غوغاو شادی دشمنان، پدر کنار پسرش نشست و به آسمان نگاه کرد:« خدایا بهترین هدیهام را که در خلقت و اخلاق شبیه ترین به پیامبرت بود، از من بپذیر...»
#دانش_آموز_مهدوی پایه دهم دبیرستان شهید حسین مرادی فرهنگ
هشتم محرم ۱۴۴۲ هجری قمری
@farzand_aftab
#آیه_های_کربلا
✨به نام خدا✨
🔘صدای نالهی کودکان، در فضای خالیِ درونش میپیچید. از اینکه آبی نداشت تا بچههای تشنهرا سیراب کند شرمنده بود.
هرگاه دختربچهها میآمدند و با چشمان بیرمقو کمسو به قلبِ خالیو همچون کویرِ او مینگریستند، او آرزو میکرد ایکاش هرگز مشکِ آب نبود، کاش هرگز لبان تشنهو چشمان لبریز از التماس بچههارا نمیدید.
کودکی گفت برویم از عمو آب بخواهیم، او نمیگذارد ما تشنه بمانیم...
🔲نسیم، شتابان به چهرهاش میخورد. مشک، به تیرها و نیزههایی که به سمتش میآمدند، توجّهی نداشت، علمدار او را محکم در آغوشِگرم و مهربانش گرفته بود تا مبادا تیری به او بَرخورد کند.
آری این برای مَشک سعادتی بزرگ بود که در آغوش علمدار باشد، با او به سمت فرات برود و برای کودکانِ امام حسین(ع) آب بیاورد.
☑️برقِ فرات که نگاه مشک را به طرف خود کشاند، همچو الماسی بود که دستیافتن به آن، دشوار مینمود.
علمدار، مشک را بر سینه گذاشته بود و زیرلب دعا می خواند و شتابان از میان تیرها و نیزهها که بر سرش فرود
میآمدند میتاخت و میگذشت. او دعا میکرد از این باران تیر به سلامت بگذرد و به آب برسد.
🔘نوازشِ نسیم، موجی آهسته را به فرات هدیه می داد. مشک، لبانش را بر آب گذاشت و آنقدر نوشید که سیراب و لبریز شد. او لحظه شماری میکرد تا هرچه سریعتر این آب زلال را به کودکان برساند. مشک، منتظر بود علمدار هم لبان ترکخورده اش را تر کند و جرعهای آب بیاشامد. اما او، هرگز از آب ننوشید، گویا در تلألوِ آب چهرهی کودکِ ششماهه را میدید که لبانش بیتابِ آب بود. اشکِ چشمانش، در آب افتاد و تا قیامت فرات را متبرک ساخت.
علمدار، به عشق امامو مولایش، آب ننوشید. او ادبو وفاداری را به اوجِ خود رساند.
🔲حضرت عباس(ع)، مشکِ پر از آب را به سینه چسباند و بر اسب سوار شد.
نیزارِ اطرافِ فرات گرچه زیبا بود اما برق نیزههای مخفی شده در لابهلای آنها، نگرانشان میکرد. نیزهی دشمنانی که در کمین بودند تا آبی به لبِ تشنهی کودکان امام حسین(ع) نرسد.
ناگاه دشمنان، با تمام توان به آنها حمله کردند...
🚩علمدارِ مهربان و مشکِ آب، هر دو بر خاک افتاده بودند. مشک، همچو ماهیِ به ساحل افتاده، جان میداد و از شکاف های بدنش، آبِ آرزوها، همانند خونِ بدنِ سراسر زخمِ علمدار، زمین کربلا را سیراب و رنگین میکرد. کربلا آه کشید. او میشنید که علمدار با آخرین رمق خود میگفت:« برادر جان، برادرت را دریاب...»
نویسنده: ریحانه رضازاده
نهم محرم ۱۴۴۲ هجری قمری
#دانش_آموز_مهدوی
@farzand_aftab
#آیه_های_کربلا
✨به نام خدا✨
🔹هر لحظه، آسمان میخواست، فرو ریزد. ساکنان آسمان، ناله میکردند. و ذکر دعا بر لبانشان جاری بود.
خورشید، بر وسعت نیلگون آسمان نشسته بود و به زمین مینگریست، تاکنون در طول میلیونهاسال، چنین صحنهی غمناکی را ندیده بود. او هرگز حجّت خدا را با لبخشک و قلبی لبریز از غصه، تنهایتنها ندیده بود. او آرزو میکرد ایکاش تکّه ابر سیاهی میآمد و مسیر نگاهش را میبست تا هرگز این لحظههای دلگیرِ کربلا را نمی دید.
🔸خورشید، از صبح آن روز شاهد بود که چگونه ستارگانِ درخشان زمین، آن جوانمردان مسیرِ زیبای حق، با یزیدیان جنگیدند و سرانجام به دیدارِ پروردگار شتافتند.
خورشید، وفاداری علمدار را دیده بود، نالهی کوکانِ تشنه را شنیده بود و بر خاکِ کربلا که معطّر به خون شهدا بود، بوسه میزد.
🔹امام حسین(ع) نوادهی خاتم پیامبران با فرزندان و خواهرش وداع میکرد. چه وداع جانسوزی، لبریز از دلتنگی بود و حتی قلب آرام دریا را شعلهور میساخت.
🔸خورشید میدید، که ساکنان آسمان اشک میریزند و با تمام وجود، حس میکرد غمِ سنگینی بر زمینیان سایه انداخته است. غمی که در صدای بلبلان تا به ابد مینشست و در چشم معصومِ ماهیان دریا خانه میکرد. خورشید کوهها را لرزان دید و وسعت اقیانوس را متلاطم یافت.
🔹هنگامه یجدایی فرا رسیده بود .امام حسین(ع) به سوی میدان حرکت کرد. بدنش زخمی بود و اطرافش کسی نبود تا به ندای یاری خواستنش لبیک گوید.
مثل همیشه خیرخواهانه دشمنان را به توبه و بازگشت دعوت کرد اما چشمان شیاطین طاقت دیدن نور تابان حق را نداشتند.
🔸حجّتخدا بر زمین افتاده بود و در لحظه هایآخر با خدای خود راز و نیاز می کرد. خورشید دیگر طاقت نداشت و هر لحظه تیره و تیره تر میشد. ناگهان صدایی ملکوتی در آسمان طنین انداخت
⚜یا ایَّتُها النَفسُ المُطمَئِنَّه*اِرجِعی الی ربِّکِ راضِیةمرضیَّه⚜
«ای نفس مطمئنه، برگرد به آغوش پروردگارت...»
✍نویسنده: ریحانه رضازاده پایه دهم
روز عاشورای محرم ۱۴۴۲ هجری قمری
#دانش_آموز_مهدوی
@farzand_aftab
#آیه_های_کربلا
✨به نام خدا✨
موهای سپیدش میزبان نوازش نسیمِ صحرا بود. شتابان حرکت میکرد و گاه به روی زمین میغلتید و گاه در آسمان پرواز میکرد.
▪️در انتهای نگاهش شوقی و در قلبش مژدهای آرمیده بود، مژده ای که او را پیش میبرد و کمک میکرد با آن دل خستهاش این راه را به سادگی پشت سر بگذارد. قاصدک در آسمان صحرا پرواز میکرد. گذر از قلبِ گردبادهای خاکیِ بیابان، مدام خاطرات روزهای گذشته را برایش تداعی می کرد. گرد و خاک و خار های صحرا او را به یاد ناله های سوزناک دختر بچه ها می انداخت. کودکانی که خارها پایشان را بوسه باران کرده بودند و پرندهی اشک لحظهای از قلبِ چشمانشان کوچ نمیکرد. از همان روزی که زنان و دختران اسیر شدند و در راهی دشوار و سخت قدم گذاشتند، قاصدک نیز همراهشان به این راه سفر کرده بود. راهی که از بازار شام و بارانِ ناسزا میگذشت. راهی که آفتابش سوزان بود و ردِّ پاهای زخم خوردهی دختربچهها، به روی تنِخاکیاش نقش میبست. اشک در چشمان قاصدک حلقه زد. او نیز همقدم با زنان و کودکان بود با این تفاوت که نه زنجیری به پایش بسته بودند و نه تازیانهای به سویش هجوم میآورد.
🔸راه سخت بود، هر چهل روز گویی عاشورا بود، هر چهل روز میدانِ جنگ بود و مثل عاشورا تنهایی میان دشمنان را به همراه داشت. نگاههای غرقِ اشکی داشت که به کودکِ سه ساله دوخته شده بود. دختری که دلتنگی برای پدر، شبانه او را به آستانهی بهشت برد و چشمانش را تا به ابد بست. چهل روز عاشورایی، تشنگی داشت، آری قلب شکستهای تشنهی دیدارِ برادر بود.
▫️هر لحظهی این روزها مثل غروبِ عاشورا، دریای تنهایی بود. مثل لحظاتی که برادر روبه روی لشکری عظیم ایستاده بود، این چهل روز خواهر، روبه روی دشمن میایستاد و خطبه میخواند. خطبهای که واژه واژهاش پرده از رخسار عاشورا بر میداشت و ذهنِ مردم در خواب فرو رفته را به بیداری می کشاند.
قاصدک پرواز میکرد. درحالیکه چشمانش غرقِ اشک بود و ذهنش به خاطراتِ آن چهل روزِ عاشورایی سفر کرده بود، فرسنگ فرسنگ راه را پشت سر میگذاشت. او به سوی کربلا میرفت تا به خاک و آسمان و پارچهی سوختهی خیمهها، که مدتها بود روی زمینِ کربلا افتاده بودند، مژدهی آمدنِ کاروانِ زنان و دختران را بدهد. می رفت به سوی کربلا، جایی که برای قلبِ تشنهی حضرت زینب(س) سراسر جلوهی فرات بود. جایی که قدم گذاشتن به روی خاک هایش و نگریستن به آسمانش مثل نوشیدن آب بود. همانجا که عطر برادر را میداد.
🔹قاصدک به کربلا رسید. گویی به دروازه های بهشت قدم گذاشته بود. خاکی که چهل روز پیش غروبِ غمانگیزی را پشت سر میگذاشت. حالا میزبان فرشتگان و ساکنانِ آسمان بود. تلألوِ خورشید در کنارِ مزارِ امام حسین(ع) زانو زده بود و نسیم، بر تربت ایشان بوسه میزد. قاصدک به کربلا رسیده بود. وقت آن بود که مژده اش را به خاک و خیمهها و به نسیم و خورشید برساند. وقت آن بود که خبر دهد تشنگی دل ها به پایان میرسد...
✍نویسنده: ریحانه رضازاده
اربعین ۱۴۴۲ هجری قمری
@farzand_aftab
#لیست مباحث کانال فرزندان آفتاب
📋فهرست موضوعی کانال
✨متفرقه:
#صبح_بخیر
#انگیزشی
#حجاب
#تلنگر
#تفکر
#طنز
#دلنوشته
#در_خانه_بمانیم
#کرونا
#کرونا_را_با_کمک_خدا_شکست_میدهیم
#مجموعه_داستان_پاورپوینت
#نوجوانان
#احادیث
#صوتی
#فایل_صوتی
#امام_زمان
#سه_شنبه_های_مهدوی
#احکام
#بازی
#جواب_بازی
#داستانک
#شعبان
#رجب
#مناسبتی
#مناسبتی_ولادت
#اعمال_مناسبتی
#غدیر
📹#کلیپ ها
#بهترین_تکیه_گاه
#کلیپ_علمی
#کلیپ_کودکانه
#کلیپ_تصویری
#مادرانه
#شب_های_جمعه
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#پرسش_و_پاسخ
✨ویژه ماه #رمضان
#تندخوانی_قرآن_کریم
#سی_روز_سی_عمل
#سی_جزء_سی_آیه
#زندگی_قرآنی
#دعای_روز
✨ویژه ماه #محرم
#مداحی
#هر_خانه_یک_حسینه
#آیه_های_کربلا
#دانش_آموز_مهدوی
#مضطرالوحید
#اربعین
#با پای دل تا کربلا
📷#عکس_نوشته ها:
#رفتار_عاقلانه
#ارتباط_با_والدین
#زندگی_شاد
#از_نبی_با_علی_تا_ولی_عصر
#مظلومةالمغصوبة
#با_پای_دل_تا_کربلا
#فقط_به_عشق_علی
#رهیافتگان
#پیام_فطری
#مثل_
📚کتاب های صوتی:
#معرفی_کتاب
#خاطرات_سفیر
#یادت_باشد
#پدر_عشق_و_پسر
#ده_قصه_از_امام_رضا
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_صوتی
🎙سخنرانی های #استاد_شجاعی:
#کلید_بدبختی
#خانه_ابدی_من
#مهندسی_آرزوها
#نگاه_و_خیال
#رشد_و_تعالی
#حقوق_والدین
#یاد_خدا
#زندگی_از_نو
#ذکر_یار
#امام_زمان
**
@farzand_aftab
بروز رسانی#لیست مباحث کانال فرزند آفتاب
📋فهرست موضوعی کانال👇
✨متفرقه ها:
#صبح_بخیر
#حجاب #احکام
#تلنگر #تلنگرانه
#تفکر
#طنز #انگیزشی
#دلنوشته
#شگفتیهای_آفرینش
#مجموعه_داستان_پاورپوینت
#نوجوانان
#احادیث
#امام_زمان
#سه_شنبه_های_مهدوی
#بازی #جواب_بازی
#داستانک
#استوری
#شهدا
#نکته_ها
#بصیرت
#کلام_بزرگان
🌸مخصوص مجرداا🌸
#داستان #ازدواج
#رفع_موانع_ازدواج
#روابط_دختر_و_پسر
#دوست_یابی
#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه
(#دختران _ #پسران)
🌛#مناسبتی ها
#عید_بیعت
#فاطمیه
#مادر_ادب
#شعبان
#ماه_شعبان
#ماه_رمضان
#رجب
#ماه_رجب
#این_الرجبیون
#مناسبتی_ولادت
#اعمال_مناسبتی
#شب_های_جمعه
#عرفه
#غدیر
#مباهله
#اربعین
#دعای_روز
#تند_خوانی
📹#کلیپ ها
#ماه_عسل
#آشتی_کنون
#بهترین_تکیه_گاه
#کشتی_نجات 🛳
#زندگی_از_نو
#کلیپ_علمی #کلیپ_کودکانه
#مجموعه_کلیپ
#احکام
#شب_های_جمعه
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#پرسش_و_پاسخ
#حضرت_زهرا
#هوای_حرم
#ماه_رمضان
#ماه_شعبان
#جهاد_تبیین
#روابط_دختر_و_پسر
#ماه_خدا_ماه_رجب
✨ویژه ماه #رمضان
#تندخوانی_قرآن_کریم
#زندگی_قرآنی
#دعای_روز
#ترتیل
#تفکر_انتخاب_حرکت
✨ویژه ماه #محرم
#مداحی
#هر_خانه_یک_حسینه
#آیه_های_کربلا
#دانش_آموز_مهدوی
#مضطرالوحید
#اربعین
#با_پای_دل_تا_کربلا
#در_عزای_حسین 🏴
#بوی_سیب
#اخلاق_و_معنویت
#کشتی_نجات
📷#عکس_نوشته ها :
#رفتار_عاقلانه
#ارتباط_با_والدین
#زندگی_شاد
#از_نبی_با_علی_تا_ولی_عصر
#یا_رفیق_من_لا_رفیق_له
#مظلومةالمغصوبة
#با_پای_دل_تا_کربلا
#فقط_به_عشق_علی
#منو_دلبرم
#رهیافتگان
#نکته_ها
#علم_الهدی
#یاحَبیبَنا
#مادرانه
#معرفت_افزایی
#الگو_های_استقامت
#معرفی_کتاب
#حکیمانه
#ایران_زیبا
#ایران_تور
#قرار_عاشقی
#درس_های_یک_فتنه
#حقوق_والدین
#انتخاب_دوست
#جملات_ناب
📚کتاب های صوتی:
#معرفی_کتاب
#خاطرات_سفیر
#یادت_باشد
#پدر_عشق_و_پسر
#ده_قصه_از_امام_رضا
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_صوتی
#پروین
#داستان_های_واقعی
#داستانهای_حقیقی
#یوزاسف_و_بلوهر
#نورباران
#حماسه_حسینی
#کیمیاگر
#من_ادواردو_نیستم
#هفت_شهر_عشق
#یک_آیه_یک_قصه
#قهرمانان_کربلا
#پدر_عشق_پسر
🎙سخنرانی های #استاد_شجاعی👌
#کلید_بدبختی
#ذکر_یار
#خانه_ابدی_من
#یاد_خدا
#مهندسی_آرزوها
#نگاه_و_خیال
#رشد_و_تعالی
#حقوق_والدین
#زندگی_از_نو
#امام_زمان
#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه #دختران
#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه #پسران
#مهارت_تفکر
#مهربانترین_پدر
#آدینه_انتظار
#راه_و_چاه
#آرامش
#شادی
🎵فایل های صوتی :
#صوتی
#فایل_صوتی
#نگاه_و_خیال
#بوی_چفیه
#شمایی_بهتر
#صلوات
#خدا_هستی_جاری_در_کل_شیء
#پرسش_و_پاسخ_های_مهدوی
#نماز_زیارتنامه_خدا
#عزادار_حقیقی
#شنود
#داستان_های_شگفت
#دو_رکعت_قصه
#نهج_البلاغه
#حکمت
#طوفان_الاقصی
#گناهان_کبیره
**
@farzandaftab