eitaa logo
فرزند آفتاب
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
105 فایل
‌- آقـا یا خانـم نـوجـوان 🕊 تـو فـرزنـدِ حضـرت آفتـابـی‌ 🌤 و اینجـا کـانـالی اسـت بــرای 📍 شناختِ خودت و حضرتِ آفتاب 🌱 ‌ 👂جونم؛ کارم داشتی؟! @jm_mahdavi ‌‌ ‌ ‌🌐 www.MONTAZERANMONJI.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🏻نقش زنان در دفاع مقدس ارسالی از شیراز پایه هشتم @farzand_aftab
28.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژه عنوان: فصل غم سرود منتظران مهدی با همکاری گروه ابناء الحسن @farzand_aftab
26.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژه سرود منتظران مهدی با همکاری گروه گام دوم انتظار @farzand_aftab
يازينب تسنيم اصفهان.mp3
زمان: حجم: 6.09M
🇮🇷🇮🇶همخوانی اربعین🇮🇷🇮🇶 🥀تواشیح یازینب(س)🥀 ⚜مدیحه سرایی عربی و فارسی با موضوع بانوی قهرمان کربلا⚜ ⭕️سرود منتظران مهدی با همکاری گروه تواشیح تسنیم اصفهان @farzand_aftab
tasnim groupbaboljavad-tasnim group.mp3
زمان: حجم: 9.2M
🌙یه شَبِ صَحنِ گوهَرشاد به هَمه ی دُنیا می اَرزه... ✨ 🕌تواشیح بابُ الجَواد 🎧همخوانی بسیار زیبا(فارسی-عربی) 💐با موضوع زیارت حضرت امام رضا علیه السلام💫 💠سرود منتظران منجی با همکاری گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 @farzandaftab
✨به نام خدا✨ نشسته بود و آرام می‌نوشت و خورشید از آسمان، به خط زیبایش می‌نگریست. صفحه‌ی‌ کاغذ ، سعادتی بزرگ یافته بود که دلِ کاهی رنگش جایگاه واژه های غرق در نور شده بود. قلم، چون پیامبری سخنانِ بهاری او را بر کاغذ می ‌نوشت، و مُرکب، با رنگِ سیاهش جمله به جمله‌ی یک وصیت‌نامه را بر روی کاغذ به یادگار می‌گذاشت‌. او نشسته بود و وصیت می‌کرد، در جمله‌هایش یاد خدا جاری بود و واژه واژه‌اش از قرآن و رسول خدا صحبت می‌کرد. عطرِ جانماز مادرش به وصیتنامه‌ی او طراوت می‌داد و درخشش خورشیدِ غدیر به کلماتش روشنایی می‌بخشید. نسیمِ عدالت و آزادگی در آسمان نوشته‌اش به پرواز درآمده بود و دریای حقیقت، بر آن موج می‌زد. ناگهان در پسِ چشمانش تصویر عاشورا نقش بست. لحظه‌ای کوتاه دست از کار کشید گویی چشمانش در آینده‌ای نه چندان دور، غروب سرخِ عاشورا را می‌دید. آن هنگام که برادر عزیزش روی خاکِ کربلا با بدنی زخمی آرمیده است. چشمانش گریان شد، بار دیگر قلم را آغشته بر مرکب کرد و بر تنِ کاغذ فرود آورد، آهسته درحالیکه چشمانش بارانی شده بود نوشت:« فرزندانم فدای تو ای برادر، قاسم و عبدالله را هم عاشورایی کن.» قطره اشکی بر گونه‌اش لغزید و روی کاغذ آرام گرفت. آری اشک بر برادرش نقطه‌ی پایانِ نامه شد... ای آینه‌ی تمام نمای بخشش، ای خورشید تابان آسمان امامت و ولایت، سایه‌ی کرمتان از سر عاشورا کم نشد، آنگاه که گل‌هایتان با نوای لبیک یا حسین (ع) به سوی میدانِ جنگ رفتند تا طعم شیرین تر از عسلِ شهادت را در کنار عمویشان بچشند. آنگاه که دل ها تا ابد درس جوانمردی گرفت از آن یارانِ یگانه‌ای که نوجوان بودند. کدام سپاه، سربازانی جان بر کف اما نوجوان دارد؟ کدام سپاه جز سپاهِ برادر شما ای امام حسن‌(ع)... ✍ریحانه رضازاده ۲۸ صفر ۱۴۴۲ هجری قمری @farzand_aftab
به نام خدا «نامه ای به خورشید» امام رضا سلام✋ چقدر دلم برایتان تنگ شده است. مثل آفتابگردانی که در دل شب، ناگهان دلش برای خورشید تنگ می شود و مدام برای طلوع دوباره اش لحظه شماری می کند. ✨اماما، دلم برای حرم زیبایتان تنگ شده است. برای هزاران چشمی که در آنجا اذن دخول می خوانند و سپس مانند کودکی که مادرش را گم کرده، بی قرار دنبال گنبد و گلدسته‌ات می گردند و زیبا ترین لحظه زمانی است که برق گنبدِ روشنت در مردمکِ چشم ها جای می گیرد. همان زمانی که دل‌ ها در دریای محبتتان غوطه ور می‌شود. آهسته آهسته از گوشه‌ی چشمانی که حالا دگر آرام گرفته اند اشکی از سر شوق جاری می شود اشکی که در دلش هزاران حرف ناگفته پنهان است. ✨اماما، من دلم برای شبکه های ضریحتان و برای آنجایی که به آن می گوییم زیر گنبد، تنگ شده است. یادم می آید، هروقت که آنجا آمده ام انگار نسیم زیبایی مملو از زمزمه، در فضا می‌چرخد، گویا تک تک زائرانت یک دنیا خواسته دارند که آخر قصه‌ی خواسته هایشان فقط به آمین شما محتاج است. در آنجا ذهن ها همانند فرشته‌ها پاک شده‌اند و همه‌ی‌شان در امتداد بهشت قرار دارند. با دیدن لطف و کرمتان دست‌ها ناخودآگاه به سمت ضریح می روند تا قسمتی از مبارک بودنتان را برای خود به یادگار بردارند غافل از آنکه دستِ ما هرکجای حرم حتی به کنج دیواری برسد متبرک می شود، زیرا شما آنقدر مهربانی که همه جا را از برکتت لبریز می کنی. ✨ آقا اگر صفحه های زندگی مرا ورق بزنی بهترین روز هایم روز هایی است که در ابتدایش نوشته شده «سلام بر امام رضا(ع)» قشنگ‌ترین خاطرات من خواندن نماز جماعت در دل صحنتان است و جذاب ترینشان نگاه کردن به کبوترانی است که از لابه لای ریسه ها پرواز می کنند و دور گنبد و گلدسته‌ات می‌چرخند. چقدر دوست دارم بدانم کبوترِحرم بودن چه لذتی دارد؟ از دستان زائرانت که مهربانی را از شما یاد گرفته اند آب و دانه خوردن و در پناه شما روز وشب را گذراندن چگونه است؟ ✨اماما، لطفا باز هم فانوس هایت را روشن کن و در دل جاده ها بگذار. من می خواهم به زیارتت بیایم تا بار دگر دلم را گوشه ی صحنت جا بگذارم. می خواهم دلم گم بشود در میان آن همه مهربانی که سراسر حرمت را فرا گرفته است... ✍ریحانه رضازاده ۲۹ صفر ۱۴۴۲ هجری قمری @farzand_aftab
✨به نام خدا✨ «سپیدۀ صبح» سپیدۀ صبح، قلب سیاهی را شکافت و عالم تاریک شده را به تبسم صبحگاهی دعوت کرد. روشنایی، آب گوارایی بود برای جهانِ تشنه‌ی نور، و همچو‌ بهار بار دیگر گل‌های به خواب رفته را شکوفا کرد. سپیدۀ صبح، نشان از شما دارد. گویی پای درس مهربانیتان نشسته و الفبای نور را آموخته‌است، جلوه‌ی مهر شما بر دریای متلاطم قلب‌ها سایه انداخته و آن را به سوی آرامش روانه کرده است. هیچ‌کس نمی‌تواند چهره‌ی غرقِ نور شما را پشت ابرهای سیاه، پنهان کند که نور شما، شیشه‌ی عمرِ ابرهای سیاه را در هم می‌شکند. پیامبر مهربانی ها، نگاه هدایتگر شما زیباترین رحمت پروردگار است. آرامشی که در نگاهتان نشسته و کلام لبریز از حکمت شما، فانوسی است که راه حقیقت را روشن کرده‌است. به برکتِ وجود سراسر رحمت شما، قلب ها با آیه‌های کتابِ پروردگار آشنا شدند و جهانی که تاریک و سرد شده‌بود، نسیمِ بهاری را در دلِ خود حس کرد... ✍نویسنده: ریحانه رضازاده_۱۶ ساله @farzand_aftab
✨به نام خدا✨ « باران زندگی بخش » 🌸صدای قدم های باران می آید. رد پای آبیَش را می توان در مردمک چشمانِ آسمان دید، می شود در چشمان لبریز از شوق آسمان مژده ی بارش اشک شوق را فهمید. باران می بارد. صدای دل انگیزش در گوش هایم می پیچد. این آوای زیبا را خوب می شناسم. این همان آوای آشنایی است که می دانم نوازنده اش پروردگار مهربان است. 🌼آرام آرام قطره های باران می آیند و بر زمین می نشینند و از وجود پاک و آیینه ای شان طراوت به قلب شهر می بخشند. باران می بارد وکوچه‌ی ما را تبدیل به دفتر نقاشی قطره ها می‌کند، زمین کوچه ی ما آنقدر خیس شده که حالا می توانم چهره ی ابری آسمان را در وجودش تماشا کنم. عطر خوش خاک نَم زده، فضای کوچه را زینت داده است. با وجود این عطر و این بارش زیبای قطره ها، حال و هوای گلدان های پشت پنجره هم عوض شده است. گلبرگ های گل ها چون حریر های سرخ و صورتی رنگ شده، حریرهایی که حالا میزبان قدم های قطره های بارانند. خوش به حال گل ها، خوش به حال کوچه و خوش به حال تمام شهر، چه خوب به انتظار باران نشستند. یکی یکی روز ها را با آرزوی باران پشت سر گذاشتند و حالا روزی در قلب بهار را بارانی می بینند. 🌸راستی، امام مهربان من، شما چقدر شبیه بارانی! باران زیبا مرا یاد شما می اندازد. به یاد شما، کسی که انتظارِ دیدنتان کوچه ی دل هارا به عطر گل های نرگس زینت می دهد. ای کاش شما هم به همراه این باران می آمدی و با نگاه مهربانت به تمام هستی طراوت می بخشیدی. باران می بارد و انگار مژده ی آمدنت را می دهد. انگار می گوید روزی می آیی و قلب ها را به رنگ خدا رنگ می زنی. روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم های روزگاران ✍نویسنده: ریحانه رضازاده_۱۶‌ ساله @farzand_aftab
مباحث کانال فرزندان آفتاب 📋فهرست موضوعی کانال ✨متفرقه: 📹 ها ✨ویژه ماه ✨ویژه ماه پای دل تا کربلا 📷 ها: 📚کتاب های صوتی: 🎙سخنرانی های : ** @farzand_aftab