eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
66 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگ شدی دوست داری چه کاره بشی؟😁😂 این شیرینی تمام شدنی نیست... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۱۷ من استاد دانشگاه هستم، فوق تخصص یک رشته عالی، به خاطر موفقیت های تحصیلی و درسی دیر ازدواج کردم، در سن ۳۴ سالگی، آن هم با اصرار مادرم... دوره فوق تخصصم مصادف شد با عقدم، متاسفانه علی رغم اصرار همسرم قبول نکردم بچه دار بشوم. 😢😢😢 همسرم ولایی و معتقد هستن. اصرار به دوره عقد کوتاه و بچه دار شدن داشتن که متاسفانه به خاطر دوره فوق تخصص قبول نکردم. واقعا اشتباه کردم نمی فهمیدم زمان مثل برق و باد میگذره و جبران ناپذیر هست، بعد از فوق شروع به اقدام کردم که کمی طول کشید و خداوند متعال دختر گلم رو سه سال پیش بهمون هدیه داد... البته واقعا تو محیط کار اذیت شدم همه میگفتن شما باید دو سه سالی کار کنید بعد بچه... وقتی دخترم دو سالش بود در حالی که در سونوگرافی تخمک مناسبی نداشتم، خدای مهربون پسر گلم رو بهمون هدیه داد. ولی چه بارداری ای بود!!! انواع مشکلات رو داشتم و تا یک هفته به زایمان از صبح تا عصر سر کار بودم. خیلی مشکل بود، دیابتی بودم و انسولین زدن یک طرف، دردهای استخوانی و خارش یک طرف، سرزنش اطرافیان یک طرف ولی گذشت و کوچولو به دنیا اومد، فقط یک ماه مرخصی داشتم و از روز اول هم تذکر گرفته ام که مواظب باش😂😂😂 همه همکاران یک فرزند دارند و من عیالوار هستم! در آستانه چهل سالگی بابت سال های از دست رفته حسرت می خورم، بابت فرزندانی که می توانستم داشته باشم. فکر می کردم شرایطم با گذر زمان پایدار می شود ولی متاسفانه این طور نیست و هر زمانی مشکلات خودش را دارد، الان با این حجم از کار و دانشجو و کلاس و بیمار مادر خوبی نیستم😔😔😔 من یک وقتی بیماری داشتم که هشتاد و پنج سالشون بود، استاد تمام روانپزشکی دانشگاه تهران بودن، سال ۱۳۴۰ آمریکا تخصص گرفته بودن، از یک خانواده بسیار سرشناس و ثروتمند. در اوج موفقیت های تحصیلی و شغلی بودن، روزگاری که زنان استاد انگشت شمار بودن ایشون مقالات متعدد داشتن و کلی شاگرد تربیت کرده بودن، ازدواج نکرده بودن و خوب فرزندی هم نداشتن، هر از گاهی فرزندان خواهرانشون از اروپا و آمریکا میومدن و سر میزدن بهشون... ایشون وقتی دیدن من حلقه دارم خیلی ناراحت شدن و گفتن تمام سال های زندگی من در اشتباه گذشت، شبانه روزی تلاش کردم ولی نه همدمی داشتم و نه مادر شدم. گریه کردن و گفتن ای کاش زمان به عقب برگرده و من بتونم عاشق بشم و کلی بچه بیارم. هر دفعه میومد به شدت متاثر این قضیه بود و البته سه سالی هست که خبری ازشون ندارم جالب تر این که وقتی به اساتید جوون و رزیدنت های اون رشته گفتم، به جز دو نفر کسی اسم ایشون رو نشنیده بود!!!! در سن هشتاد و پنج سالگی روی صندلی نشسته بود و با یه خونه سه طبقه سیصد چهارصد متری و کلی املاک پدری و یک پرونده پر از افتخارات شغلی افسوس تعویض پوشک بچه و شیر دادن می‌خورد. دوستان من، موفقیت های تحصیلی با کوشش بیشتر بعد از ازدواج و بچه دار شدن قابل به دست آوردن هست ولی بهترین سال های عمر و سلامتی از دست می روند... جوانترین اسپرم ها و تخمک هایتان را از دست می دهید و به جایش تن به قواعد غلط به زور دیکته شده می دهید واقعا بغض دارم، برای فرزند بعدی حتما مشکلات جسمی متعدد خواهم داشت و حتما از سوی محیط کارم توبیخ می شوم. اما الان واقعا حتی اگه تمام جایگاهی رو که دارم از دست بدم، می‌خوام برای بارداری اقدام کنم و به اون دو تا فسقلی برسم. روی مرز ایستادم و ممکنه دیگه فرصتی نداشته باشم. مادران هیئت علمی دانشگاه از حقوق طبیعی یک مادر حتی بعد از زایمان محروم هستند... بویژه از یک زن پزشک پذیرفته نیست که باردار بشود، دوست صمیمی من در چهل سالگی برای دومین بار، باردار شده و انواع توهین ها را در یکی از بهترین دانشگاه ها دریافت کرده که شما ما رو معطل گذاشتی، حالا کی رو بیاریم که یکی دو ماه شما رو پوشش بده تا برگردی!!! دوستانی دارم که تنها ١٠ روز مرخصی زایمان رفته اند بعد از سزارین راستی مادر من فرهنگی هستن و پنج فرزند دارن، ایشون همیشه میگن تنها کاری که تو زندگی ازش پشیمون نیستم بچه دار شدن و بزرگ کردن اون ها بوده.. و تنها کاری که ازش پشیمون هستن اینه که چرا به حرف آشنایان و فامیل گوش دادن و قرص ضدبارداری رو بعد از پنج تا بچه خوردن، میگن میتونستم ده تا بچه داشته باشم😍😍😍 دوستان عزیز دعایم کنید، ان شاالله خداوند به من و همسرم لیاقت بدهد فرزندان بیشتری داشته باشیم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اگر پسر میخواهید.pdf
358.4K
خانم بنده یه دستورالعمل جهت پسر دار شدن دارم که هم خودم انجام دادم هم به چندین نفر دادم که همه پسر دار شدم خودمم بارعایت دستورالعمل هفت ماهه پسرحامله ام براتون میفرستم ممنونم داخل گروه به اشتراک بزارید ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۳۰۴ سلام عذر سوالی داشتم خدمتتان 43ساله هستم یک دختر 16ساله و یک پسر 5ساله دارم قصد بارداری دارم ولی.... اسفندماه عمل هیستروسکوپی انجام دادم جواب آزمایش اش اینه دکتر گفتن باید رحمت را دربیاریم ولی من گفتم بچه میخام دارو دادن برای یک دوره ی سه ماهه اسم دار دوفامد 10هستش چی کار باید بکنم؟ اگر دیر عمل کنم میترسم مشکل ساز بشه چیکار کنم؟ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۳۰۵ سلام بانوجان.ازتون خواهش میکنم سوال منم توکانال تون بزارید. من ی پسر6ماهه دارم تو3ماهگی ختنه کردیم همونجا ک بردیم دکترسرشناسی بودن دستیارشون ی اصطلاح پزشکی ب کاربردن یعنی تا7سالگی فرزندتون ختنه نمیشه ولی وقتی دکتردیدن گفتن ن مشکلی نیست وختنه کردن ولی الان ک 3ماه میگذره آلت پسرم تورفتگیی داره یعنی سرآلت اصلادیده نمیشه بجزمواقعی ک ادرارمیکنه میخواستم ببینم خانماکسی فرزندش اینطوربوده؟؟خدای نکرده مشکلی برای زندگی آیندش نیست؟؟؟ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۳۰۶ سلام وقت بخیر من28سالمه و همسرم34سال داره ما دوبار اقدام به بارداری کردیم و هر دو بار با موفقیت انجام شد یعنی دقیقا اون ماهی که بچه خواستیم من باردار شدم ولی هردوبار قلب تشکیل نشد و در هفته هفتم سقط شدن اولی از خونه سقط شد و بعد از چهار ماه اقدام کردم دومی باردار شدم ولی به دلیل آمپول پروژسترون دیر سقط شد مجبور شدم کورتاژ کنم هر دوبار قبل بارداری آزمایش و سونو انجام دادم خوب بودم و دکتر گفت اقدام کن البته همسرم اسپرمش ضعیف بود و قبل از بارداری اول، مداوا شد و بعد اقدام به بارداری کردیم الان از شما خواهش میکنم راهنماییم کنید چیکار کنم کی اقدام بارداری کنم چ آزمایشی من و همسرم انجام بدیم آیا لازمه آزمایش ژنتیک انجام بدیم؟ممنونم ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
برای بارداری خوردن سیاه دونه و عسل ناشتا ۱ق خوردن عرق رازیانه هر شب چرب کردن تخمدان و زیرشکم با سیاهدانه برای گرمی و باروری فک میکنم خوب باشه بازم با دکتر طب سنتی مشورت شود،بسته به طبع و مزاجتون موارد رو مصرف کنین بهتره برای اعصاب هم عرقیحات و درمان طب سنتی هست دیدن تلویزیون تو خونه بچه ها باید تایم مشخص تلویزیون ببینند ،اگر تایم ۲ ساعته میخواهند امروز بیشتر تلویزیون بببینید باید از سهم زمان فردا کم کنید . اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۲۳۹ سلام. ببخشید دکتر زنان خوب برا بارداری سراغ دارید... بنده ۵ سال ازدواج کردیم باردار نشدم
جواب سوال ۲۳۹ من لکه بینی داشتم اوایل تو شش هفته حدودا دکتر بهم شیاف دادن برای تشکیل قلبم زود نرین بزارین ۱۰ هفته بشه بعد برین من خودم لک بینی داشتم ۶هفته رفتم سونو فقط ساک بارداری و کیسه زرده بود،گفتن تکرار سونو ۲هفته بعد،حتی گفتم دیرتر برم؟! اگه اشتباه نکنم گفت فایده ای نداره دیرتر، اما من گذاشتم ۴هفته بعد رفتم چون طب میگه بعضی بچه تا ده هفته قلبشون تشکیل میشه ،الکی زود نرین که استرس نگیرین، گذاشتم ده هفته تمام شد رفتم که تاره سونو سنشو زد ۸ هفته و ۶روز تو اون مدت هم به و دمنوش جوشونده به و سویق گندم و جو با شیر صبح ها، مویز ۲۱تا صبح ، فالوده سیب و عسل سعی میکردم بخورم البته قرص خون هم گفتن خوبه،من امتحان نکردم ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سلام در مورد خوراک قبل بارداری که عزیران پرسیده بودند باید بگم بهتره با یه متخصص طب سنتی /اسلامی حاذق شروع کنن و اول ببینن طبع و مزاجشون چیه ،ایا غلبه هم دارن یا خیر بعد با توجه به طبع و مزاجشون موارد رو رعایت کنن وگرنه چه بسا ضرر هم شاید خدانکرده بزنه... اما در کل، کتاب ریحانه بهشتی و کتاب فرزند سالم و صالح میخواهم و کتاب سرچشمه تربیت در مورد قبل بارداری که چه چیزهایی حذف بشه و چه خوراکی هایی مصرف بشه توضیح داده، من راضی بودم امیدوارم به کارتون بیاد چون بالاخره این امر مطالعه میخواد و مطالب اینجا نمیتونم همشو بگم ،پیشنهاد میکنم،وقت بزاربن و بخونید کتاب هارو ... اما چند مورد که الان یادمه میگم شما با دکتر طب سنتی و با مزاجتان بسنجید ؛ قبل بارداری زن و مرد قاووت(مثلا قوتو کرمان) و صبح ناشتا چند قاشق سویق بخورند این دو خوراک توصیه شده برای بدن انسان و اقدام به بارداری بسیار مناسبه فک میکنم اگه رحم سرد باشه ناشتا ۱ ق مخلوط ۱به۳ سیاهدونه و عسل عالیه و روغن مالی زیر شکم با روغن سیاهدانه کاسنی دمنوش رازیانه برای خانم ها باعسل مخلوط باشه بهتره معمولا ،تحقیق کنید و هرچیزی به اندازه مصرف کنید خوردن به /گلابی توسط والدین خواندن ایه نور و ۱۰تا۱۲سوره نوح و دعای فرزند امام سجاد و دعای فرزند امام صادق علیه السلام بسیار کوتاه است و سعی کنید معنی اش را بفهمید ۷۰سبحان الله+۱۰استغفار+۹سبحان الله+۱ استغفار. صبح و شب دعای فرزند یک خطی برای قنوت و سجده چله گرفتن قبل اقدام چله معنوی و روحی و پاکسازی جسمی نخوردن اب همراه یا بعد غذا و... عدم مصرف فست فود و غذای ناسالم و کنسروی و گوشت گاو و روغن بازاری و... مصرف نمک دریا و روغن سالم مثل روغن زیتون و شحم گاو و زرد و... گرم نگه داشتن کمروپهلو مثلا استفاده از کمربند پشم شتر موارد خوراکی هم حتی به عنوان پاکسازی جسمی و روحی توی چله مداوم انجام بدین خانوم عزیز با بچه ت مثل بچه همسایه رفتار کن 👇 صبوری بیشتر ،ادبیات زیبا،احترام مدتی تربیت به روش بچه همسایه رو تمرین کنید. @menoeslami ╰اینم لینک کانال خانومای اشپز که خانوما همه باید بیان👇 ‍‌‌https://eitaa.com/joinchat/3691053134Ce3fbadb31a
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۱۲۳ ۴ اسفند سلام خسته نباشید لطفاسوال من بزارید توکانال من باردارم قندخونم رفته بالاچی خوبه ب
جواب سوال ۱۲۳ سلام من از اوایل بارداری قندم لب مرز بود چربی حیوانی خرما عسل قندیجات و... کم کردم و صبح ها ترجیحا ناشتا ۲ق غ سویق دیابت تو شیر حل میکردم میخوردم از محصولات طبیعی گرفتم خود فروشنده گفت مشکلی نداره منم برداشتم الان بعد مدتی امده پایینتر خداراشکر نگران نباشید ،توکل به خدا عزیزان اگه حال دارین برای سلامتی وظهور اقا و سلامت دنیاامدن همه کوچولوها و شادی دل خانواده ها یه صلوات بفرستید 😊 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسود😂 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۳۰۵ سلام بانوجان.ازتون خواهش میکنم سوال منم توکانال تون بزارید. من ی پسر6ماهه دارم تو3ماهگی خ
جواب سوال ۳۰۵ باسلام خانمی گفتن که سرآلت پسرشون بعدازختنه تورفتگی داره وفقط موقع ادرار میاد بیرون خواستم بگم نگران نباشن بنده هم پسرمو وقتی که ۶روزش بود ختنه کردیم پسرمنم همینجوری بود تقریبا یکسال اینجوری بود به دکتری که ختنه کرده بودم اطلاع دادم گفتن بیارید بچه روتاببینم منم فرصت نشد ببرمش بعد دیگه کامل خوب شد ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
قسمتی از صوت استاد نیلچی زاده: توی مراقبت های معنوی، سه تا فرمول رو برای عاقبت به خیر شدن بچه ها میخوام عرض بکنم، که بچه ی شما هر سنی که هست، هر جنسیتی که داره، و هر مشکلی که داره، جسمی، روحی، اخلاقی، با این سه تا روش شما اون امدادهای غیبی رو در بالاترین حد میتونید داشته باشید. البته، تلاش شما باید سر جای خودش باشه. اینجوری نیست که ما بخوایم با همین ها مشکل رو حل کنیم. این مهارت های معنویه. مهارت های رفتاری هم سر جاشه. اولین چیزی رو که میخوام دوستان خیلی بهش مراقبت کنند بخصوص اگر بچه هایی رو دارید که شرایطشون حاد شده، یا برای شما حاد شده یا واقعا حاده و احساس درماندگی میکنید در مورد شرایط بچتون، گفتم سنش اصلا مهم نیست در چه سنیه، توی این ویژگی، تلاوت روزی پنج بار سوره ی انسان، سوره انسان دو تا اسم دیگه هم داره، هل اتی، دهر، یه صفحه ی قرآنه یکی از حضار: چله بگیریم؟ استاد: نه، یه باغبون تا کی به درختای میوه اش آب میده؟ تا وقتی که میخواد این درختا میوه بدن، قطعش نکنید. در مورد شرایط بحرانیِ عجیب غریب، بعد از یک سال اثرشو نشون میده، چون شما دقیقا مثل یک باغبان باید رفتار بکنید، و قربه الی الله، ثواب این سوره ها رو هم هدیه کنید به امام زمان، و بخواید که در حقیقت خود حضرت عنایت بکنند، نور قرآن با نور حضرت ترکیب بشه و اون شریک القرآنی حضرت نشون بده. سوره ی هل اتی، معجزه های عجیبی ازش خواهید دید. در اصلاح بچه هایی که تا آخر خطِ انحراف رفته اند. یعنی اصلا دیگه اصلا امیدی بهشون نیست. یکی از حضار: به نیت همه ی بچه ها؟ استاد: از نخاله ترین بچه شروع کنید! به نیت هر بچه پنج تا. اگر شما دو تا دارید، البته سنگ بزرگ نشونه ی نزدنه، از روز اول نه، همون پنج تا رو بخونید خدا عمر با عزت بهتون بده، شما برای شروعش، پنج تا رو که خوندید، از اون بچه ای که بیشتر میترسید راه غلطی رو بره، به نیت اصلاح اون و بعد اینا رو صدقه سر امام زمان [به نیت] بقیه بچه ها، ولی اولویت من اینه. شما ببینید وقتی که میخواید برای بچه ها سلامتی رو فراهم بکنید میگید این بچه ام الآن آنفولانزای سنگین گرفته، بقیه بچه ها حالشون فعلا خوبه، فعلا میخوام مشکل اینو حل کنم. یکی از حضار: زمان خاصی داره؟ استاد: نه، هر ۲۴ ساعت پنج بار. اگر بعد هر نمازتون بذارید که، سیستمش در میاد، و الا مثلا یک زمان[هم همشو با هم] میتونید بخونید. اولش به نظرتون خیلی سخت میاد، خیلی هم طولانی میاد، شیطون این کارو خواهد کرد. وقتی که یه مدت میخونید میگید وا، من چرا انقدر برام سخت بود؟ خدایی چقدر خوندن این سوره آسونه، اصلا زمان نمیبره! اینو بدونید که برای شما فوق العاده آسون خواهد شد. یکی از حضار: چله بگیریم استاد؟ استاد: از چله شروع کنید به چلچله برسید! مثل واگن های های به هم متصلِ یک قطار. تداوم داشته باشه. عین نماز. شما نمازو چله نمیگیرید نمازو همیشگی میخونید، تلاوت سوره ی دهر رو مراقبه ی دائمی داشته باشید. اما دومین فرمول، دعای بیست و پنجمِ صحیفه ی سجادیه. دعای بیست و پنجمِ صحیفه ی سجادیه یک چیزه فوق العاده و خاصیه. چرا؟ چون شما به لحن و لهجه و کلام عزیزی از عزیزان خدا، دارید خدا رو صدا میکنید، که در ملکوت کدِ رهگیری داره. یعنی یک کد محرمانه است اصلا دعای ماثوره معنیش اینه. یعنی دعایی که شما اگر از این برندِ خاص استفاده کنید همه ی تخفیفای الهی رو دریافت میکنید. اینکه به ما گفتند دعاهای خاص اهل بیت رو بخونید چون اون دعاها در مُلک و ملکوت شناخته شده است، چطور برای گوشیتون شما رمز میذارید، اگر حروف بزرگ زده باشید، حروف کوچیک بزنید نمیخونه، [حروف] کوچیک زده باشید، بزرگ بزنید نمیخونه، فارسی زده باشید انگلیسی بزنید نمیخونه. باید با همون شیوه ی اصلی[بزنید] دعای اهل بیت همین ویژگی رو داره. میگه ببین اولش این دعا رو بخون بعد اینو بخون بعد اینو با همین ویژگی ها. این دعا با این ویژگی های خاص، یک پک فرهنگیه، که تو آسمان قبل از اینکه دعای شما بخواد شنیده بشه همه ی ملائکه انگار چی میگن؟ میگن صدای امام سجاد داره میاد. کُده، کدِ امام سجاده، شما از برندِ امام سجاد دارید استفاده میکنید. اینو به اضافه بکنید با این خصوصیت که کسی که مراقبت میکنه به دعاهای خاص اهل بیت، یه اتفاق عجیب دیگه رو دل و فکرش میفته، اونم اینه که دعا خاصیت تربیتی داره، یعنی وقتی که منِ مادر، منِ پدر دعای امام سجاد رو برای فرزندانشون میخونم، انگار من دل و فکر و همه ی وجودمو مثل یک گِلِ هستی خودم دادم تو دست آقا میگم آقا گلِ منو ورز بدید مدلِ دلِ خودتون بشه. یعنی من فکرم مدلِ فکر امام سجاد شه، دلم، دلِ امام سجاد شه، حرف زدنم، رفتارم، مدلِ حضرت شه. من در حقیقت خودمو سپردم به آقا میگم آقا شما این گلِ وجودِ منو ورز بدین. و به خاطر همینم شما حالِت خیلی عوض خواهد شد. یعنی وقتی اگه دارید دعا رو میخونید، زیرچشمی معنیاشو از زیر چشمت عبور بده.
هدایت شده از هجرت
در مراسم دیروز، همایش ، اولین جایزه ملی جمعیت (سکه طلا و لوح و...) تقدیم شد به یک ❤️ یک خانواده یزدی آقا، با وجود مدرک دانشگاهی و امکان کار دولتی، اشتغال آزاد به صورت تولیدی و کارآفرینی رو انتخاب کرده بودن. مادر خانه دار اما فعال فرهنگی و مشغول هیئت و... فرزندان محصل اعضای کمیته داوری گویا باهاشون تماس گرفته بودند؛ فرزندان بسیار مؤدب و فهمیده. این خانواده، ۹ فرزندی بود 😍☺️ در طی ۱۸ سال زندگی مشترک (تا جایی که شنیدم و یادمه) یک خانواده یزدی سخت کوش، بی ادعا و صدالبته گمنام. در ایران عزیز خانواده های ۹ و ۸ و ۷ و... فرزندی کم نیستند، ولی خب، تصمیم ستاد گویا بر انتخاب «یک» خانواده به عنوان برگزیده بود (البته تنها ملاک انتخاب، تعداد فرزند نبود! سن ازدواج زوجین، نوع ظهور و بروز اجتماعی، موفقیت های فردی و خانوادگی، کارآفرینی، حسن سابقه و شهرت به نیکی و...). بهرحال، دلچسب بود که اولین جایزه ملی جمعیت، به یک خانواده اهدا شد. خانواده است که بار اصلی این مسئله رو به دوش میکشه. و البته که اول نفع این انتخاب، به خودش میرسه 🔁💪 ما و چند خانواده چندفرزندی دیگر هم در تالار حضور داشتیم. درواقع رئیس جمهور تأکید کرده بودن که مراسم نباید خشک و خالی، با تعدادی از مسئولین برگزار بشه؛ باید خانواده ها با فرزندان شون حضور پیدا کنن ☺️ ولی گویا مشکلی پیش اومد و ساعتی قبل از شروع مراسم، گفته شد که نمیتونن بیان. عملکرد چندتن از مسئولینی که امروز حاضر بودند رو مدتی از نزدیک رصد کردم (از جمله اداره جمعیت وزارت بهداشت) انصاف بخوام داشته باشم و بی تقوایی نکنم، کار داره دلسوزانه و دغدغه مندانه انجام میشه. هرچند که تا رسیدن به مقصد و حد مطلوب و جبران مافات و اصلاح نادرست ها و خطاها، راه بسیااار است.... و نیز این مسئله، ذو ابعاد و پیچیده و عمیق... در این مسیرِ پر مانع و سخت بازده، نشر حرف خلاف واقع، تنفرپراکنی و قضاوت نادرست و بی تقوا نسبت به عملکرد نهادهای مختلف، اظهارنظر راجع به نادانسته ها و ناامیدسازی مردم از کلّهم جمیعاً مسئولین و روندها، بسیار ناپسند و حقیر، و حتماً گناهی نابخشودنی است.... @hejrat_kon
47.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشالله به حاج اقای کیا و آقای دشتی خوشحال شدم آشنا شدم باخانواده هاشون😍 پدر های دهه شصتی @motaharevafi77
۷۲۱ همیشه فکر می کردم تو سن ۱۸ سالگی ازدواج می کنم، همیشه حساب می کردم کی میشه ۱۸ سالم. تو فکر ۱۸ سال بودم که سال ۸۴ تو سن ۱۴ سالگی اولین خواستگار من اومد و من، هم ذوق داشتم هم استرس... خوب من تو ذهنم ۱۸ سالگی بود😜 یادمه بابا جونم خیلی بهم روحیه می داد، می گفت چیزی نیست اگه دوست نداری بگو نه... منم گفتم نه. دوباره با اصرار های مامان و مامان بزرگم راضی شدم و بعد چند روز اومدن خواستگاری. شب خواستگاری که تموم شد یه انگشتر دست من کردن و فردای اون روز دایی مادر بزرگم من و همسر جونی رو عقد دائم خوندن و بعدش به ما گفتن برید با هم صحبت کنید😍 دیگه حرفی نداشتیم چون اگه به تفاهم نمی‌رسیدیم باید خطبه طلاق می خوندیم 😄 الان خیلی خوشحالم که هیچ صحبتی نکردیم چون اگر پایبند به اون حرفا نبودیم، همیشه می گفتیم خودت گفتی این کارو می کنم. فقط یادمه تنها کاری که کردیم خواهر شوهرم اون انگشتری که شب تو دستم کردن در آوردن دوباره همسرم گذاشتن تو دستم😍 اون موقع ها ما شهرستان بودیم، همسرم تهران. برا همین من هر موقع تعطیل می شد، میومد پیشم. یادمه یه بار عید فطر اومد، از یه شیرینی فروشی خوب تو تهران برام شیرینی خریده بود. دو تا النگو و یه روسری برام خریده بود که همون شب اومدم النگو رو دستم کنم دیدم یکیشون شکست و من همون طوری نگه داشتم نبینه ناراحت بشه آخه تو خالی بودن اما بعداً بهم گفت صدای شکستنش اومده اون موقع ها خیلی وضع مالی خوبی نداشتیم آخه تازه رفته بود سر کار. اون موقع ها یادمه بهم قول داد که بعد عروسی یه سرویس طلا یک میلیونی برات می خرم. بعد ها که بهش میگفتم می گفت هنوز بعد عروسیه😄 اما الان میگه برو یه سرویس یک میلیونی پیدا کن تا برات بخرم. اما خیلی خدارو شکر می کنم که تو سن کوچیک ازدواج کردم، خیلی راحت می گرفتیم و دنبال هیچ تجملاتی نبودیم. فقط به فکر خوش گذرانی بودیم. بعد از ده ماه دوران نامزدی رفتیم خونه خودمون تو سن ۱۵ سالگی 😍 عروسی ما شهرستان بود، عروسی که تمام شد، فرداش باید میومدیم تهران. دوست داشتم چند روز دیگه اون جا باشیم اما نشد موقع خدا حافظی خیلی سختم بود، موقعی که می خواستم با بابام خداحافظی کنم گریه امونم نمی‌داد.😭 بعد از ۶ ساعت به خونه مون رسیدیم و زندگی دو نفره رو شروع کردیم😍 یادمه اون اوایل گریه می کردم و دلم تنگ میشدم بعد یه مدتی بهتر شدم و به کلاس خیاطی رفتم و خودمو مشغول کردم چون که سنم پایین بود برام سخت بود برم مدرسه بزرگسالان آخه محیطشو دوست نداشتم و باید تا دیر وقت کلاس می رفتم. تصمیم به استخاره شد که زنگ زدم، گفتن استخاره تون خیلی بده و هلاکت داره. دیگه بعد از سه سال که از زندگیمون می گذشت همه می گفتن بچه بیارید و ما هم می گفتیم کوچیکیم بعد از چهار سال از زندگیمون تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۲۱ بعد چهار سال که تصمیم داشتیم بچه دار بشیم، اما تا هشت ماه من باردار نشدم. روزای سختی بود خیلی استرس داشتم. می ترسیدم بچه دار نشم. اون موقع ها غیر حضوری درس می خوندم اول دبیرستان یه کلاس زبان هم با همسرم می رفتیم تو اون روزها فهمیدیم که داریم مامان و بابا میشم. تو سن ۱۸ سالگی خیلی ذوق داشتیم، همسرم گفت دیگه هیچ کلاسی رو نرو، فقط استراحت کن. خیلی روزهای خوبی بود تا اینکه سه ماهم شدم. وقتی رفتم دکتر گفتن یه کیست بزرگی داری و برای بچه خیلی خطر داره. روزای خیلی سختی بود خیلی گریه می کردم پیش چند تا دکتر دیگه هم رفتم، همون حرفو زدن و گفتن که سه شبه بیام برای عمل همون جا نشستم و گریه می کردم. آخه بهم گفته بودن احتمال داره بچه سقط بشه 😭😭 از روی تخت بلند نمی‌شدم و همچنان گریه می کردم. دکتر که دید کوتاه نمیام گفت فردا برو پیش خانم دکتر مهرداد و اون جا یه زنگ به من بزن تا با دکتر صحبت کنم. رفتم پیشش وخانم دکتری که گفته بودن عمل لازمه صحبت کردن و بعد سونو منو دید و گفت برو تو هیچ مشکلی نداری. باورم نمیشد داشتم پر در میاوردم از خوشحالی. بعد نه ماه صبر کردن موقع زایمان بهم گفتن قلب بچه خیلی کند میزنه اگه بچه تا چند ساعت به دنیا نیاد، سزارین میشی و دوباره گریه های من تو راهرو بیمارستان شروع شد و همسرم همش به من دلداری می داد بهم گفت وقتی تو داخل اتاق بودی یه خانمی که زایمان کرده بود رو آوردن و وقتی همسرش به استقبالش رفت دو تایی داشتن می خندیدن. بهم گفت دوستدارم توهم زود از اتاق زایمان بیرون بیای و با هم دیگه بخندیم. حالم خیلی بهتر شد فقط به این فکر می کردم کی میشه از اتاق زایمان بیام بیرون وبعدش دوتایی بخندیم. خوب تجربه ای از زایمان طبیعی هم نداشتم، فقط از سزارین که میدونستم شکم رو پاره میکنن می ترسیدم. وقتی منو بردن اتاق ریکاوری دردی نداشتم. به پرستار ها گفتم من دوست دارم برم کنار پنجره بشینم و بیرون رو تماشا کنم. فکر می کردم هر موقع بچه بخواد بیاد خودش میاد. وقتی که آمپول فشار رو زدن به خودم اومدم که چه خبره بعد از ۵ ساعت درد خدا یه کنیز حضرت زهرا به ما هدیه کرد به نام فاطمه😍 بعد از دوسال و چند ماه دیگه تو سن ۲۲ سالگی دوباره باردار شدم و خدا یه دختر ناز دیگه به ما داد به نام ریحانه، حالا تو خونه مون دوتا کنیز حضرت زهرا داریم. با اومدن این دوتا دختر ناز خدا خیلی به ما روزی های زیاد داده بزگترین روزیه ما اربعین بوده، سال ۹۸ وقتی ما اربعین کربلا بودیم من همش آرزوی دوقلو می کردم و دستمو به ضریح می زدم. نمی‌دونستم که باردارم وقتی که از کربلا اومدیم حالت تهوع داشتم و وقتی که آزمایش دادم، دیدم دوباره دارم مامان میشم. خودم و همسرم خیلی ذوق داشتیم. فقط نمی‌دونستم اطرافیان که خیلی مخالفن، چی میگن... آخه مامان و خواهرهای من خیلی با بچه زیاد موافق نیستن اما خدا انقدر مهر این بچه رو به دل همه انداخته بود، وقتی بهشون گفتم همه خوشحال بودن. بعد از چند ماه به مشهد رفتیم و من رفتم سونو گرافی دارالشفاء حرم و اون جا فهمیدم که خدا می خواد یه غلام رضا به ما هدیه کنه. من تو کل بارداریم فقط دوسه بار سونو گرافی رفتم و هیچ دکتری تا روز های آخر بارداریم نرفتم و بعد برای زایمان به بیمارستان که رفتم گفتن پروندت رو بده گفتم پرونده من سفیده 😅 منو که داخل اتاق ریکاوری بردن چند تا دستگاه به من وصل کردن، گفتن تکون نخور چند ساعت تو اون حالت بودم تا صبح که شد یه خانم دکتر بد اخلاق اومدن و آمپول فشار رو زدن و بعد نیم ساعت بچه به دنیا اومد و بعدا فهمیدم که همه مادر ها رو تا صبح نگه داشتن. بعد نیم ساعت به نیم ساعت آمپول فشار رو زدن که شب راحت باشن. شب سختی بود، خدارو شکر پسرم صحیح و سالم به دنیا اومد و من دوباره برای بار سوم تو سن ۲۸ سالگی مامان شدم. محمد که سه ماهش بود، اربعین رفتیم کربلا و تا شش ماهگی پسرم سه بار مشهد رفتیم و این ها همه روزی بچه های معصوم است که من و همسرم در کنارش از این روزی ها استفاده می کنیم بعضی ها فکر می کردن من پسر می خوام اگه پسر بیارم دیگه فکر بچه از سرم میره، هر موقع میپرسن چند تا بچه دیگه می خوای میگم معلوم نیست هر چند تا خدا بده و برام دعا کنید آخه می خوام بعدی رو با فاصله کمتری بیارم می خوام همه رو سورپرایز کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر این طور است... 💕 محبت دختر و مادر خیلی در مردها اثر می‌گذارد. قدرتِ ظلم را از آنها می‌گیرد.ان شا الله اگر در خانه دختر دارید او را درست با رأفت نگاه کنید. ببینید از روزی که در دست و بالت خلق می‌شود و پهلویت می‌آید همه‌اش به بابایش نگاه می‌کند. خواستی هم ندارد که این را بده. به زور به او یاد می‌دهند که به آقایت بگو این را بدهد. این کار را با زحمت زیاد به گردن او می‌اندازند. 💕 او فقط می‌خواهد بابایش را نگاه کند. آنقدر این معنی قوی است که بعضی پدرها متوجه نیستند. با بچه‌ها، پسر و زن، سر و کله می‌زنند. دختر آنجا نشسته است و او را نگاه می‌کند. مواظب باشید از دستتان در نرود. دختر این‌طور است. یک وقت مسافرتی بروی تا بفهمی که او گریه افتاده است. و اِلّا تا در خانه هستی چیزی نمی‌گوید که او را در عدد بشماری. مواظب باش از دستت نرود. ... 💕 ببینید که خداوند وقتی دختر می‌دهد چه به مخلوقش داده است. پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر شرافت برای زنها نشان داد! دختر رحمت است که بر خلق می‌بارد. رحمت، انسان را حفظ می‌کند، لازم نیست شما او را حفظ کنید. نمی‌خواهد شما دخترتان را روزه‌گیر و نمازخوان کنید. او خودش می‌خواند. همین‌که مادر چادر سرش کرد او هم رفت و اهل نماز شد. 📚 طوبای محبت ۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونایی که خواهر بزرگتر داشتن، اینو میفهمن!😂😂 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۲۳ من ۲۶ سالمه. ۱۸ سالگی عقد کردیم و ۱۹ سالگی زندگی مشترک مون شروع شد. در ۲۰ سالگی در حین تحصیل مادر شدم و درسمو هم ادامه دادم. سه تا بچه ی پشت هم دارم که اولی ۵ سالشه، دومی ۲سال و سومی ۹ماه. قبل از تولد پسر اولم ما کوهی از بدهی داشتیم، همسرم کار پیدا نمیکرد و ماشین مون به خاطر تصادف دو سه ماهی تو تعمیرگاه و صافکاری بود. دقیقا روزِ قبل از تولد پسرم، ماشین مونو تحویل گرفتیم، همسرم کار پیدا کرد و در کمتر از دوماه با درآمد و با پول کادو هایی که برای پسرم آوردن و با وام بدهی هامونو دادیم و بعد از اون وضعیت مالی ما در حدی شد که برای ضروریات زندگی لنگ نمیموندیم و این یه پیشرفت بزرگ بود نسبت به وضعیت قبلی مون. البته که قناعت خودم و تلاش همسرم را هم خدا میدید و تاثیر داشت در این برکت. وقتی پسر سوم را باردار بودم صاحبخونه خونه اش را لازم داشت و ما باید دنبال خونه می‌گشتیم. با پولی که ما داشتیم خونه پیدا کردن سخت بود و اگر هم خونه ای پیدا میشد صاحبخونه می‌گفت خونه را به کسی اجاره میدیم که نهایتا یه بچه داشته باشه و مایی که بچه ی اولمون به شدت پر سر و صدا و پرتحرک بود و بچه ی سوم مون هم تو راه بود. همه چیو سپردیم به خدا و یقین داشنیم که کمک مون میکنه و همینطور هم شد. یه خونه تو محل مادرشوهرم بود که من از وقتی نامزد بودم هر وقت از جلوی اون خونه رد میشدم با حسرت میگفتم کاش بشه ما اینجا زندگی کنیم، حتی سر دو تا اثاث کشی قبلیمون پیگیری کردیم و گفتن توش مستاجر هست. اما این دفعه که پرسیدیم گفتن مستاجر خالی کرده و صاحبخونه داره بازسازیش میکنه. جالبه همون قیمتی بود که ما میخواستیم. ما به این خونه اثاث کشی کردیم. این خونه معماریش قدیمی بود و آشپزخونه اش در داشت و اتاق پذیراییش جدا بود(و این برای کسی که بچه دار هست از جهت تمیز نگه داشتن خونه خیلی مهمه) طبقه پایینش مغازه بود و بچه میتونست بدو بدو کنه، کلا دو واحد بود و واحد بغلی هم دو تا بچه ی پر سر و صدا همسن بچه های ما داشت و خلاصه دیگه لازم نبود بچه را ساکت نگه داریم و از همه مهم تر روبه روی امامزاده و مسجد بود و من تو اون مسجد برای بچه ها کلاس آموزشی می‌ذاشتم و بچه های خودمم کنارشون میشنیدن و یاد میگرفتن. با اومدن بچه ی سوم بر خلاف تصور قبلیم وقت و انرژیم برکت زیادی پیدا کرد، دوتا بچه ی اول با هم بازی میکردن و بچه ی سوم به اونا نگاه می‌کرد و سرگرم بود و منم به کارام میرسیدم، شروع کردم کلاسای مختلف مجازی شرکت کردم و تعجب می‌کردم منی که حتی بدون بچه فرصت نمیکردم اینهمه کلاس شرکت کنم الان هم به کلاسام میرسم، هم به خودم میرسم، هم به علایقم و به طرز عجیبی زندگیم رو برنامه و پر انگیزه و هدفمند پیش میرفت و این جز لطف خدا نبود و شکر خدا من بر خلاف گذشته، حال روحیم خیلی خیلی خوب بود. احساس مفید بودن می‌کردم و حس خیلی خوبی نسبت به خودم داشتم. وقتی میخوابیدم یقین داشتم که دارم عبادت میکنم چون اون خواب به من انرژی میداد که بتونم با حال خوب از شیعیان امیرالمومنین مراقبت کنم. وقتی غذا میخوردم حس میکردم دارم مهم ترین کار دنیا را انجام میدم چون این بدن که امانت خداست و بچه ی شیر خوارم برای سلامتی و رشد به این غذا خوردنه نیاز داشت، از تفریح و بیرون رفتن تا هر کاری که برای دیگران شاید وقت تلف کردن محسوب باشه برای من کار مهم و مفیدی محسوب میشد. روانشناسای غربی هم میگن برای غلبه بر افسردگی و برای با نشاط بودن باید احساس مفید بودن داشت، کار خیر کنید، به دیگران خوبی کنید و... این همون چیزیه که تو زندگی یه مادر مدام داره تکرار میشه. مال دنیا نهایتا قراره رفاه و آسایش بیاره و چه بسیار افرادی که پول دارن و حال خوب ندارن و من با بچه هام به این حال خوب رسیدم. هر چند پیشرفت های مادی مون طوری بوده که با وجود اینکه ما صحبتی ازش نمیکنیم پیش دیگران اما همه اوناییکه میگفتن بچه خرج داره با دیدن زندگی ما متوجه شدن که بچه هامون چقدر برکت مادی برامون داشتن. یه نکته هم خلاصه در آخر طبق تجربه بگم: بچه های پشت هم داشتن بر خلاف اینکه از دور خیلی سخت و ترسناک به نظر میاد اتفاقا راحتتر از تک فرزندی و کم خرج تر از تک فرزندیه. چون برای تک فرزند باید مدام خرید و باید وقت گذاشت بازی کرد. اما بچه وقتی هم بازی داشته باشه مدام در حال بازیه حتی بدون اسباب بازی خودشون کار خودشونو راه میندازن. لباس هم از فرزندی به فرزند دیگه میرسه. وقت و انرژی ای که میذاری تا بچه را پارک ببری یا چیزی بهش آموزش بدی یا قصه بگی و... مشترکه و... خلاصه که اختلاف سنیِ مادر و بچه و بچه ها با هم، کمتر باشه، خیلی بهتره... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075