11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اونایی که خواهر بزرگتر داشتن، اینو میفهمن!😂😂
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۲۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#برکات_فرزندآوری
من ۲۶ سالمه. ۱۸ سالگی عقد کردیم و ۱۹ سالگی زندگی مشترک مون شروع شد. در ۲۰ سالگی در حین تحصیل مادر شدم و درسمو هم ادامه دادم. سه تا بچه ی پشت هم دارم که اولی ۵ سالشه، دومی ۲سال و سومی ۹ماه.
قبل از تولد پسر اولم ما کوهی از بدهی داشتیم، همسرم کار پیدا نمیکرد و ماشین مون به خاطر تصادف دو سه ماهی تو تعمیرگاه و صافکاری بود.
دقیقا روزِ قبل از تولد پسرم، ماشین مونو تحویل گرفتیم، همسرم کار پیدا کرد و در کمتر از دوماه با درآمد و با پول کادو هایی که برای پسرم آوردن و با وام بدهی هامونو دادیم و بعد از اون وضعیت مالی ما در حدی شد که برای ضروریات زندگی لنگ نمیموندیم و این یه پیشرفت بزرگ بود نسبت به وضعیت قبلی مون. البته که قناعت خودم و تلاش همسرم را هم خدا میدید و تاثیر داشت در این برکت.
وقتی پسر سوم را باردار بودم صاحبخونه خونه اش را لازم داشت و ما باید دنبال خونه میگشتیم. با پولی که ما داشتیم خونه پیدا کردن سخت بود و اگر هم خونه ای پیدا میشد صاحبخونه میگفت خونه را به کسی اجاره میدیم که نهایتا یه بچه داشته باشه و مایی که بچه ی اولمون به شدت پر سر و صدا و پرتحرک بود و بچه ی سوم مون هم تو راه بود. همه چیو سپردیم به خدا و یقین داشنیم که کمک مون میکنه و همینطور هم شد. یه خونه تو محل مادرشوهرم بود که من از وقتی نامزد بودم هر وقت از جلوی اون خونه رد میشدم با حسرت میگفتم کاش بشه ما اینجا زندگی کنیم، حتی سر دو تا اثاث کشی قبلیمون پیگیری کردیم و گفتن توش مستاجر هست. اما این دفعه که پرسیدیم گفتن مستاجر خالی کرده و صاحبخونه داره بازسازیش میکنه.
جالبه همون قیمتی بود که ما میخواستیم. ما به این خونه اثاث کشی کردیم. این خونه معماریش قدیمی بود و آشپزخونه اش در داشت و اتاق پذیراییش جدا بود(و این برای کسی که بچه دار هست از جهت تمیز نگه داشتن خونه خیلی مهمه) طبقه پایینش مغازه بود و بچه میتونست بدو بدو کنه، کلا دو واحد بود و واحد بغلی هم دو تا بچه ی پر سر و صدا همسن بچه های ما داشت و خلاصه دیگه لازم نبود بچه را ساکت نگه داریم و از همه مهم تر روبه روی امامزاده و مسجد بود و من تو اون مسجد برای بچه ها کلاس آموزشی میذاشتم و بچه های خودمم کنارشون میشنیدن و یاد میگرفتن.
با اومدن بچه ی سوم بر خلاف تصور قبلیم وقت و انرژیم برکت زیادی پیدا کرد، دوتا بچه ی اول با هم بازی میکردن و بچه ی سوم به اونا نگاه میکرد و سرگرم بود و منم به کارام میرسیدم، شروع کردم کلاسای مختلف مجازی شرکت کردم و تعجب میکردم منی که حتی بدون بچه فرصت نمیکردم اینهمه کلاس شرکت کنم الان هم به کلاسام میرسم، هم به خودم میرسم، هم به علایقم و به طرز عجیبی زندگیم رو برنامه و پر انگیزه و هدفمند پیش میرفت و این جز لطف خدا نبود
و شکر خدا من بر خلاف گذشته، حال روحیم خیلی خیلی خوب بود. احساس مفید بودن میکردم و حس خیلی خوبی نسبت به خودم داشتم. وقتی میخوابیدم یقین داشتم که دارم عبادت میکنم چون اون خواب به من انرژی میداد که بتونم با حال خوب از شیعیان امیرالمومنین مراقبت کنم. وقتی غذا میخوردم حس میکردم دارم مهم ترین کار دنیا را انجام میدم چون این بدن که امانت خداست و بچه ی شیر خوارم برای سلامتی و رشد به این غذا خوردنه نیاز داشت، از تفریح و بیرون رفتن تا هر کاری که برای دیگران شاید وقت تلف کردن محسوب باشه برای من کار مهم و مفیدی محسوب میشد.
روانشناسای غربی هم میگن برای غلبه بر افسردگی و برای با نشاط بودن باید احساس مفید بودن داشت، کار خیر کنید، به دیگران خوبی کنید و... این همون چیزیه که تو زندگی یه مادر مدام داره تکرار میشه.
مال دنیا نهایتا قراره رفاه و آسایش بیاره و چه بسیار افرادی که پول دارن و حال خوب ندارن و من با بچه هام به این حال خوب رسیدم.
هر چند پیشرفت های مادی مون طوری بوده که با وجود اینکه ما صحبتی ازش نمیکنیم پیش دیگران اما همه اوناییکه میگفتن بچه خرج داره با دیدن زندگی ما متوجه شدن که بچه هامون چقدر برکت مادی برامون داشتن.
یه نکته هم خلاصه در آخر طبق تجربه بگم: بچه های پشت هم داشتن بر خلاف اینکه از دور خیلی سخت و ترسناک به نظر میاد اتفاقا راحتتر از تک فرزندی و کم خرج تر از تک فرزندیه.
چون برای تک فرزند باید مدام خرید و باید وقت گذاشت بازی کرد. اما بچه وقتی هم بازی داشته باشه مدام در حال بازیه حتی بدون اسباب بازی خودشون کار خودشونو راه میندازن. لباس هم از فرزندی به فرزند دیگه میرسه. وقت و انرژی ای که میذاری تا بچه را پارک ببری یا چیزی بهش آموزش بدی یا قصه بگی و... مشترکه و...
خلاصه که اختلاف سنیِ مادر و بچه و بچه ها با هم، کمتر باشه، خیلی بهتره...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
قسمتی از صوت
استاد نیلچی زاده:
توی مراقبت های معنوی، سه تا فرمول رو برای عاقبت به خیر شدن بچه ها میخوام عرض بکنم، که بچه ی شما هر سنی که هست، هر جنسیتی که داره، و هر مشکلی که داره، جسمی، روحی، اخلاقی، با این سه تا روش شما اون امدادهای غیبی رو در بالاترین حد میتونید داشته باشید.
البته، تلاش شما باید سر جای خودش باشه. اینجوری نیست که ما بخوایم با همین ها مشکل رو حل کنیم. این مهارت های معنویه. مهارت های رفتاری هم سر جاشه.
اولین چیزی رو که میخوام دوستان خیلی بهش مراقبت کنند بخصوص اگر بچه هایی رو دارید که شرایطشون حاد شده، یا برای شما حاد شده یا واقعا حاده و احساس درماندگی میکنید در مورد شرایط بچتون، گفتم سنش اصلا مهم نیست در چه سنیه، توی این ویژگی، تلاوت روزی پنج بار سوره ی انسان، سوره انسان دو تا اسم دیگه هم داره، هل اتی، دهر، یه صفحه ی قرآنه
یکی از حضار: چله بگیریم؟
استاد: نه، یه باغبون تا کی به درختای میوه اش آب میده؟ تا وقتی که میخواد این درختا میوه بدن، قطعش نکنید. در مورد شرایط بحرانیِ عجیب غریب، بعد از یک سال اثرشو نشون میده، چون شما دقیقا مثل یک باغبان باید رفتار بکنید، و قربه الی الله، ثواب این سوره ها رو هم هدیه کنید به امام زمان، و بخواید که در حقیقت خود حضرت عنایت بکنند، نور قرآن با نور حضرت ترکیب بشه و اون شریک القرآنی حضرت نشون بده. سوره ی هل اتی، معجزه های عجیبی ازش خواهید دید. در اصلاح بچه هایی که تا آخر خطِ انحراف رفته اند. یعنی اصلا دیگه اصلا امیدی بهشون نیست.
یکی از حضار: به نیت همه ی بچه ها؟
استاد: از نخاله ترین بچه شروع کنید! به نیت هر بچه پنج تا. اگر شما دو تا دارید، البته سنگ بزرگ نشونه ی نزدنه، از روز اول نه، همون پنج تا رو بخونید خدا عمر با عزت بهتون بده، شما برای شروعش، پنج تا رو که خوندید، از اون بچه ای که بیشتر میترسید راه غلطی رو بره، به نیت اصلاح اون و بعد اینا رو صدقه سر امام زمان [به نیت] بقیه بچه ها، ولی اولویت من اینه. شما ببینید وقتی که میخواید برای بچه ها سلامتی رو فراهم بکنید میگید این بچه ام الآن آنفولانزای سنگین گرفته، بقیه بچه ها حالشون فعلا خوبه، فعلا میخوام مشکل اینو حل کنم.
یکی از حضار: زمان خاصی داره؟
استاد: نه، هر ۲۴ ساعت پنج بار. اگر بعد هر نمازتون بذارید که، سیستمش در میاد، و الا مثلا یک زمان[هم همشو با هم] میتونید بخونید.
اولش به نظرتون خیلی سخت میاد، خیلی هم طولانی میاد، شیطون این کارو خواهد کرد. وقتی که یه مدت میخونید میگید وا، من چرا انقدر برام سخت بود؟ خدایی چقدر خوندن این سوره آسونه، اصلا زمان نمیبره! اینو بدونید که برای شما فوق العاده آسون خواهد شد.
یکی از حضار: چله بگیریم استاد؟
استاد: از چله شروع کنید به چلچله برسید! مثل واگن های های به هم متصلِ یک قطار. تداوم داشته باشه. عین نماز. شما نمازو چله نمیگیرید نمازو همیشگی میخونید، تلاوت سوره ی دهر رو مراقبه ی دائمی داشته باشید.
اما دومین فرمول، دعای بیست و پنجمِ صحیفه ی سجادیه. دعای بیست و پنجمِ صحیفه ی سجادیه یک چیزه فوق العاده و خاصیه. چرا؟ چون شما به لحن و لهجه و کلام عزیزی از عزیزان خدا، دارید خدا رو صدا میکنید، که در ملکوت کدِ رهگیری داره. یعنی یک کد محرمانه است اصلا دعای ماثوره معنیش اینه. یعنی دعایی که شما اگر از این برندِ خاص استفاده کنید همه ی تخفیفای الهی رو دریافت میکنید. اینکه به ما گفتند دعاهای خاص اهل بیت رو بخونید چون اون دعاها در مُلک و ملکوت شناخته شده است، چطور برای گوشیتون شما رمز میذارید، اگر حروف بزرگ زده باشید، حروف کوچیک بزنید نمیخونه، [حروف] کوچیک زده باشید، بزرگ بزنید نمیخونه، فارسی زده باشید انگلیسی بزنید نمیخونه. باید با همون شیوه ی اصلی[بزنید] دعای اهل بیت همین ویژگی رو داره. میگه ببین اولش این دعا رو بخون بعد اینو بخون بعد اینو با همین ویژگی ها. این دعا با این ویژگی های خاص، یک پک فرهنگیه، که تو آسمان قبل از اینکه دعای شما بخواد شنیده بشه همه ی ملائکه انگار چی میگن؟ میگن صدای امام سجاد داره میاد. کُده، کدِ امام سجاده، شما از برندِ امام سجاد دارید استفاده میکنید. اینو به اضافه بکنید با این خصوصیت که کسی که مراقبت میکنه به دعاهای خاص اهل بیت، یه اتفاق عجیب دیگه رو دل و فکرش میفته، اونم اینه که دعا خاصیت تربیتی داره، یعنی وقتی که منِ مادر، منِ پدر دعای امام سجاد رو برای فرزندانشون میخونم، انگار من دل و فکر و همه ی وجودمو مثل یک گِلِ هستی خودم دادم تو دست آقا میگم آقا گلِ منو ورز بدید مدلِ دلِ خودتون بشه. یعنی من فکرم مدلِ فکر امام سجاد شه، دلم، دلِ امام سجاد شه، حرف زدنم، رفتارم، مدلِ حضرت شه. من در حقیقت خودمو سپردم به آقا میگم آقا شما این گلِ وجودِ منو ورز بدین. و به خاطر همینم شما حالِت خیلی عوض خواهد شد. یعنی وقتی اگه دارید دعا رو میخونید، زیرچشمی معنیاشو از زیر چشمت عبور بده.
برای ییوست یا سوز و و شقاق و خونریزی بواسیر ویا مقعد:
آلو سیاه خشک تو آب خیس کنن خوب که خیس خورد بعد یکی دوروز هسته هاش درمیاد با دست، بعد تو مخلوط کن بریزن با عسل، مخلوط شه ناشتا مصرف شه، عسل بزنن که سردیشون نشه،
من وقتی معدم خالی بود سعی میکردم بخورم ، جوابه برام برای سوز بواسیر و اینا مثلا
چند روز مصرف شه جواب میده برام
من برای همین مشکل کلا یه دوره از دکتر طب گرفتم رعایت کردم ولی این توش خیلی خوب بود
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
سوال ۳۰۰ من 5سال ازدواج کردم ولی چون همسرم اهل نماز و عبادت نیست تصمیم به بارداری ندارم خیلی وقتها
جواب سوال ۳۰۰
جواب سوال ۳۰۰
خانم پرتو اعلم میگفتن خانواده ای رامیشناسم که پدرشراب خوار بودن واین پدر۴تا پسرداره که مادره یه جوری بچه هاروباراورده که پدره پسرهاش روکتک میزنه شراب بخورین نمیخورن چون مادربچه هاشو نذرامام حسین ع کرده بعد موقع شیر دادن روضه امام حسین ع میخونده مادرخیلی تاثیر گذاره شما باامام زمان عج صحبت کن ایشون حاضره بگو اقاجان شرایط منو میدونی میخوام بچه بیارم به نیت اینکه اولا جمعیت تنها کشور شیعه جهان زیاد کنم دوما میخوام سرباز تو تربیت کنم نذر خودت، خودت تو تربیتشون کمکم کن اصلا تو به جای پدرشون تربیتشون به عهده بگیر که سرباز خودت باشن،توکل کن به خدا ،نیت ادمه که خیلی مهمه شیطون میاد ادم ناامید میکنه که نه من نمیتونم خوب تربیت کنم من کجا سرباز اقا کجا من لیاقت ندارم که اینا ازحربه های شیطانه ادم هیچ کاری نکنه شما هم سعی کن رو خودت کارکنی که با مهربونی شوهرت هم کم کم جذب دین بشه ان شاءالله ازکجامعلوم شاید بچتون باعث هدایت پدرش شد ،خدا کمکتون کنه من دعا میکنم براتون
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سلام در خصوص خانمی که گفتن با دهن باز میخوابن منم دقییقا همین مشکل رو داشتم وحتی گاهی حشره وارد دهنم میشد 😢 ایقد دیگران مسخرم میکردن تا اینکه تو سن 20 سالگی اینا به ذهنم رسید چسب بزنم رو دهنم از این چسب نواری 5 سانتی و با هر سختی بود با دماغم نفس میکشیدم روزهای اول بلند میشدم میدیدم چسب گم و گور شده ولی کم کم بهش عادت کردم و گاهی صبح هنوز چسب رو دهنم بود و همینطور ادامه دادم تا دیگه عادت کردم با دماغ تنفس کنم.
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سلام وخداقوت میشه خانمی که گفتن تو شریف آباد قزوین خانم مسن و مومنی هست ک افتادگی لگن رو تشخیص میشه آدرس و شماره تلفن واسم این خانومو بگن.خیلی ممنونم
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
24.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی فرزندآوری فقط برای ایران بد است...!!!
۲۲فرزند و ۶نوه...
فرزند بیشتر، زندگی بهتر 😊☺️💞🌹
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
درد و دلهای یک مادر چند فرزنده!😂
🎙 شعرخوانی فهیمه انوری
📎 سیدخندان 😁
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
#تجربه_من ۷۲۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جامعه_دوستدار_کودک
من متولد ۱۳۸۰ هستم. در سن ١۵ سالگی با یه طلبه ازدواج کردم. همسرم تاکید زیادی داشتن که از درسم عقب نیوفتم، منم با همه سختی هاش دارم ادامه میدم.
بعد از ۸ ماه دوران شیرین و پرفراز و نشیب عقد تموم شد و عروسی کردیم. ۲ماه بعد از عروسی مدرسه ها شروع شد و من تو به مدرسه شبانه اسم نوشتم.
سال یازدهم داشت به آخراش میرسید. من با اینکه سرم شلوغ بود اما بشدت دلم بچه میخواست، کلا خیلی بچه دوستم و چون بچه اول هم بودم و خانواده پرجمعیتی داشتم اصلا فضای ساکت خونه برام قابل تحمل نبود.
چندین ماه بود که دلم بچه می خواست اما خبری نبود. تا اینکه یه شب تو مجلس امام حسن مجتبی، گفتم یعنی میشه حاجت منو بدید و گریه کردم. و خیلی زود دوتا خط صورتی افتاد روی بیبی چک من😍
دختر قشنگم تو زمستون ۹۷ به دنیا اومد و دنیای من رو عوض کرد. اینم بگم که من تا دو روز قبل به دنیا اومدن دخترم میرفتم مدرسه😁
دخترم ۹ماهه بود که شک کردم باردار باشم. اما می گفتم نه بابا من قرص میخورم، تو شیردهی طبیعیه...
خلاصه دیدم نه واقعا دیگه فایده نداره و رفتم آزمایش دادم، موقعی که فرداش امتحان ترم دانشگاه داشتم از آزمایشگاه زنگ زدن و گفتن مثبته و تاکید هم داشتن که عدد بتا خیلی بالاست!! من فقط گریه میکردم و همسرم مونده بود چطور آرومم کنه.
همه ناراحتی ام این بود که من چطور بچه ام رو از شیر بگیرم. خلاصه با دکترهای مختلف مشورت کردم و از شیر گرفتمش و خیلی روزهای سختی داشتم.
از حرف و واکنش ها خیلی میترسیدم اما خدا رو شکر حداقل از طرف نزدیک تر ها حرف نشنیدم.
تو بارداریم انقدر سرم با دخترم گرم بود که اصلا فرصت نمیکردم با جنین تو شکمم حرف بزنم، برخلاف بارداری دخترم که حتی براش کتاب هم میخوندم😁
فکر میکردم حسی بهش ندارم تا جایی که تو ماه ششم دکترم گفت آب دور بچه خیلی زیاد شده و مشکل داره، اونجا بود که شکستم .خیلی دعا کردم تا پسرم سالم به دنیا بیاد تا اینکه معلوم شد پسرم سالمه
تو این بارداری برخلاف بارداری قبل خیلی وزن اضافه کردن و روزای آخر خیلی سخت گذشت، میثم روز شهادت میثم تمار به دنیا اومد.
خیلی استرس داشتم که با دوتا بچه چیکار کنم و چطور زندگی رو بچرخونم، برای همین ۲۰ روز پیش مادرم بودم اما دیدم اینطوری نمیشه سر کرد و دلم میخواست رو پای خودم باشم.
میثم پسر خیییلی بی قراری بود و با صدای خیلی بلند گریه میکرد، تقریبا تا یک سالگی خیلی بی قرار بود ولی با لطف خدا و کمک همسرم اون روزا هم گذشت. بر خلاف تصورم بی نهایت دوستش دارم و همسرم صداش در اومده که تو چقدر پسری هستی😄
میثم یک ساله شده بود و زندگی رو روال بود که احساس کردم دلم بچه میخواد
با همسرم مطرح کردم. گفتن که من افتخارمه که دوباره پدر بشم مخصوصا که آقا امر کردن ولی باید اینم در نظر بگیری که چالش هایی که الان داریم با سه تا بچه بیشتر و سخت تره، مثل دست تنها بودنت، نداشتن ماشین و خونه و ... گفتم میدونم ولی واقعا با همشون کنار اومدم.
مکمل های کلسیم و آهن رو شروع کردم، شیر روز میثم رو هم گرفتم و به لطف خدا باردار شدم، این یکی برام خیلی فرق داشت با اینکه اطرافیان از خبر بارداریم خوشحال نشدن ولی من رو ابرها بودم.
بارداری و ویار خیلی سخت، افت قند و کمبود وزن شدید، شیطنت بچه هام و مشغله زیاد همسرم باعث نمیشد خسته بشم انگار خدا خیلی محکم منو بغل کرده بود، خیلی جاها بود که کم میاوردم اما یه الطافی رو میدیدم که برام نشونه میشد
الان هم وسیله نداریم، زندگی هم فقط با همون شهریه پربرکت طلبگی میچرخه
ولی به برکت این بچه ها هیچ جا لنگ نشدیم. شاید خیلی ها تعجب کنن چون میدونن که شهریه طلبه ها چقدر کمه اما واقعا به قناعت و اعتقاد خیلی برامون آسون شده
یکی از هدیه هایی که بعد از کوچولوی سومی خدا بهمون داد، سفر کربلا بود
درست شب تولد چهار سالگی دختر اولم کربلا بودیم. همه تعجب کرده بودن که چرا شما با سه تا بچه کوچیک تو این سرما اومدین اینجا ولی با وجود سختی هاش خیلی به ما خوش گذشت و همسرم در جواب همه میگفت که اصلا ما مییایم که بچه هامون بیان زیارت!😊
نمیگم جسمم سالمه، خونه ام بزرگه، نمره هام عالیه، خیلی وقت بازی با بچه ها رو دارم، بچه هام آرومن و دعوا نمیکنن، یا من صبورم، خیلی همه چی نرماله و ...
اتفاقا برعکس
اما اینم باید بدونیم که قرار نیست همیشه همه چی سرجاش باشه مخصوصا وقتی اسم این کار «جهاد»هست. بچه پشت سر هم سختی زیاد داره اما شیرینی هاش خیلی بیشتره.
از همسرم، مادرم و مادر همسرم و همین طور دوستای خوبم بی نهایت ممنونم❤️اگه کمک هاشون نبود قطعا اینقدر این راه برام شیرین نمیشد.
دعا میکنم هر کی بچه میخواد خدا بهش بده و به همه مون نگاه خاص داشته باشه.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075