#مقام_معظم_رهبری
✅ تفضل الهی...
رهبر انقلاب در مهرماه سال ۹۱ و در جریان سفر به خراسان شمالی، در منزل خانوادهی شهیدان دوراندیش حضور یافتند.
👌خانوادهای که دو نفر از سه شهیدش، بچههایی بودند که والدین خانواده آنها را از پرورشگاه آورده بودند تا بزرگ کنند.
✨ رهبر انقلاب در این دیدار خطاب به پدر شهیدان فرمودند: «این که پدر و مادری با وجود داشتن بچه بروند از پرورشگاه بچه بیاورند، کار بزرگی است. شاید اصلا این نور شهادت که در خانواده شما تابید، ناشی از تفضل الهی باشد بخاطر این ترحمی که شما به این دو بچه کردید.»
۹۱/۷/۲۰
👈 شرح کامل این حضور را در پیوند زیر بخوانید:
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=21179
#فرزندخوانده
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
📌در آرزوی فرزند سوم...
#مخالفت_همسر
#فرزندآوری
#التماس_دعا
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۶
#ناباروری
#رویای_مادری
#فرزندخوانده
#قسمت_اول
من ۲۸ سالمه، سال ۹۶ روز تولد امام حسین جان عقد کردیم😊 آشنایی ما به سه سال قبل از ازدواج برمیگرده ،همسرم اون موقع منو تو محیط کار دیده بود، اومده بودن برای تحقیقات قبل ازدواج، آدرس خونه و محل زندگی و همه رو پیدا کرده بودن...
یه روز یکی از همکارا اومد و گفت که یه نفر میخواد با شما صحبت کنه، کارتون داره،خواسته قبلش اجازه بگیره، منم که هنوز تو حال و هوای ازدواج نبودم متوجه نبودم که بحثی که قراره صورت بگیره اصلا چیه....
خلاصه ایشون اومدن و صحبت کردن گفتن منو دیدن و قصد ازدواج دارن، مام که هر دو طرف خانواده مذهبی بودیم در دقایق اول فورا به خانواده اطلاع دادیم.😅😅
تا قبل همسرم هرکسی خواستگار میومد میگفتم نه، بدون اینکه اصلا فکر کنم، ولی ایشون رو وقتی دیدم انگار صد ساله میشناختم ،خیلی قیافه با نمک و مذهبی و با ادبی داشت، خیلی باحیا بود، اصلا نگاه نمیکرد.
وقتی با خانواده موضوع رو مطرح کردم، گفتن با خانواده تشریف بیارن، اونام اومدن و گفتن ما به اصرار پسرمون اومدیم از راه دور دختر نمیگیریم خدانگهدار و رفتن😅😅
این قضیه همینطوری موند و من دلم گیر کرده بود به خودم قول دادم یا ایشون یا هیچ کسی، جناب همسر اونجا بود که گفتن سرکار خانم منتظر ما باشید دوباره برمیگردیم، ولی نیومدن و منم ناراحت از این اتفاق،
ولی به خدا سپردم که اگه به صلاح هست خودت جورش کن، ما هیچ گونه ارتباطی نداشتیم تا اینکه ۳ سال گذشت و یه دفعه جناب همسر سروکلش پیدا شد.
بعد از سه سال، با پدر بنده تماس گرفت که من خانوادمو راضی کردم اجازه میدید که بیایم، حالا بابای من اصلا یادش نبود این کیه🤣🤣🤣 خلاصه اینکه اومدن خواستگاری مجدد، ولی خانواده من گفتن اینا بعد از سه سال اومدن خیلی خانواده سختگیری هستن بهت تو زندگی خیلی سخته میگذره هااا...
گفتم نه خودم میدونم چکار کنم، بعد کلی دردسر عقد کردیم و ما بعد از سه سال باهم ازدواج کردیم، منو همسرم به شدت عاشق بچه هستیم طوری که اگه امکانش بود هر سال یه بچه میاوردیم، ولی زندگی اینطوری برامون رقم نخورد، هدف زندگیمون و مسیری که برنامه ریزی کرده بودیم برعکس شد، ما همون سال اول اقدام کردیم برای بارداری ولی نشد، از اونجا که عاشق بچه بودیم فورا رفتیم دکتر که زمان رو از دست ندیم ما میخواستیم هر دو سال یک بار بچه دار بشیم، رفتیم دکتر ولی جوابی رو گرفتیم که انگار قرار بود پایان زندگی مشترک ما باشه....
دکتر به ما گفت که مشکل داریم و ما نمیتونیم بچه دار بشیم، اون روز زمین و زمان جلو چشم ما سیاه شد، قبل اینکه به خودم فکر کنم داشتم به همسرم فکر میکردم که چطوری میخواد با این اتفاق کنار بیاد، همچنان میخواد با هم زندگی کنیم یا نه....
دکتر گفت شماها چرا ناراحت هستید، شما باهم بچه دار نمیشد اگه جدا بشید تک تک قادر به داشتن بچه هستید و این از نظر اون خوب بود ولی برای ما جهنم بود، ما همو خیلی دوست داشتیم، بعد از کلی ناراحتی و گریه گفتم تصمیمتو بگیر به منم فکر نکن، کدوم مرد هست که همسر بودن رو به پدر بودن ترجیح بده، برگشت گفت من😐 منم بعد از صدتا مرحله راستی آزمایی فهمیدم واقعا نمیخواد جدا بشه...
ما ک عاشق بچه بودیم تحمل نمیکردیم بدون بچه زندگی کنیم، نمیشد که از همم جدا بشیم، یه روز به همسرم یه پیشنهاد دادم گفتم ما هیچ راهی الان نداریم ولی یه راه مونده کاش بهش فکر کنی، گفتم من که قرار نیست باردار بشم که مامان بابا بشیم، خیلی از بچهها هستن الان بدون سرپرست دارن این روزا رو تجربه میکنن، بیا مثل بقیه زندگیمون رو تباه نکنیم. به جای ناراحتی و ماتم گرفتن کاری کنیم هم خودمون خوشحال بشیم هم خدا...
همسرم رفت سرکار بعد از چند ساعت تماس گرفت، گفت خانمی بریم فردا پرونده تشکیل بدیم، من از خوشحالی فقط گریه میکردم، رفتیم بهزیستی، پرونده تشکیل دادیم، بخاطر اینکه سن ما خیلی کمتر از بقیه بود فورا رفتیم تو اولویت، دو روز یکبار میرفتم میگفتم چی شد چرا زنگ نمی زنید، میگفتن وااای تازه پرونده تشکیل دادی چه خبرته خااانم😀
👈 ادامه در پست بعدی....
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۶
#ناباروری
#رویای_مادری
#فرزندخوانده
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
انقدر هر روز رفتم اونجا که کلافه شدن، یک ماه نگذشت بهمون زنگ زدن که بیاید یه مورد هست، از خوشحالی داشتم پرواز میکردم، این قضیه رو به هیچ کسی نگفته بودیم، مشورت نکردیم، میدونستیم اگه بگیم مخالفت میکنن، خلاصه اینکه بچه عزیزمو دیدم الهی مامان براش بمیره که انقدر ناز بود، داشتم سکته میکردم. همش چندروزش بود، فورا همون روز رفتیم سیسمونی خریدیم، هر چیزی نیاز بود گرفتیم، چند روز بعد رفتیم پسر عزیزمو تحویل گرفتیم، بعد با خانواده همسرم و خودم واتساپ تماس گرفتیم و گفتیم که بابا مامان شدیم. 😍
همه تعجب کرده بودن فکر میکردن بچه رو دزدیدیم🤣🤣🤣🤣 افتادن تو عمل انجام شده، تبریک گفتن ولی همش پیام میدادن که الکی میگید، شوخی میکنید، گناه داشتن همچنان هنگ کرده بودن مام فقط میخندیدیم😆😆😆
برخلاف تصوری که داشتیم وقتی رفتیم خونه مادرامون، خیلی همه تحویل گرفتن از ذوق انگار واقعا من زایمان کردم، هیچ کسی هیچی نپرسید هیچ کسی دیگه ناراحتی نمیکرد که ما بچه نداریم، رفتار ما باعث شد که اجازه ندیدم کسی برامون تصمیم بگیره کسی برامون ناراحتی کنه، نوع زندگی ما دست خودمون بود.
از اینکه این تصمیم رو گرفتیم به شدت خوشحالم طوری که اگه شاید فیزیولوژیکی بچه دار میشدیم، انقدر ذوق نمیکردم.
بعد اومدن پسرم، خونه خریدیم، ماشین خریدیم، واقعا خیر و برکت رو به معنای واقعی احساس کردیم.
همیشه از خودم میپرسم کسی که توانایی بارداری رو داره چرا اقدام نمیکنه؟ مگه تو این دنیا لذتی، بزرگتر از داشتن بچه وجود داره مگه، اون کسی که هم دکتر گفته بچه دار نمیشه، چرا انقدر خودشو دردسر میده آسیب به خودش میزنه، ناراحتی میکنه تا آخر عمر خودشو از داشتن یه بچه محروم میکنه، مگه اون بچها که پدر و مادر ندارن، دیگه حق زندگی ندارن؟؟؟
خدا ما رو انتخاب کرده بود ک این مسیر رو بیایم و خوشحالم از اینکه سربلند شدیم تو این امتحان ،اگه تنها رسالت من تو این دنیا این بود که همچین تصمیمی رو بگیرم بهش افتخار میکنم از ته قلبم میگم خداااااااایا ممنونتم.
پسرم زیباترین، باهوش ترین، عاقل ترین بچه این دنیاس، تو این چند سال یکبار ما رو اذیت نکرده، دردسری نداشته، فقط خوشحالی بوده و خنده، به حدی قیافش به ما رفته که بقیه شک کردن که نکنه واقعا مال خودمونه همچنان شوخی میکنیم🤣🤣🤣🤣
یه نکته بگم تا یادم نرفته، اون موقع که گفتم خانواده همسرم راضی نبودن برای ازدواج ما، الان که انقدر منو دوس دارن همش همیشه میگن مارو حلال کنید که زندگیتون عقب افتاد زودتر با هم ازدواج نکردید.
از همه کسایی که به هر دلیلی توانایی بچه دار شدن رو ندارن، می خوام که به این گزینه هم فکر کنن، با خدا معامله عاشقانه کنید. طوری کمکتون میکنه که خودتون میمونید🤗
خانم عزیزی که هزارتا دلیل میاری که باردار نشی، منم میدونم به اندامت فکر می کنی، منم میدونم به دوران بارداری و زایمان فکر میکنی، منم میدونم گرونی هست، منم میدونم بچه بزرگ کردن سخته، منم میدونم شب نخوابی، از شیر گرفتن، از پوشک گرفتن، دندون درآوردن بچه چقدر سخته، میدونم فاصله کم بچها برات سخته، همش پر از مسئولیته، ولی کاش یه بار فقط یه بار به مراکز ناباروری سر بزنی، ببینی چقدر از زنا و مردا اونجا دارن با ناامیدی راه درمان رو میرن، بخوان شروع کنن به درمان الان باید از ۱۰۰ میلیون هزینه کنن، شما که میتونی بدون دردسر مادر بشی چرا داری گارد میگیری، اون دنیا جلوی امام زمان باید جوابگو باشی که نسل شیعه رو تداوم ندادی...
به امید خوشبختی تمام مردم عالم
یاعلی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴 آزمـــون اسـتـخـدام ۶۰ هـزار مـعـلــم 😍
دولــت پـزشـکیـان دستـور استـخــدام
۶۰ هـــزار معـلـم جـدیـد را صــادر کـرد 📝
✅ زمـــــان آزمــــون دی مـــاه 📆
✅ جـذب با مدرک لیسانس یا حـوزه
❗️جــزئیــات آزمــون و منبـع قبــولــی با
هــزاران کـارنــامـه #قـبـولــی استـخـدامی
در لیـنـک زیــر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
راز قبولی درآزمون استخدامی اینجاست 😉👆
#۸۸
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🔴 خبـر وزیـر آمـوزش و پـرورش از برگزاری
آزمون جدید استخدام معلم در لینک زیر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
🔻منبـع قبـولی آزمون استخدامی معـلمی 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
#۷۷
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#زیارت_عاشورا
#سزارین
#زایمان_طبیعی
من متولد ۷۷ هستم و همسرم متولد ۷۱، اسفند ۹۳ عقد کردیم، بعدشم اسفند ۹۴ عروسی گرفتیم. شش ماه اول زندگیمون تو شهرستان بودیم بعدش اسباب کشی کردیم قم...
ایامی که شهرستان بودیم دخالت های خانواده هامون خیلی اذیتمون کرد، ما هم بی تجربه بودیم و این دامن میزد به بحثامون...
از وقتی اومدیم قم رابطه مون صمیمی تر شد من سال آخر دبیرستان بود، همسرم خیلی دوست داشتن بچه دارشیم ولی من چون تو خانودمون مسخرم میکردن زیر بار نمیرفتم.
۹ ماه بعد عروسیمون رفتیم مشهد اونجا با یه خانوم مشاور، صحبت کردم و نظرم عوض شد یکسال از زندگیمون گذشته بود که ما اقدام به بچه دار شدن کردیم، الحمدالله خیلی زود باردار شدم، ویار خیلی سختی داشتم، تو شهر غریب، احتمال سقط هم وجود داشت. همون حین جامعه الزهرا قبول شدم و تا ماه هفتم رفتم سرکلاس
وارد ماه نهم شدم رفتم شهرستان، مادرم اصرار به زایمان سزارین تو بیمارستان خصوصی داشت، میگفت سنت کمه، به هیچ وجه نمیذارن طبیعی زایمان کنی، همسرمم هزینه بیمارستان خصوصی نداشت. هر روزم شده بود گریه و دعوا، اصلا نفهمیدم چطوری به آخر بارداری رسیدم و خلاصه من سزارین کردم.
ولی ته دلم خیلی دوست داشتم زایمان طبیعی رو تجربه کنم، هر روز بهم میگفتن مراقب باش دیگه نیاری، همش ۱۹ سالته، میخوای چیکار و از این حرفا....
من و همسرم تصمیم گرفتیم سه سالگی پسرم اقدام کنیم و تا چهار سالگی انشالله بچه دومم به دنیا بود، غافل از اینکه هیچ چیز دست من نیست ماه ها میگذشت و من باردار نشدم.
با کانال شما آشنا شدم و چله شهید نوید صفری رو شروع کردم. یکسال از اقدامم میگذشت روز تولد چهار سالگی پسرم چهلمین روز چله، آزمایش من مثبت شد و خدا یه گل دختر بهم هدیه داد.
ویارای خیلی سخت دوباره شروع شد ولی با تجربه تر شده بودم، هرکس میشنید میگفت واای مگه میشه تو سن بیست و سالگی آدم دوتا بچه داشته باشه!! انشالله دختر بشه جنست جور شه دیگه بچه نیاری.
چهارماهه باردار بودم که فهمیدیم مامانم سرطان داره، روزهای تلخی بود. مامانم اولین عملشو انجام داد ولی جواب گو نبود من پناه بردم مشهد و از امام رضا و همسایه عزیزم حضرت معصومه شفای مامانمو خواستم. عمل دوم مامانم تو ماه هشتم من بود، چهل روز بیمارستان، من مراقب بچه های خواهرمم بودم، فعالیتم خیلی زیااااااد بود.
ماه آخر اومدم قم خونه خودم، دکتر سی ام برام تاریخ عمل زده بود ولی من بیست و هفتم با کیسه آب سوراخ و درد های وحشتناک رفتم بیمارستان، چون زایمان اولم سزارین بود نمیدونستم درد زایمان دارم تو شهر غریب تنها بودم. دکترم اومد و بهم گفت دارم طبیعی زایمان میکنم و بچه اومده تو کانال زایمان...
من ترسیده بودم از حرف مردم و مامانمم میترسیدم و گریه میکردم ولی خودمم زایمان طبیعی دوست داشتم، خدا هم کمکم کرد و من یه زایمان طبیعی راحت داشتم، نمیگم سخت نبود بود ولی قطعا عوارض سزارین رو دیگه برام نداشت. من تو عمل انجام شده قرار گرفتم. این در حالی بود که همه خانواده ی من مخالف زایمان طبیعی من بودن، همه میگفتن نمیشه ولی شد.
من هم سزارین رو تجربه کردم، هم زایمان طبیعی... با قاطعیت میگم زایمان طبیعی خیلی بهتر بود، زود سرپا شدم الحمدالله...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزم😂😂😂😂😂😂😂
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
🎴 همت کنیم تا ساخت زائرسرای اربعینی امام زمان(عج) متوقف نشود!
زائرسرای اربعینی امام زمان(عج) در مسیر مرزهای غربی کشور در حال ساخته؛ برای اینکه به اربعین سال آینده برسه مجبور شدیم مصالح و هزینههای ساخت رو نسیه خرید کنیم. الان علاوه بر هزینههای آینده مبلغ زیادی رو از قبل بدهکاریم و هر لحظه امکان داره ساخت این مجموعهی مردمی کنسل بشه!
🏮هزینهی هر متر سرامیک کف و دیوارها حدودا ۲۵۰ هزار تومن شده! با هر مبلغی میتونید سهیم باشید؛ شماره کارتهای #رسمی و #قانونی زائرسرا بهنام مسجد حضرت قائم(عج) 👇👇
●
6037991899988582●
040170000000206596699008🏮اطلاعات بیشتر👈 @mehr_baraan
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
این مجموعهی متبرک و معتبر مردمی برای رسیدن به اربعین به کمک ما نیاز داره و الان هم مبلغ زیادی بدهکار هست! شب جمعه است به نیت اموات و خودمون توی این طرح باقیات الصالحات شریک بشید.
پل ارتباطی و گزارش کار 👇
https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ بازخورد شما...
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیها
#رزاقیت_خداوند
#سبک_زندگی_اسلامی
من تو سن ۱۶ سالگی در سال ۹۱ ازدواج کردم،
سال ۹۲ اولین بچم دنیا اومد، روز عید مبعث اسمشو محمد امین گذاشتم یعنی قبل از اینکه اصلا باردار بشم، مادرشوهرم چهارتا اسم انتخاب کرده بود، محمد امین، محمد متین محمد مبین و محمد معین
بچه اولم ده ماهه بود، فهمیدم ۲ ماهه باردارم،
مشکلات زیادی داشتم و استراحت مطلق بودم. ۷ ماهه بودم که فهمیدم غدد لنفاوی زیر گردنم خیلی بزرگ شده،فرستادن برای نمونه برداری...
بچم ۸ ماهه دنیا اومد، صحیح و سالم حتی یک روزم تو دستگاه نبود. محمد متین زردی شدید داشت که دفع نمیشد، انقدر از این بچه که خیلی هم کوچک بود رگ گرفته بودن که دستهای کوچکش سوراخ شده بود.
نمیفهمیدن چرا زردیش بالا میره، بلاخره یک روز همسرم گفت که شیر بهش نده شاید مشکل از شیرت باشه اما من نمیتوانستم به بچم شیر ندم، گریه میکردم دعوا با بقیه، بلاخره قبول کردم و شیر بهش ندادم، خوب شد.
بلاخره جواب آزمایش خودم اومد، بله سرطان غدد لنفاوی، یک سال تمام شیمی درمانی کردم، نمیخوام از خاطرات بدش بگم که غول بسازم برا همه آسون نبود ولی غیر ممکن هم نبود،
بماند با دوتا بچه کوچک تنها با حال مریض
هر جور بود خدا کمک کرد و تمام شد.
بعد از ۵ ماه که از شیمی درمانیم که تموم شد دوباره فهمیدم باردارم، اصلا گیج بودم دکتر گفته بود تا ۵ سال باردار نمیشم.
😓😓😓😓
دکترم خیلی بهم حرف زد چرا حامله شدی؟ گفتم مگه خودتون نگفتید که دیگه باردار نمیشم!!
حرف های اطرافیان که میگفتن میخوای بچه عقب مونده بیاری؟ اینقدر حالمو بد کردن که میخواستم برم برا سقط...
منتها نذر امام زمان کردم، مسجد جمکران رفتم
شوهرم می گفت بچه ای که خدا داده خودشم مواظبش هست و حرف هاش قوت قلبم بود. بچه دنیا اومد صحیح و سالم چهار کیلو نیم بود بهش میگفتن پهلوون😅 اسمشو محمد مبین گذاشتم به حدی این بچه باهوش، با معرفت و با محبت هست که خدا بدونه یعنی تو خونه عصای دست منو پدر وحتی برادراشه
اما من دختر خیلی دوست داشتم طوری که اطرافیانی که دختر داشتن به من پز میدادن که تو دختر دار نمیشی...
دلم شکست رفتم امام رضا شبای قدر بود از امام رضا دختر خواستم، مبین دو سالش بود که باردار شدم. از همون اول به همه گفتم این بچم دختره، همه بهم میخندیدن...
بله نازنین زهرای ما دنیا اومد... 😍😍
من الان ٢۶ سالمه و ۴ تا فرزند دارم، همه رو طبیعی دنیا آوردم، تو شهر خودم نیستم، اما خدا همه جا هست، همه جا کمکم بود.
انقدر این بچه ها تو زندگی ما برکت داشتن
که با دنیا اومدن هر کدوم روز به روز وضع زندگی ما بهتر میشد. ولی هنوز هم مستاجر هستیم، هر جا میرفتیم برا خونه چون جمعیت بالا بود به سختی خونه بهمون میدادن ولی هیچ وقت به خاطر این مسئله بچه هارو سرزنش نکردم.
از وقتی دخترم دنیا اومد به حدی رابطه بین من و همسرم خوب شده که خدا بدونه، انقدر هوای مارو داره، همیشه میگم من از همسرم راضی ام، خدا هم راضی باشه...
همسر من ناشنوا هست، اما من سالم هستم، بچه هام هم همه سالم هستن، انقدر خوبی داره که اصلا این موضوع به چشمم نمیاد. تو این ۱۰ سال یکبار هم به خاطر این موضوع بحث نداشتیم.
همسرم تو کارش خیلی ماهر و حرفه ایه، به قول معروف استاده، به حدی نیتش پاکه که تا حالا دست همه ی برادراشو گرفته و از کنار ایشون، نون میخورن...
اولش خیلی ها مسخره ش کردن و...
ولی من همیشه میگم خدا یار باشد دشمن هزار باشد.
میخوام بگم که همون اندازه که به خدا اعتماد داری خدا هم کمک میکنه، هیچ وقت به خدا ذره ای شک و تردید نداشته باشین.
من همین الآنم قصد بارداری مجدد دارم، چون نمیخوام دخترم بدون خواهر بمونه..
هیچ وقت فکر نکنید شما مسئول آینده خورد و خوراک و خیلی چیزی های دیگه بچه تون هستین و با خودتون فکر کنید اگه من نباشم چی میشه، شما مسئولیت تعلیم و تربیت بچه هارو دارین.
خدا همیشه هوای بنده هاشو داره، اون مواظب همه هست، حواسش جمعه... هیچ وقت به خاطر ترس از فقر و مشکلات این چنینی لذت مادر بودن رو از خودتون نگیرید.
خدایی که قبل از تولد بچه، غذای اون رو آماده کرده، به نظرتون نمیتونه از پس بقیه نیاز هاش بربیاد؟!
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#تحصیل
#بارداری_بعداز_35_سالگی
سال ۶۸ بود که دوره راهنمایی رو تموم کردم و پدرم دیگه اجازه ندادند به دبیرستان برم چون دبیرستان محل زندگی ما چند تا معلم مرد داشت.
بلافاصله به جای دبیرستان رفتم آموزشگاه خیاطی و در طول یک سال خیاطی و گلدوزی رو یاد گرفتم. ۱۵ سالم که شد ازدواج کردم و از خونه پدری رفتم و توی یک اتاق خونه مادر شوهر زندگی رو شروع کردیم (منزل مادر شوهرم یه خونه بود با دوتا اتاق خواب که یه اتاق مال مادر شوهرم و برادر شوهر کوچیکم بود، یه اتاق هم مال ما)
همون سال غیر حضوری شروع کردم درسهای دبیرستان رو خوندن سال اول رو تو خرداد قبول شدم و سال دوم امتحانهای خرداد مصادف شد با ابتدای بارداریم خرداد و شهریور امتحانها رو دادم و زمستان اون سال خدا پسرم رو در آغوش من گذاشت.
از سال بعد قانون دبیرستان شد ترمی واحدی و من ۴ سال طول کشید تا دبیرستان رو تموم کنم البته این وسط یه پسر ناز دیگه خدا بهمون داد.
پسر دومم ۱ ساله بود که دیپلم رو گرفتم.
نکته مهمی که یادم رفت بگم بعد از تولد پسر اولم خدا کمک کرد با پس انداز هامون یه قطعه زمین خریدیم و با تولد پسر دومم خدا رو شکر خونه مون ساخته شد و یک ماهگی پسرم به منزل خودمون اسباب کشی کردیم.
بعد از اون به خاطر کار همسرم مجبور شدیم چند سالی دور از خانواده باشیم و من هر چند با شعار دوتا بچه کافیه موافق نبودم ولی به خاطر دوری از خانواده و زندگی تو غربت از این نعمت خودم رو محروم کردم و همچنان دوتا بچه داشتم (که اعتراف میکنم بسیار کار اشتباهی کردم)
وقتی پسر کوچکم کلاس اول رفت منم رفتم دانشگاه و لیسانس گرفتم. پسر بزرگم راهنمایی رو تموم کرد و پسر دومم ابتدایی رو و منم دانشگاه و بالاخره بعد این مدت برگشتیم به شهر خودمون.
حالا که برگشته بودم پییش پدر و مادرم و اقوام دیگه سال ۸۷ بود و من برای فرزند سوم اقدام کردم بالاخره بعد از ۲ سال در حالیکه دو پسر ۱۷ و ۱۴ ساله داشتم در سن ۳۵ سالگی خدا پسر سوم رو به من هدیه کرد.
تصمیمم این بود که چون اون پسرها فاصله شون خوب بود، حالا هم با فاصله ۳ سال یک بچه دیگه بیارم به همین دلیل پسر سومم که دوونیم سالش شد و از پوشک گرفتمش، اقدام به بارداری کردم، ولی متأسفانه تو ۸ هفته بودم که جنین به علت تشکیل نشدن قلب سقط شد.
از اونجایی که دیگه خیلی وقت نداشتم با چند تا پزشک زنان مشورت کردم و بعد آزمایشهای مختلف گفتند که من مشکلی ندارم و میتونم بعد از ۴ تا ۶ ماه دوباره اقدام به بارداری کنم. که منم اقدام کردم ولی متأسفانه اینبار هم جنین در هفته ۱۱ به همون دلیل قبلی سقط شد. بعد از اون از طرفی دلم بچه میخواست و میخواستم به ندای رهبرم لبیک بگم و از طرفی دیگه میترسیدم. از طرف دیگه هم پسرم با رفتن برادراش از خونه برا ادامه تحصیل خیلی تنها شده بود و کلی بچه م دعا کرد تا خدا لطف کرد و بالاخره در آستانه ۴۵ سالگی یه پسر کوچولوی دیگه به جمع خانواده ما اضافه شد.
الان پسر کوچکم ۸ ماهشه و قبلیه حدودا ۱۰ ساله ست. خدا رو به خاطر همه نعمتهاش شاکرم و دعا میکنم خودش همه عزیزانی را که تو آرزوی بچه هستند حاجت روا کنه ان شاء الله.
من در بهترین سالهای باروری از بارداری خودداری کردم حالا یا به خاطر دوری از خانواده بود یا اون شعار کذایی فرقی نمیکنه... اینو گفتم که دیگران اشتباه منو تکرار نکنن ولی اگرم این اتفاق برا کسی افتاد از فضل خدا ناامید نشه و جبران کنه، میبینید که من در سن ۴۵ سالگی الحمدلله خدا یه بچه سالم و ان شاء الله صالح خدا بهم داده. خانمها تا زمانی که تخمک گذاری دارن، میتونن بچه دار بشن.
یه مطلب مهم دیگه به خواهرای گل خودم بگم که به خاطر درس و تحصیل ازدواجشون رو عقب نندازن من تا سوم راهنمایی بیشتر نرفتم مدرسه بعد از ازدواجم هم دیپلممو گرفتم، هم لیسانس... ان شاء الله کوچولوم کمی بزرگتر بشه، برا ارشد اقدام میکنم.
با آرزوی سلامتی برای همه دوستان.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
❤️🔥انجیر رو چشم بسته بخور😋
انجیر نرم و شیرین و تازه 😋میخوای؟
انجیری میخوای که کرم🐛 نداشته باشه؟
من یه باغدار استهبانیام که انجیرخشک و
فراوردههاش رو مستقیم و بدون واسطه
به دستت میرسونم 👇👇👇
https://eitaa.com/anjirbon_estahban/2039
حتماً عضو شید 💖☝️
راستی ضمانت مرجوعی هم دارن😉✅
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ ترویج و تشویق به فرزندآوری در حرم
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#تحصیل
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#قانون_حمایت_از_خانواده
من متولد ۷۳ ام و همسرم متولد ۶۳ دقیقا سال ۹۱ وقتی پیش دانشگاهی بودم از طریق معرف، با همسرم ازدواج کردم و بنا به درخواست همسرم وارد حوزه شدم😍 و این تجربه از بزرگترین نعمتایی بود که خدا بهم داد.
با شروع شدن درسام، زندگی متاهلی من هم شروع شد❤️ همسرمم از روز اول گفته بود عاشقه بچه ست و چون فرزند اول خانوادست میخواد سریع بچه دار بشه و من تازه ١8 سالم بود☺️ اما هرماه میگذشت و خبری نمیشد. 😔
همسرم توکلش به خدا بود ولی من سخت منتظر بودم، هرماه دکترو دارو دکتر میگفت هیچ مشکلی نیست، باید صبر کرد.... تا اینکه دوسال بعد متوجه شدم باردارم دیگه هممون غرق خوشحالی بودیم داشتم بال درمیوردم اما هشت هفتگی فهمیدم بارداری مولاره 😭بستری شدم و کورتاژ...
دکتر تا یک سال بارداری رو برام منع کرد😭 و من ضربه روحی سختی خوردم اما گذشت بعد یک سال دوباره اقدام کردیم اما بازم خبری نبود. رفتم کربلا زیر قبه دعا کردم تا اینکه فروردین ۹۵ متوجه بارداری شدم. این بار سعی کردیم به کسی نگیم، من خیلی خوشحال بودم ولی استرس اون سابقه قبلی لذت اون روزا رو ازم گرفت.
خداروشکر پسرم دنیا اومد و من کنارش درسمو تموم کردم، وقتی پسرم سه ساله بود متاسفانه کار همسرم به مشکل خورد، دوسال به سختی زندگی کردیم، تا اینکه خداروشکر کار همسرم درست شد و آرامش به خونه مون برگشت. (خدا هیچ مردی رو بیکار نکنه 🤲)
رفتم دکتر البته همسرم اصلا بچه نمیخواست دکتر گفت تنبلی داری حتی اگه اقدامم کنی خیلی طول میکشه😔 رفتیم مشهد شب تولد حضرت علی علیه السلام، حیاط حرم چراغونی و برفی بود، پسرم بدونه این که بهش بگیم، گفت یا امام رضا یه خواهر بهم بده و اون ماه همسرم بدون اصرار من راضی شد و من بدون هیچ قرصی با عنایت امام رضا باردار شدم😍
درسته ویار سختی داشتم ولی یادآوریش برام خیلی شیرینه جالبه اگه یه روز پا میشدم حالم خوب بود نگران میشدم نکنه بچم جوریش شده باشه با هر حال بهم خوردنم از ته دلم ذوق میکردم😂
دخترم ٢٣ آبان ١۴٠٠ به دنيا اومد یعنی پنج روز بعد از تصویب قانون حمایت از خانواده و ما خداروشکر ماشین هم برنده شدیم و وام فرزندآوری رو هم گرفتیم😍
وقتی دخترم دوماهه بود با شب بیداری و کمتر خوابیدن سطح سه هم قبول شدم، غیر حضوری میخونم ☺️ خیللی خوبه صبحا که پسرم میره پیش دبستانی تا وقتی دخترم خوابه، درسامو میخونم، شبا هم بعد خوابشون یک ساعت بیشتر بیدار می مونم و درس میخونم👌
ما مستاجریم، اجاره ها خیلی بالاست، از طرفی به کسی که بیشتر از دوتا بچه داشته باشه راحت خونه اجاره نمیدن ولی از ته دلم الان راضیم به فرزندآوری البته الان دخترم شیر میخوره و تازه یک سالشه دعا کنین تا سه سالگی دختر درسم تموم شه و یه خونه کوچیک با کمک خدا بخریم تا بتونم دوباره همسر مو راضی کنم برای بچه دار شدن😍
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده حنانه
من 4-5 سالی بود درگیر اعتیاد بودم و اعتماد به نفس نداشتم😭😔
کلی از نون زن و پچم میزدم واسه اعتیادم خرج میکردم و سلامتیمم که کلا نابود کرده بودم🙏🤲
خیلییی دوست داشتم ترک کنم ولی ترس از درد و خماری ترک جلوم رو میگرفت💔😔
بایدم کار میکردم و نمیتونستم جایی بستری بشم چند ماه🤦😱
تا اینکه این کانال به دادم رسید و بدون درد و خماری ترک کردم😍🌹
https://eitaa.com/joinchat/3657696202C8e3fbc0a7d
حتما حکمتی داره که اینجا دعوتی😍
🫂♥زندگی رو در آغوش بگیر، زندگی تنها چیزیه که میشه گفت واقعا داریمش♥🫂
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#آیت_الله_حائری_شیرازی
تشویق و محبت بیش از حد، مثل کود زیاد است که به گُل داده میشود. همان طور که کود زیاد عامل فساد گل میشود، محبت و تشویق زیاد نیز در تخریب اخلاق کودک تأثیری عمیق دارد.
باید هنگامی کودک را تشویق نمود که تشنۀ تشویق باشد و به تعبیر دیگر: کودک منتظر تشویق از سوی شما باشد، در این صورت این تشویق در بالندگی کودک نقش بسزایی خواهد داشت.
اگر میخواهید کودکتان را نصیحت کنید آنجا نیز طوری رفتار کنید که کودک شما برای نصیحت آماده باشد.
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۶۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیها
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_اول
بنده متولد ۱۳۷۲ هستم تو خانواده نسبتا پرجمعیت بدنیا اومدم. مادرم وقتی رفته بود زایشگاه که مارو بدنیا بیاره یعنی منو خواهرم 😍 ماما، ازش میپرسه تو خونه بچه چی داری؟؟ مادرم گفته بود، تو خونه سه تا دختر دارم، ماما گفته بوده الان دلت چی میخواد؟ مادرم گفته هرچی خدا بخواد همون خوبه و راضیم به رضاش...
ماما هم گفته پس مبارکه، شدن ۵تا 😂😍دوقلو دختر بدنیا اومدن 😍😍...
بابام وقتی بش خبر میدن خیلی خوشحال میشه با اینکه خانواده ی بابام پسر دوست داشتن، وقتیم میره خونه همه ازش میپرسن که خانمت چی زایید؟؟ اونم فقط میخندیده نمیتونست بگه دوقلو ...از بس که خندش گرفته بود😂😂😂
با دست بشون اشاره میکنه ✌️✌️✌️✌️
خلاصه ما دوقلوها رو با مامانم مرخص میکنن و میبرن خونه، خواهرم مریض میشه، میبرن بستریس میکنن. مامانم هم همراش بوده، در حالی که تازه زایمان کرده از اینور خسته و ... بالا سر خواهرم، منم تو خونه فقط گریه 😢😆
مامانمم از خستگی سرش گیج میره و میفته سرش میخوره به لبه تخت خداروشکر فقط یه خورده زخم شده بود😢 بابام میاد میبینه سر مامانمو پانسمان کردن، میگه چی شده براش تعریف میکنن که ....
بابام هم میگه من رضایت میدم، میبرمش خونه، که الحمدلله حال خواهرم هم بهتره میشه.
ما دوقلو ها اصلا شبیه هم نیستیم اون لاغر، من چاق، او زرنگ و درس خون، من درسم ضعیف بود🤪 تو فامیل همش بهم میگن تو زیادی حق خواهرتو خوردی و اینجوری تپلی😏
بعد ما دوقلوها، عمه هام و کل فامیل به مامانم اصرار میکنن که یه پسر بیار، اونم وقتی ما ۷. سالمون شد، بازم باردار شد، و بابام گفت این آخرین بچه ای که میزایی، هلاک شدی چه پسر چه دختر...
سال ۷۸ دادشم به دنیا اومد😍 اینقد عزیز دل همه شد و ته تغاری الان به مامانم میگه چرا من عمو نمیشم 😂😂😂
اومدم تجربه ی خودمو بگم تجربه ی مامانمو گفتم ای داد بیداد😁😂😂🙈
۲ تا خواهر بزرگام ازدواج کردن، سومیه خواستگار نیومده بود براش که منو همسرم اوایل سال ۸۶ همدیگه رو پسندیدیم و همدیگه رو خواستیم، فامیل دور بود و ۷ سال ازم بزرگتر بود و سربازیشو تموم کرده بود...
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده حنانه
۱۷ سالی میشه که درگیر بیماری مادرم بودم.😔
تا حدی که کار به دیالیز کشید و دیگه نمی تونستیم کاری بکنیم😭 💔
شب و روز شده بود بیمارستان و زیاد کردن واحد های انسولین که دیگه اونا هم جواب نمیداد تا این که یکی از دوستام درمانگر پدرشو معرفی کرد🤲🌹
که با هر زحمتی بود پیداش کردیم و در طول ۶ ماه به چیزی که میخواستیم رسیدیم یعنی درمان قطعی و ریشه ای😳😍👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3342926772C0447c2821e
شاید حکمتی داشته که این متن رو دیدی و اینجا دعوت شدی
دیگه انسولین بی انسولین، فقط دارو گیاهی