هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴نشانههای هشداردهنده سرطان ریه را بشناسید😰:
🌀 سرفههای طولانی
🌀 عفونتهای مزمن
🌀 کاهش وزن
🌀 درد استخوانها
🌀 سطح کلسیم بالا
🌀 تورم صورت و گردن
🌀 خستگی و ضعف عضلات
👇👇👇🩺⛑
https://eitaa.com/joinchat/2529166307Cd627faff84
🚨اطلاعات پزشکیتو ببر بالا عضو شو🧠
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🚫 احتمال خطر سکته قلبی و مغزی یا حتی فلج شدن 😱😰
فقط تنها با رعایت نکردن و ترکیب این چند خوراکی . . . ❌🤯😳
https://eitaa.com/joinchat/2529166307Cd627faff84
اطلاعات مهم طبی 🍃👆
🚨پیشگیری بهتر از درمان 🚨
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۵
#فرزندآوری
#جنسیت_فرزند
من دهه هفتادی هستم...
دوران نوجوانی بسیار پرشوری داشتم، آرزوهای بلندی در سر داشتم و دوست داشتم خیلی خوب درس بخوانم و چون آن زمان نوجوانی ما مصادف شده بود با شهادت دانشمندان هستهای، دوست داشتم چنان درس بخوانم که صنعت هسته ای کشور مون را متحول کنم.💪
بنابراین با انگیزه بسیار زیادی درس میخوندم تا اینکه خانواده همسرم برای خواستگاری به منزل ما آمدند... علیرغم اینکه پدرم برای خواستگاران قبلی خیلی سخت گیری می کردند اما ایشان با اینکه هنوز سربازی نرفته بودند ، شغلی همنداشتن و دانشجویی ساده بودند، پدرم قبول کردند ...
من هم به خاطر ایمان و اخلاق عالی که از همسرم سراغ داشتم قبول کردم و به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم😍
از همان ابتدای زندگی عاشق بچه بودیم حتی در دوران عقد آزمایش های پیش از بارداری را انجام داده بودم تا وقتی عروسی کردیم سریع پدر و مادر بشیم...😅
خودم از نوجوانی خیلی عاشق بچه ها بودم... همیشه در ذهنم داشتم که من چهار فرزند خواهم داشت دو دختر و دو پسر....
ولی وقتی دستور جهاد حضرت آقا را شنیدم به بیشتر از چهار فرزند فکر میکردم همیشه ۶ و ۷ فرزند را برای خود تصور می کردم😊
الحمدلله خداوند اول زندگی پسرم به ما عنایت کرد😍 آنقدر پسر آرام و زرنگ بود که هنوز یک ساله ونیم نشده بود که ما تصمیم گرفتیم عضو چهارم خانواده را اضافه کنیم...
خداوند سریع، بدون هیچ مشکلی و بدون هیچ معطلی پسر دوم را به جمع ما اضافه کرد.....
تا دو سال خیلی اذیت شدم، دست تنها در حالی که مادرم در شهر دیگری زندگی می کردند... تا دو سالگی بچه ها خیلی به من فشار آوردن.
پسر دومم که دو سال و نیمه شد یه مدت کوتاه رژیم گرفتم و این بار گفتم اگر خدا بخواهد دختری داشته باشیم.
این بار هم خیلی سریع باردار شدم و پسر سوم را خدا به ما عنایت کرد. وقتی رفتم سونوگرافی فهمیدم پسر هست خیلی ناراحت شدم😔 راستش را بخواهید خیلی گریه هم کردم😭
گفتم خدایا من از همون اولین بچه عاشق دختر بودم، ولی حکمتت چیه که قراره سه تا پسر روزیم کنی.
وقتی بدنیا اومد دیدم این پسر سوم با اون دوتا فرق داشت آنقدر جذاب و دلبر است که هر کسی با نگاه اول عاشقش میشه😍
پسر سوم ۲ ساله شد و ما تصمیم گرفتیم عزم مان را جزم کنیم و هر طور که شده خواهری برای پسرانمون بیاریم😍💪
سه ماه کامل رژیم گرفتم... رژیم سخت... و تمام اقدامات خاص برای دختر دار شدن... با خودم می گفتم قراره به تمام حرف ها و کنایه های مردم خاتمه بدم.... باید هر جور شده از خدا دختر بگیرم. 😍😍
بعد از سه ماه رژیم، اقدام کردیم... اما افسوس😔😔😔
خبری از بارداری نبود....😥😥😥
بعد از چند ماه که منتظر فرزند چهارم بودیم وقتی دکتر رفتم، با انجام آزمایشات و سونوگرافی متوجه شدم سردیجات و و لبنیات های بی حد و مرزی که برای دختر دار شدن خورده بودم، تاثیر خیلی بدی روی بدن من گذاشته بود و آزمایشات و سونوگرافی هم نشون میده تا مدتی قادر به فرزندآوری نخواهم بود.😭
من ناشکری کردم.... به اسم جهاد و لبیک به فرمان رهبرم، به دنبال خواسته دل خودم بودم.
من که هر بار اراده کردم، خداوند فرزندی سالم روزیم کرده (فرزندانی که در هوش و زکاوت و ادب زبان زد هستند) حالا چندین ماه است که با تست های منفی روبرو میشوم.... 😭😭
الان همه ی رژیم ها رو کنار گذاشتم.... دائما استغفار میکنم و از خداوند میخوام که فرزندانسالم و صالحی روزی خانواده ما کنه....
خدایا ! 🤲 یه جاهایی توی دعاها فقط ازت دختر خواستم.....اشتباه کردم😭 ولی تو بنده نوازی.....تو غفارالذنوبی..... خدایا ببخش برام خطاهامونرو😭😭
خدایا اجازه بده باز هم در جهاد فرزند آوری همچنان حضور داشته باشم.
از همه ی عزیزان حاضر در کانال میخوام که اشتباه من رو مرتکب نشن و فرزند رو فقط بخاطر رضایت قلب نازنین امام زمانمون بخوایم.
همچنین عاجزانه طلب میکنم برای من دعا کنن😭
بحق این روزهای عزیز از حضرت زهرا میخوام که خداوند من رو دوباره لایق مادری کنه.. فرزندانی سالم و صالح که محب و شیعه علی علیه السلام باشند.
عزیزان ! نکنه به فردی که بچه های یه جنس داره کنایه بزنید و دلش رو بشکنید...چه بسا دخترانی که مایع چشم روشنی خانواده بشن و پسرانی که باعث افتخار یه نسل بشن....پس هدیه های خدا رو دوست داشته باشیم و افراد رو بخاطر جنسیت بچه هاشون مذمت نکنیم که عاقبت خوبی نداره😔
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🔴🦠 هــم موهای زائد بــدنت رو بــزن هم 50بیماری رو از بــدنت دفــع کن😨☝️
➖کلافه شدی از اینکه موهای زائد بدنت زود در میاد و هی باید #تـیـغ یا #ژیلت بزنی؟😭🪒
➖دوست داری در سریعترین زمان ممکن بدنت رو شـِـیو کنی جوری که انگار لیزر کردی؟
🧴 اینجــا هم خودتو درمــان کن هم موهای زائــدت برطرف کن😊👇
https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🅾️ ســلام کریمی هســـتم تولید کننده محصولات حمامی در ایتا 🧼🧽🚿🧴🧻
دوســـاله که ایتا مارو به عنوان بزرگترین تولید کننـــده #موبرهای_گیاهی_و_درمانی در ایتا #حمایت کرده
💫توهم به جمع خانواده ۳۷ هزار نفری ما ملحق شـــو و از خواص این پودر طلایی بهره مند شـــو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57
🏅با افتخار بیـــش از ۵ هزار رضایت در ۶ ماه اخیـــر☝️☝️
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ چله زیارت عاشورا به نیت بچه دار شدن همه کسانی که چشم انتظار هستن....
#رویای_مادری
#ناباروری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۶
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#خانواده_مستحکم
روزها میگذشت و پسری بزرگ میشد اما تنها 😢 و چقدر براش سخت بود، هیچکس باهاش دوست نمیشد، من دوست داشتم باز بچه دار بشیم ولی همسرم قبول نمیکردن، میگفتن تا خونه دار نشیم نه. آخه ما هنوز منزل پدری بودیم حتی سرویس بهداشتی جدا هم نداشتیم.
روزهای خیلی خیلی سختی رو گذروندیم، اختلافات خیلی زیاد شد، حتی چند باری تصمیم به جدایی گرفتیم که پدرم مخالف کردن. بگذریم وقتی پسرم ۸ ساله بود به زیارت امام رضا علیه السلام رفتیم اونجا با آقا درد و دل کردم هم اولاد خواستم و هم خونه، البته از آقام امام حسن علیه السلام هم خواسته بودم باورم نمیشد همسرم خودش پیشنهاد بچه دوم رو داد ❤️😍😍
پیش پزشک رفتم متوجه شدم امکان ناشنوا بودن بچه هست آخه همسرم ناشنوا هستن 😢با کلی غصه برگشتم خونه، پیش پزشک دیگه ای رفتم اونم همون حرف ها رو زد.
به پیشنهاد خونواده همسر که هیچ جوره این موضوع رو قبول نداشتن، راهی تهران شدیم پزشک تهران هم باز همون حرفا رو زدن اما گفتن تا آزمایش ندید، هیچ چیز مشخص نمیشه، آزمایش های لازم رو دادیم و برگشتیم شهرستان.
یک ماه طول کشید تا جواب آزمایش آماده شد تو این یک ماه به خودم قول دادم اگه جواب آزمایش مشخص میکرد شاید بچه ناشنوا بشه اصلا دیگه بچه نمیارم😢 از آزمایشگاه زنگ زدن که بیایید ما راهی شدیم جواب خوب بود، هیچ مشکلی نبود☺️
خدارو شکر دکتر گفتن تمام بچه های شما سالم خواهند بود الحمدلله، و خیلی زود باردار شدم. تازه جواب آزمایش رو گرفته بودم که ماشین خریدم، ویارم تا چهار ماه بود اما این بار انگشتای دستم بی حس شدن، درد زیاد داشتم سخت بود ولی شیرین هفت ماهه بودم که همسرم سود زیادی کردن 😍 وضع مالی خوب شد الحمدلله
سال ۹۲ تو یه شب سرد زمستونی ساعت ۱۱.۴۵ دقیقه شب بعد از ۲۰ روز درد زایمان و چند ساعت درد غیر قابل تحمل 😁😁 دختر عزیزم به دنیا اومد، اینم بگم که چقدر کادر بیمارستان باهم بد رفتاری کردن انگار جرم کرده بودم.
دختر پر روزی ما فقط ده روزش بود که ما بلاخره از خونه پدری رفتیم خونه اجاره ای و یک سال و نیم بعد صاحب خونه شدیم چطور نمیدونم. این خانم پر روزی فقط روزی مادی نداشت بلکه روزی معنوی زیادی هم داشت سفرهای زیارتی، خوندن درس ...
همسر که اصلا فرزند دوم نمیخواستند، حالا به فرزند سوم فکر میکردن😂 ولی متاسفانه دخترم زیاد مریض میشد و همش بستری بود 😭 دلیلی هم دکترا براش نداشتن تا به پیشنهاد یه حاج آقا براش عقیقه کردیم و معجزه وار دخترم الحمدلله خوب شد.
تو این مدت با کانال شما آشنا شدم😍 منم وسوسه شدم و بعله تو شش سالگی دخترم باردار شدم. اما یه بارداری خیلی خیلی سخت... با خودم گفتم حالا که این همه سختی کشیدم، حتما زایمان راحتی دارم ولی چی بگم باید زایمان هم سخت میشد تا تکمیل بشه.
بلاخره تو یه شب سرد زمستونی سال ۹۹ راهی بیمارستان شدیم و ساعت ۷.۵ صبح یه دختر خیلی ناز و کوچولو رو گذاشتن تو بغلم لازم بگم که این بار کادر بیمارستان رفتار خوبی داشتن وبا این که بچه سوم بود هیچ توهینی نکردن😍
دخترم مثل خواهرش پر برکت بود اما جور دیگه با اینکه اون سال مشکلات اقتصادی خیلی خیلی زیادی داشتیم ولی برکتی تو همون درآمد کممون بود، باور نکردی...
محبت میان من و همسر خیلی خیلی زیاد شد دیگه هیچ بحثی نداشتیم و نداریم، بچه ها عاشق هم هستن وابستگی عجیبی میانشون هست، دوست داشتنی غیر وصف...
از روزی که دخترم به دنیا اومد تصمیم داشتم فرزند چهارم خیلی زود به جمعمون اضافه بشه اما دل درد های شدید دخترم، گریه های تموم نشدنیش، باعث شد بیشتر صبر کنم، بعدش با خودم گفتم بهتر رژیم بگیرم تا بچه بعدی پسر بشه، سه ماه هم بخاطر رژیم صبر کردم اقدام کردم ولی نشد😢
حالا همسرم راضی نمیشد، راهی کربلا شدیم از حضرت علی علیه السلام خواستم تا همسر رو راضی کنن و در عین ناباوری همسر راضی شدن.
در همین حین متوجه شدم، همسر بیمار هستن دکتر گفتن شاید مشکل جدی باشه با خودم گفتم من به زور پسر خواستم خدایا ببخش به خودم قول دادم اگه جواب آزمایش همسر منفی بیاد بدون هیچ رژیم و.... اقدام کنم هرچه خداوند برامون بخوان.
امشب که پیش دکتر رفتیم گفتن الحمدلله مشکلی نیست آنقدر خوشحال هستم که حد نداره از شما میخوام برامون دعا کنید تا هرچه زودتر ما صاحب فرزند چهارم بشیم و سربازی به سربازهای آقا اضافه بشه انشالله 🙏
برکت زندگی ما فرزندانمون هستن یکی با رزق مادی، یکی با رزق معنوی...
پسرم بسیار مهربونه، همیشه کمک حال پدرش بیشتر مسئولیت خانواده به دوش ایشون گاهی با خنده میگه مامان وقتی من ازدواج کنم شما چیکار میکنید، منم میگم هی زنگ میزنم باید بیای 😂😂
دعا کنید عاقب بخیر بشیم و انشالله نسل شیعه روز به روز زیاد بشه 🙏🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده حنانه
4.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدرم بیست سال بود که دیابت داشت و فقط قرص و انسولین مصرف 😔
ولی یه سال پیش یهو انگشتای پاش سیاه شدن 😰
رفتیم دکتر گفتن اگه درمان نشه مجبوریم پاشو قطع کنیم 😭💔
تا این که یکی از رفیقام آدرس اینجارو بهم داد و گفت با این روش میتونی تو خونه و بدون دارویی شیمیایی تو ۶ ماه کامل درمانش کنی😳👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2155282838Ce896c34da2
حتما حکمتی داشته که اینجا دعوت شدی😇
تو ۶ ماه پدرم کامل درمان شده و حتی الان دیگه نه قرص میخوره نه انسولین میزنه🥳🤩
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
**اینجا دیابت رو با ضمانتنامه کتبی درمان میکنن😱😱
ففقط تو سلامتکده رضوان هست🤗
https://eitaa.com/joinchat/2155282838Ce896c34da2
انقد سریع جواب گرفتم که خودمم باورم نمیشد🤩
عضویت تو این کانال برای همه افراد دیابتی اجباریههه👌**
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ بارداري در سن ۴۶ سالگی...
👈 حالا شما بگویید که برای سرافرازی ایران عزیز و عرض ارادت و تجدید پیمان با رهبر معظم انقلاب، حاضر به انجام چه کاری هستید؟
"دوتا کافی نیست" به مناسبت سومین سالگرد شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی، "پویش مردمی جان فدا" را برگزار می کند.
شما می توانید آثار خود را در قالب یک پیام نوشتاری، شعر، عکس، کلیپ کوتاه، نقاشی، داستان کوتاه و ... به آیدی زیر ارسال کنید.
@dotakafinist
@dotakafinist
👈 به تعدادی از آثار برتر، جوایز ارزنده ای اهدا خواهد شد.
#جان_فدا
#ایران_قوی
#سالگرد_شهید_سلیمانی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
من متولد ۷۸م و دو خواهر و دو برادر دارم.
برادرام و خواهر بزرگم، متولد دههی شصت هستن، هر سه تاشون پشت هم، بعد تولد خواهرم و تبلیغات سوء فرزند آوری پدر مادرم دیگه تصمیمی برای بچهی چهارم نداشتن اما با بزرگتر شدن خواهرم و تنها بودنش بین برادرای بزرگترش، بیشتر حس نیاز به خواهر رو به مامان و بابام اعلام میکرد و با دل شکسته کوچکش برای داشتن یه خواهر دعا میکرد تا اینکه من با فاصله ۱۱ سال به جمع شون اضافه شدم. 😁
و از اون جایی که خدا منو خیلی دوست داشت و نمیخواست سختیهای خواهر بزرگترم رو تجربه کنم یه آبجی کوچک با فاصله سنی دوسال و سه ماه بهم داد که شد همبازی و انیس و مونس بچگیم😅
گذشت و گذشت خواهر بزرگم به سن ازدواج رسیده بود ولی هر خواستگاری به یک بهونه متأسفانه یه عیبی روی خواهر عزیز من میذاشت و میرفت.😢
شرایط ازدواج براش مهیا نمیشد و اون ادامه تحصیل داد، حالا تحصیل کرده بودنش هم شده بود عیب😤 یکی میگفت دخترتون لاغره، یکی میگفت سبزهس، یکی میگفت جوش صورتش زیاده، یکی دیگه تحصیلاتش زیاده😣
همهی این حرفها فقط باعث رنجش و دل شکستهی خواهر عزیزم میشد هیچ وقت گریههاش رو توی اتاق جوری که کسی نفهمه یادم نمیره😢
گذشت و من هم بزرگ شدم و هم قد و قیافهی خواهرم ،بعضا به شوخی بهش میگفتن نکنه خواهرت از تو زودتر ازدواج کنه، اونم میگفت فکر کردن بهش رو دوست نداره، منم دوست نداشتم که باعث رنجش و حسرت خواهرم بشم.
من توی دوران راهنمایی که بخاطر شرایط شغلی پدرم تهران بودیم، توی مدرسه میدیدم که بعضی از بچهها مدام از قرارهاشون با دوست پسراشون تعریف میکنن و خب منم به صورت غریزی حس میکردم چقدر جالب و هیجان انگیزه داشتن یه همراه
وقتی به اول دبیرستان رفتم، خبر ازدواج یه زوج جون ۱۷_۲۰ ساله رو شنیدم با خودم فکر میکردم چقدر جذابه با تمام وجودم، دوست داشتم چنین سرنوشتی داشته باشم ولی بخاطر خواهرم میترسیدم.
اون سال ما تازه ساکن شهر مقدس قم شده بودیم، من حرم حضرت معصومه میرفتم و برای خودم و خواهرم دعا می کردم و بعضی شبها نماز شب میخوندم و برای تسهیل ازدواج جوانها دعا میکردم همین طور برای اون پسری که قراره در آینده همسرم بشه🤪 با همین نیت
گذشت و تابستان سالی که من به پیشدانشگاهی میرفتم پدر و مادرم عازم سفر حج بودند و من و خواهر کوچکم به خانهی پدربزرگ و مادربزرگ مون رفتیم.
اون موقع هر دوتا داداشام متأهل بودن و هرکدوم سرخونه زندگیشون بودن، خواهرم بزرگمم خوابگاه دانشگاه شون بود و مشغول تحصیل در مقطع دکتری
اون یک ماه سفر حج مامان و بابام باعث شده بود من یک ماه در خانهی شهید پرور باشم هر روز با شور و شوق شاد کردن پدر و مادر شهید که دایی من بود از خواب بیدار میشدم، براشون چای و یا دمنوش آماده میکردم، دوست داشتم بهترین خاطره برای خودم و اون ها بمونه، با پدربزرگم که بزرگ محلشون بود به مسجد میرفتم، فقط نماز صبح رو بهم اجازه نمیدادن ولی همیشه همراه شون بودم.
خدابیامرز پدربزرگم بخاطر بیماری دیابت چشمانشون چیزی رو درست نمیدید، هر موقع جایی میرفتن که تنها بودن من همراهشون بودم، هر جمعه نماز جمعه و هر پنجشنبه باید به بهشت زهرا میرفتن سر مزار داییم و پدر و مادرشون و درگذشتگان...
من توی اون مدت همراهیشون میکردم و خیلی چیزا از دایی شهیدم خواستم، اون موقع از اول ذیالقعده تا دهم ذیالحجه رو چلهی دعای مشلول میخوندم برای تسهیل ازدواج جوانها، من ۱۸ سالم بود و اینقدر حس نیاز به ازدواج داشتم که چه برسه به جوانایی که نزدیک ۳۰ سالشونه، بعضی شبا هم کنار عکس بزرگ دایی شهیدم میخوندم و داییم رو واسطهی برآورده شدن حاجتم قرار میدادم.
اون تابستان نورانی من تموم شد و سال تحصیلی شروع شد و همون اول بسم الله معلمان محترم اتمام حجت کردن که کسی خواستگار راه نده، شما سال مهمی رو در پیش دارید و از این حرفا، برای من مهم نبود چون میدونستم که من یه سرنوشتی دارم مثل خواهرم اگه اون به ۳۰ سالگی رسیده، منم حتما مثل اون میشم.
مامانم بهم گفت آخر هفته میخواد برای خواهرم خواستگار بیاد با تمام وجودم خوشحال شدم ولی یه ترسی توی وجودم بود که نشه که بازم خواهرم برنجه🙁
این در حالی بود که اول هفته یه نفر به قصد من زنگ زده بود برای امر خیر ولی مامانم گفته بودن چند روز دیگه تماس بگیرن😅 و بعد هم برای خواستگاری خواهرم یه نفر دیگه زنگ زده بودن.
دو خانواده جدا از هم بعد از شب خواستگاری خواهرم، بعد از اقامه نماز جماعت خانوادگی، بابام بهم گفت میخوان بیان خواستگاری تو در عین ناباوری بغضم ترکید حالا گریه کن کی گریه نکن.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🔴🦠 هــم موهای زائد بــدنت رو بــزن هم 50بیماری رو از بــدنت دفــع کن😨☝️
➖کلافه شدی از اینکه موهای زائد بدنت زود در میاد و هی باید #تـیـغ یا #ژیلت بزنی؟😭🪒
➖دوست داری در سریعترین زمان ممکن بدنت رو شـِـیو کنی جوری که انگار لیزر کردی؟
🧴 اینجــا هم خودتو درمــان کن هم موهای زائــدت برطرف کن😊👇
https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57