eitaa logo
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
15.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
68 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @Khandehpak @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @farzandbano @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @sotikodak @didanii تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🅾️ ســلام کریمی هســـتم تولید کننده محصولات حمامی در ایتا 🧼🧽🚿🧴🧻 دوســـاله که ایتا مارو به عنوان بزرگترین تولید کننـــده در ایتا کرده 💫توهم به جمع خانواده ۳۵ هزار نفری ما ملحق شـــو و از خواص این پودر طلایی بهره مند شـــو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57 🏅با افتخار بیـــش از ۵ هزار رضایت در ۶ ماه اخیـــر☝️☝️
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۵۰ دیگه از بقیه ایام سال نگم براتون مثلا شب یلدا، سیزده بدر ،مهمونی ها و... خلاصه هر موقعیتی که قشنگیش به پر جمعیت بودنشه. اگه میرفتم خونه مادر همسرم اونجا شلوغ پلوغ بود و خیلی هم خوش می‌گذشت ولی در این صورت پدر و مادر خودم تنها میموندن و دلم نمیومد، اگر هم می‌رفتم خونه پدرم چون همسرم عادت به شلوغی داشت، بهش خوش نمی‌گذشت! خب حق داشت. اگه مهمونی یا مجلسی داشتیم باید دونفری با مامانم کارا رو انجام میدادیم و کمکی نداشتیم. گاهی هم مواردی پیش میامد که دوباره سر همین موضوع به مشکل میخوردیم مثلا وقتی که با یه کوچولوی ۷ ماهه کرونای سختی گرفتم و مامانم برای مراقبت از من و بچه هام خودش هم مریض شد و خانوادگی افتاده بودیم هیچ کس نبود یه لیوان آب دستمون بده و... الآن شکر خدا با ازدواج یه دونه برادر و خواهرم اوضاع یکم بهتر شده ولی باز هم چالش داریم، چالشهای جدید... کم‌کم با سالمند شدن والدینمون و نیازمندیشون به مراقبت و کمک ما سختیهای جدید رخ می‌نمایند؛ چون تعدادمون کمه باید وقت بیشتری براشون بذاریم و اگه یکی نباشه یا نتونه کمک کنه همه کارها به عهده یه نفر میفته و این هم مشکلات خودشو داره. تازه خواهرم بعد از ازدواج یه شهر دیگه رفته و از ما دوره. در واقع من موندم و یه برادر. خلاصه از این بابت آسیبهای زیادی دیدم که خیلی کلی ازش گفتم. من نمیخوام همین حسرتها و آسیبها رو فرزندانم هم متحمل بشن. به لطف خدا الان چهار فرزند دارم و اگه توفیق باشه باز هم از خدا فرزند میخوام. @mamanjoona کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 یه مادر چرا می‌خواد قتل انجام بده؟ 🎥 کلیپ | می‌خوام بچه رو سقط کنم! 🚩 شما می‌تونید مستند عجیب و قشنگ رو به صورت از به نشانی زیر مشاهده کنید.👇🏻 🌐 https://B2n.ir/f74833 ♨️ راستی داریم برای کسانی که مستند رو تماشا کنند و نظرشون رو تا فردا برامون به آیدی @asrtv_support بفرستند.
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
شاه‌کلید عجیب علامه‌قاضی برای بازشدن گره‌زندگی 🗝 حاج شیخ علامه انصاری لاهیجی از شاگردان مرحوم قاضی می‌گفت: روزی از ایشان پرسیدم که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن‌بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟ در جواب فرمودند: «پس از پنج صلوات و آیةالکرسی، در دل خود بسیار این ذکر را بگو. جهت مشاهده ذکر کلیدها رو لمس کن 👇 🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝 🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝🗝
هدایت شده از دوتا کافی نیست
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه تبلت، نه گوشی فقط آبجی، داداشی این شیرینی، تمام شدنی نیست.😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۵۱ من یه ۷۳ ای هستم. سال اول حوزه رو تموم کرده بودم که تابستونش به صورت سنتی با جناب همسر ازدواج کردم. خریدمون واسه عقد یه حلقه بود و یه لباس عقد. مهر شد و من دوباره رفتم کلاس و خوابگاه میموندم و آخر هفته ها میومدم خونه و تو این ایام هم مشغول خونه سازی بودیم. سال سوم بودم که ایام تعطیلات نوروز و سالروز تولد حضرت زهرا سلام الله علیها عروسی کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون. من خیلی ذوق داشتم که بارداری رو تجربه کنم. مثل بقیه اصلا بچه دوست نبودم. اتفاقا بعضی اوقات دیگران ازم ناراحت میشدن که چرا کوچولوشونو ناز نمیکنم. اما خوب واقعا تعمدی نداشتم. خداروشکر همسرم موافقت کردن و ۶ماه بعد عروسیمون باردار شدم. واقعا بارداری خیلی حس قشنگیه. انشاالله که همه ی خانم ها بتونن تجربش کنن. اینکه یه موجود دیگه داره تو وجودت رشد می‌کنه واقعا لذت بخشه. درسته که از نظر جسمی مادر خیلی اذیت میشه ولی با همونم میشه کلی واسه خدا ناز کرد😍 وقتی که بچه حرکت می‌کنه واقعا لذت بخشه😃 ولی حالا که خودم مادرم و بچه دارم بچه ها یه قداست خاصی دارن برام، واقعا که شیرینن. من سال چهارم بودم میخواستم مرخصی بگیرم اون ترمو نرم اما مامانم گفت برو ما هستیم و واقعا کمکم کردن. همیشه میگم اگه اونا نبودن من دوسال باقی مونده رو نمی‌تونستم بخونم. گذشت تا اینکه علی آقای ما وسط امتحانات ترم دوم روز امتحانم به دنیا اومد😄 اون امتحانو و امتحان بعدشم نتونستم بدم. پسرم زردی داشت و چند روزی بیمارستان بود. ولی روز یازدهم رفتم و مابقی امتحانو دادم. سال بعدشم که سال پنجم بودم مرخصی با امتحان گرفته بودم. اما چون درسای تخصصی سخت بود حتما باید می‌بودم تا بفهمم واسه همین صبح ها مادر و پدرم میومدن دنبال پسرم و اونو میبردن خونه شون و منم بعد کلاس میرفتم. پسرم تا نزدیک یک سال خواب درستی نداشت. واقعا سخت بود. همیشه از بیخوابی بدن درد داشتم😒 وقتایی هم که می‌خوابید نمی‌دونستم درس بخونم یا به خونه برسم یا استراحت کنم. اما بالاخره اون سال هم تموم شد و پسرم خوابش کم کم خوب شد و بعدشم پایان نامه رو نوشتم و تموم شد. اما یه ندای درونی هی می گفت بازم بچه بیارید😅 ما هم حرف گوش کن. بالاخره بعد چند ماه دخترمو باردار شدم. پسرم ۳ ساله بود که خدا فاطمه خانومو بهمون داد. چند ماه اول خیلی سختم بود. دخترم همیشه بغل بود. تا کم کم افتادم رو روال. اما خیلی ها میگفتن چرا زود یکی دیگه آوردین. صبر می کردین یکم بزرگتر می‌شد بعد دومی. بعضی ها هم که کلا میگفتن فلانی که بچه اشو مامان باباش بزرگ میکنن.😒 نمی‌گم همه چی گل وبلبله. سختی داره زیاد اما شیرینش خیلی از سختیش بیشتره. دخترم یه سال و چند ماهش بود که دوباره تصمیم گرفتیم یکی دیگه بیاریم. اقدام کردیم و چند ماه بعدش باردار شدم. و من همچنان عاشق بارداری اما خوب این دفعه سخت تر بود. هم به بچه شیر میدادم هم ویار و هم بارداری حسابی ضعیف شده بودم تا اینکه ۴ماه که تموم شد هم کم کم ویارم خوب شد. هم بچمو از شیر گرفتم. و تمام این مدت به خانواده ها نگفته بودیم. چون عکس العملشونو میدونستیم. بعد تعیین جنسیت به مامانم گفتم. اونم گفت از اول فهمیده بودم😂😂😂 عید اون سال خیلی حرف شنیدم. بعضی‌ها که حسابی تشویقم میکردم و منم کلی کیف میکردم🙈😂 و خیلی ها هم میگفتن زود بود و مگه ما واسه پدرو مادرامون چی کار کردیم و... یکی خیلی باحال بود مثلاً اومد منو نصیحت کنه منم میگفتم می‌خوام شش هفتا دیگه بیارم. بهم گفت تو که نماز می‌خونی و روزه میگیری چرا میخوای آنقدر بچه بیاری😳 خداروشکر زینب خانوم هم امسال محرم اومد پیشمون. بچه کوچیک سختی داره اما واقعا لذت بخشه. بچه هام آبجی کوچولوشونو خیلی دوست دارن. پسرم هروقت از پیش دبستانی بر میگرده اول میاد پیش زینب. الان دیگه علی و فاطمه حسابی باهم بازی میکنن. و من واقعا لذت میبرم از بازی هاشون. از خنده هاشون. از دونفری خرابکاری هاشون😁 البته ناگفته نماند که جناب همسر خیلی کمک میکنن. خدا خیرشون بده دیگه واسه خودش مادری شده😅😂 ما اوایل که عروسی کرده بودین خیلی شرایط سختی داشتیم. اما حالا با سه تا بچه واقعا خیلی داریم راحت تر زندگی میکنیم و من همه ی این برکت ها رو از صدقه سری بچه ها می‌دونم. واقعا که خدا با وجود بچه ها بیش از بیش به زندگیمون برکت داده. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
5.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 حیات وحش سانسور نشده رو اینجا ببینید🔞 ❌صحنه های ناب شکار 🎞کلیپ های خفن از خشم حیوانات درنده و قبایل وحشی 😰 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/721682826C4bd37fe7b6 https://eitaa.com/joinchat/721682826C4bd37fe7b6 همگی اینجا بیاین.... 👆 .
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
. حیات وحش بدون سانسور { ترس،دلهره } 📌جدال انسان با حیوانات وحشی 📌تنها قبیله ادم خوار در دنیا 📌زنده خواری حیوانات وحشے اگه تو اين كانال عضو بشي ممکنه مو به تنتون سیخ بشه!😧👇 https://eitaa.com/joinchat/721682826C4bd37fe7b6 https://eitaa.com/joinchat/721682826C4bd37fe7b6 🔞افراد کم سن و سال کلیک نکنند ☝️ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۵۱ من یه ۷۳ ای هستم. سال اول حوزه رو تموم کرده بودم که تابستونش به صورت سنتی با جناب همسر ازدواج کردم. خریدمون واسه عقد یه حلقه بود و یه لباس عقد. مهر شد و من دوباره رفتم کلاس و خوابگاه میموندم و آخر هفته ها میومدم خونه و تو این ایام هم مشغول خونه سازی بودیم. سال سوم بودم که ایام تعطیلات نوروز و سالروز تولد حضرت زهرا سلام الله علیها عروسی کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون. من خیلی ذوق داشتم که بارداری رو تجربه کنم. مثل بقیه اصلا بچه دوست نبودم. اتفاقا بعضی اوقات دیگران ازم ناراحت میشدن که چرا کوچولوشونو ناز نمیکنم. اما خوب واقعا تعمدی نداشتم. خداروشکر همسرم موافقت کردن و ۶ماه بعد عروسیمون باردار شدم. واقعا بارداری خیلی حس قشنگیه. انشاالله که همه ی خانم ها بتونن تجربش کنن. اینکه یه موجود دیگه داره تو وجودت رشد می‌کنه واقعا لذت بخشه. درسته که از نظر جسمی مادر خیلی اذیت میشه ولی با همونم میشه کلی واسه خدا ناز کرد😍 وقتی که بچه حرکت می‌کنه واقعا لذت بخشه😃 ولی حالا که خودم مادرم و بچه دارم بچه ها یه قداست خاصی دارن برام، واقعا که شیرینن. من سال چهارم بودم میخواستم مرخصی بگیرم اون ترمو نرم اما مامانم گفت برو ما هستیم و واقعا کمکم کردن. همیشه میگم اگه اونا نبودن من دوسال باقی مونده رو نمی‌تونستم بخونم. گذشت تا اینکه علی آقای ما وسط امتحانات ترم دوم روز امتحانم به دنیا اومد😄 اون امتحانو و امتحان بعدشم نتونستم بدم. پسرم زردی داشت و چند روزی بیمارستان بود. ولی روز یازدهم رفتم و مابقی امتحانو دادم. سال بعدشم که سال پنجم بودم مرخصی با امتحان گرفته بودم. اما چون درسای تخصصی سخت بود حتما باید می‌بودم تا بفهمم واسه همین صبح ها مادر و پدرم میومدن دنبال پسرم و اونو میبردن خونه شون و منم بعد کلاس میرفتم. پسرم تا نزدیک یک سال خواب درستی نداشت. واقعا سخت بود. همیشه از بیخوابی بدن درد داشتم😒 وقتایی هم که می‌خوابید نمی‌دونستم درس بخونم یا به خونه برسم یا استراحت کنم. اما بالاخره اون سال هم تموم شد و پسرم خوابش کم کم خوب شد و بعدشم پایان نامه رو نوشتم و تموم شد. اما یه ندای درونی هی می گفت بازم بچه بیارید😅 ما هم حرف گوش کن. بالاخره بعد چند ماه دخترمو باردار شدم. پسرم ۳ ساله بود که خدا فاطمه خانومو بهمون داد. چند ماه اول خیلی سختم بود. دخترم همیشه بغل بود. تا کم کم افتادم رو روال. اما خیلی ها میگفتن چرا زود یکی دیگه آوردین. صبر می کردین یکم بزرگتر می‌شد بعد دومی. بعضی ها هم که کلا میگفتن فلانی که بچه اشو مامان باباش بزرگ میکنن.😒 نمی‌گم همه چی گل وبلبله. سختی داره زیاد اما شیرینش خیلی از سختیش بیشتره. دخترم یه سال و چند ماهش بود که دوباره تصمیم گرفتیم یکی دیگه بیاریم. اقدام کردیم و چند ماه بعدش باردار شدم. و من همچنان عاشق بارداری اما خوب این دفعه سخت تر بود. هم به بچه شیر میدادم هم ویار و هم بارداری حسابی ضعیف شده بودم تا اینکه ۴ماه که تموم شد هم کم کم ویارم خوب شد. هم بچمو از شیر گرفتم. و تمام این مدت به خانواده ها نگفته بودیم. چون عکس العملشونو میدونستیم. بعد تعیین جنسیت به مامانم گفتم. اونم گفت از اول فهمیده بودم😂😂😂 عید اون سال خیلی حرف شنیدم. بعضی‌ها که حسابی تشویقم میکردم و منم کلی کیف میکردم🙈😂 و خیلی ها هم میگفتن زود بود و مگه ما واسه پدرو مادرامون چی کار کردیم و... یکی خیلی باحال بود مثلاً اومد منو نصیحت کنه منم میگفتم می‌خوام شش هفتا دیگه بیارم. بهم گفت تو که نماز می‌خونی و روزه میگیری چرا میخوای آنقدر بچه بیاری😳 خداروشکر زینب خانوم هم امسال محرم اومد پیشمون. بچه کوچیک سختی داره اما واقعا لذت بخشه. بچه هام آبجی کوچولوشونو خیلی دوست دارن. پسرم هروقت از پیش دبستانی بر میگرده اول میاد پیش زینب. الان دیگه علی و فاطمه حسابی باهم بازی میکنن. و من واقعا لذت میبرم از بازی هاشون. از خنده هاشون. از دونفری خرابکاری هاشون😁 البته ناگفته نماند که جناب همسر خیلی کمک میکنن. خدا خیرشون بده دیگه واسه خودش مادری شده😅😂 ما اوایل که عروسی کرده بودین خیلی شرایط سختی داشتیم. اما حالا با سه تا بچه واقعا خیلی داریم راحت تر زندگی میکنیم و من همه ی این برکت ها رو از صدقه سری بچه ها می‌دونم. واقعا که خدا با وجود بچه ها بیش از بیش به زندگیمون برکت داده. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
3.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبرفوری ویژه بانوان نیازمند شغلِ خانگی‼ ثروتساز ترین هنر خانگی در ایتا❗ بدون نیاز به سرمایه❌ کمتر از ۲۰روز به درآمدخواهی رسید💰 🔴بیا ببین چطور ۲۰۰۰خانم خونه دار به درآمد رسیدن، عکس کارهاشون رو گذاشتم🚴‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/1051721824Cddfd596d35 هدیه ویژه برای بانوان خانه دار داریم🎁