#تجربه_من ۷۹۱
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
ما به همراه دو فرزندم و پدر و مادر خودم و همسرم راهی این سفر شدیم. از اونجایی که در اعمال عبادی بخصوص اعمال مستحبی، نیت جایگاه ویژهای داره پس ما هم به نیت سفر اربعین اما چند روز زودتر به راه افتادیم که دو سه روز قبل از روز اربعین برگردیم، چون نزدیک روز اربعین ازدحام جمعیت بسیار زیاد هست و با بچه کوچیک خیلی کار سخت میشه و امکان برخورد با نامحرم هم زیاد میشه.
ما تقریبا دو هفته مونده به اربعین راه افتادیم و سفرمون تقریبا ده روز طول کشید و سه چهار روز مونده به اربعین برگشتیم و ما چون میدونستیم آخر سفر نمیتونیم حرم آقا اباعبدالله علیه السلام رو بخاطر ازدحام جمعیت زیارت کنیم، اول میریم کربلا در خلوتی زیارت میکنیم و بعد میریم نجف از اونجا پیاده روی رو شروع میکنیم و در آخر هم اگر نتونستیم زیارت کنیم دلمون نمیسوزه، چون معلوم نیست دوباره کی زیارت نصیبمون بشه.
ما صبح راهی مرز مهران شدیم و اذان مغرب به مهران رسیدیم و بعد از نماز و شام راهی مرز شدیم، بخاطر اینکه مرز به شدت گرمه و عبور از مرز نیازمند صبر هست و مدت زمانی هرچند کوتاه رو باید در صف بود اگر شب رو برای عبور از مرز انتخاب کنید بسیار راحت تر هستید.
شب از مرز رد شدیم و وارد خاک عراق شدیم. حداقل دو سه ساعت طول میکشه که ماشین مورد نظرتون رو پیدا کنید. پس اگر روز باشه و بچه همراهتون باشه خیلی بهتون فشار میاد. ما سوار ماشینای کربلا شدیم و نماز صبح کربلا بودیم، یه هتل برای دو سه روز رزرو کردیم و قشنگ زیارت کردیم چون حرم خلوت بود و بعد با ماشین راهی نجف شدیم و دو سه روز خونه یکی از آشنایان عراقی بودیم که طی این چند سال با پدرشوهرم دوست شده بودن و حرم آقا امیرالمومنین ع رو هم قشنگ زیارت کردیم و بعد پیادهروی رو شروع کردیم و بیشتر راه رو پیاده رفتیم و مقدار کمی رو ماشین سوار شدیم.
ما بیشتر از موکبهای عراقی استفاده میکردیم چون هم کوچیک بودن و راحت تر خنک میشدن و چون زودتر پر میشدن، زود هم همه میخوابیدن و کمتر سر و صدا داخلشون بود. اما بعضا موکبای ایرانی چون بزرگ بودن، گرمتر بودن و بعضا تا آخر شب داخلشون سر و صدا بود و اگه میخواستی بری سرویس باید کلی راه میرفتی تا برسی.
ما با خودمون یه کالسکه برده بودیم که چون بزرگ بود دو تا بچه هام توش مینشستن و کلی هم زیرش بار جا میگرفت
هرچه قدر میتونید لباس و وسیله کم بردارید چون داخل راه همه چی هست از جمله غذا و پتو و لباسشویی و مایع و شامپو و صابون و دستمال کاغذی و...
سعی کنید کیفی که همراه میبرید سبک باشه چون از کت و کول میفتید. دو دست لباس بردارید و چفیه که جای حوله هم هست.
حتما با دمپایی پیاده روی کنید، این رو همه کسانی که بارها و بارها به این سفر رفتن تأکید میکنن از جمله خود عراقیا... کمترین آسیبِ بهترین کفش هم عرق سوز شدن پا هست پس دمپایی بهترین گزینه ست.
ما با خودمون سکنجبین آلبالویی برده بودیم و خیلی در گرما کمکمون میکرد ..
کمی زنجبیل بردارید و گاهی در چای بریزید و بخورید برای اینکه اگر میکروبی وارد معده شده باشه از بین میبره و حالت تهوع رو هم برطرف می کنه.
مقداری پونه برای جلوگیری از اسهال بردارید. توی راه چای لیمو عمانی بخورید چون اون هم خاصیت میکروب کشی داره.
از خوردن شربت و آب یخ پرهیز کنید چون سیستم ایمنی بدنتون رو ضعیف میکنه و بعد از اون بدنتون ضعیف میشه و برای ادامه راه کم میارید. اگر هم میکروب یا ویروس داخل بدنتون باشه با ضعیف شدن بدنتون فعال میشه، پس آب معمولی همراه داشته باشید که اگر خواستید آب یخ بخورید با آب معمولی مخلوط کنید و بعد مصرف کنید. داروی امام کاظم علیه السلام هم قبل سفر استفاده کنید.
حتما حواستون باشه زیر کولر بخصوص کولر گازی نخوابید چون مریض میشید و ادامه راه براتون سخت میشه.
هرچیزی رو تو راه نخورید و بخصوص به بچه هاتون هم ندید، چون تو راه خیلی چیزا میدن و اگه بخواهید به همه شون پاسخ مثبت بدید مریض میشید یا لااقل ناراحتی گوارشی میگیرید. وقتی هوا گرم میشه دستگاه هاضمه مقداری ضعیف میشه و غذاهای غلیظ رو نمیتونه خوب هضم بکنه.
هر وقت خسته شدید برید داخل موکبا و استراحت کنید و به خودتون سختی ندید.
در کل این سفر، سفر سختیه، اگر آدم سختگیر و بد وجودی هستین و هرچیزی رو نمیخورید به این سفر نرید. باید تو این سفر بیخیال خیلی چیزا باشید و سخت نگیرید
تو این سفر معنوی به یاد مصائب حضرت زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب (س) و بقیه اسرای کربلا باشید و گاهی به یادشون گریه کنید که ان شاءالله ذخیره قبر و قیامتتون باشه.
خیلی التماس دعا دارم از همه شما، ان شاءالله با رفتن به این سفر قدمی هرچند کوچک برای ظهور برداریم
برای ظهور آقا «صلوات»
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#قسمت_اول
ما پارسال برای اولین بار عازم پیاده روی اربعین شدیم البته همسرم بار ها رفته بودند و تجربیاتشون واقعا راه گشا بود من یه بچه شش ساله و چهار ساله داشتم.
اینو بگم که انگار امام حسین ع یه نیروی خاص بهتون میده، من با اینکه گاهی زود آمپر میچسبونم و عصبی میشم، توی این دوازده روز واقعا سعه صدر پیدا کرده بودم، ۶ روز فقط پیاده روی مون طول کشید، شاید به نظر زیاد بیاد اما مدام استراحت میکردیم، عصر دم غروب میرفتیم و شب ها تا جایی که خسته بشیم و صبح زود ها راه میفتادیم و قبل گرم شدن هوا یه موکب خوب پیدا میکردیم.
اکثر ایرانی ها دنبال موکب های ایرانی هستن که به نظر من اشتباهه، موکب های کوچیک عراقی هم خلوته، هم خنکه، غذاشونم اکثر خوبه، من این تجربه رو بعد از چند مرتبه اشتباه به دست آوردم،که رفتیم تو موکب های اسم و رسم دار ایرانی و چقدر شلوغ بود با بچه صد بار مجبور شدم جا به جا بشم،کولرا جواب نمیداد و... از اون به بعد تو موکب های کوچیک عراقی میرفتیم و با بچه کوچیک واقعا راحت بودم.
این نکته رو تو خود کربلا هم مد نظر داشته باشید من اولش رفتم یه موکب عراقی نزدیک حرم و کوچیک زرق و برق آنچنانی نداشت، غذاشونم ساده بود اما راحت بودم، ولی چون همه اصرار داشتن که بریم موکب شهرمون رفتیم. اونجا، موکب بزرگ و معروفی هم بود اما شلوغ، آب کم بود، کولرا جواب نمیداد و... گفتم کاش تو همون موکب کوچولو خنک مونده بودم 😥
یه نکته دیگه سعی کنید تو خونه هایی که دعوت میشید برید که خستگی به جونتون نمونه و حسابی دوش بگیرید و تجدید قوا کنید، خوابیدن در موکب هم خوبه ها اما خونه عالیه، در ضمن لباساتونو میشورن، کمکتون بچه ها رو سرگرم میکنن تا شما یکم به کارهاتون برسید و این عالیه...
ما چون پسرم دیگه بزرگ بود کالسکه نبردیم و ویلچر قرض کردیم و چقدر به کارمون اومد، بچه رو مینشوندیم و وسائل رو به پشتش میزدیم، البته حمل و نقلش دردسر داره اما خب چاره ای نیست.
فکر اینکه بچه ها راه بیاند رو از سرتون بیرون کنید بچه ها خیلی همت کنند یکی دو تا عمود، بعدش دیگه رسما راه نمیان 😄 ما تو مسیر مدام شعر میخوندیم و قصه میگفتیم، شعار میدادیم 🤣
تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر
کربلا کربلا ما داریم میاییم
و خلاصه بچه ها رو سرگرم میکردیم
تو طریق العلما که بودیم همه چیز برا بچه ها جالب بود، نخل از نزدیک میدیدن، رود خونه، ماهیگیری، قایقا، گاو و گوسفند و اینجور چیزا براشون جالب بود.
حتما با همسفرتون حالا هر کی که هست تیکه به تیکه راه، جایی رو وعده بذارید اینکه انقدر تاکید میکنم چون بارها دیدم کسایی که همسفریاشونو گم کرده بودند و ناراحت و مستاصل مونده بودند، مثلا عمود فلان، یا تو خود نجف یا کربلا سر فلان شارع یا کنار فلان موکب ... من خودم چند باری تو جمعیت شوهرمو گم کردم که سر قرارمون همو یافتیم.
من خیلی وسیله کم بردم (تا میتونید وسیله کم ببرید به این فکر کنید که کل راه قراره اونا رو با خودتون بکشید)،با اینکه من وسیله کم بردم اما الان که فکرشو میکنم میبینم خیلی کم تر هم میشد ببرم، من سه دست لباس خنک و راحت برا بچه ها بردم که چون زود عرق میکردن و خوراکی هم میخوردن زود زود عوض میکردم، آب و مایع میزدم سریع خشک میشد.
حوله هم نبردم و دو تا چفیه خوب، یکی پدر پسری، یکی مادر دختری بردم. چون حوله واقعا جا میگیره، یه چادر رنگی بردم که نقش ملافه و هر چی فکرشو کنید رو داشت که البته اگه باز قسمتم بشه همینم نمیبرم، پتو حتی مسافرتی هم اصلا نبرید اصلا لازم نمیشه.
نون برشته و گردو و بادوم از مهم ترین هاست، به خصوص اگه زود دارید میرید شاید موکب نباشه یا کم باشه، البته همه جا همه چیز برا خوردن هست اما ما پارسال زود رفتیم سه روز اول واقعا خیلی برا خوراکی های بچه ها هزینه کردیم کیک و بیسکوییت و اینا در صورتی که من تا پارک بغل خونه مون برم، همه چیز میبرم اما تمام خوراکی ها رو لب مرز گذاشتم تو ماشین که بار کشی نکنم که بد شد برامون 🙃.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#قسمت_دوم
من چند تا لیوان پلاستیکی برده بودم و قاشق و اینا که به نظرم واقعا اضافه بود و همشون رو وقف یه موکب کردیم (🤣🤣ریا نشه) یه لیوان پلاستیکی کوچیک و یه قاشق برا یه خانواده کافیه شاید شاااید یه بار به کارتون بیاد.
عسل بردم که برای گلو درد و الودگی هوا میدادم به بچه ها آب رو آتیش بود، روغن گل سرخ بردم برا زخم یا عرق سوز شدن که اونم خیلییییی به کارمون اومد سه چهارتایی ببرید (کلا روغن گل سرخ برا عرق سوز شدن آدم بزرگا🙈 و پای بچه که تو پوشک میسوزه عالیه عالی، سریع پوستو آروم میکنه، عطاریا دارند)، دارو امام کاظم علیه السلام بردم که شوهرم مجبورمون میکرد بخوریم😄 که شکر خدا اصلا مریض نشدیم.
دیگه چی 🤔🤔
آهان تاید و اینا نبرید اونجا هست، فقط مایع ببرید، یه بطری نوشابه کوچیک به کارتون میاد، شامپو ببرید.
من کفشامو دم مرز گذاشتم تو ماشین چون واقعا گرما نمیذاشت کفش بپوشم و تازه هی بند ببند باز کن، همه جا تا آخر با دمپایی های نرم و پلاستیکی بودم 😂اولش شوهرم و بقیه خیلی با کلاس با کفش اسپرت بودند، بعد همه دیدند من چقدر راحتم، راهکار منو در پیش گرفتند 😁 برا بچه ها یه جفت دمپایی زاپاس بردم که همون اول راه لازم شد چون دمپاییش پاره شد😃 البته اونجا هست که بخرید، نبردید هم اگه لازم شد میخرید.
دفتر نقاشی و چند تا کتاب خیلی به کار من اومد به خصوص که من تا پام به موکب میرسید بیهوش میشدم😴😴 و بچه ها که تمام مسیر رو ویلچر سواری کرده بودن پر انرژی برا خودشون نقاشی میکردن.
حتما به گردن یا دست بچه ها اسم و فامیل، شماره و آدرس و شهر و شماره تلفن دو نفر داخل ایران(داخل ایران رو حتما بنویسید) رو هم بنویسید بذارید، ما رو کاغذ نوشتیم گذاشتیم داخل این گردنبندا که برا دعاست.
جوری برنامه ریزی و حساب کتاب کنید که شب و نصف شب برسید مرز اگه همون اول کاری تو اوج گرما و ظهر برسید لب مرز و کلی معطل بشید انرژی تون صفر صفر میشه ما اذان مغرب رسیدیم مهران و برا نماز صبح نجف امیرالمؤمنین علیه السلام جانم بودیم 🥺😭
یه نکته خیلی مهم اگه میخواید خودتون و بچه هاتون اذیت نشند یه ده روزی برید رو فاز بیخیالی، بیخیال باشید، به این دست نزن، اونو برندار، اینو نخور، اونو بخور و... نکنید.
آروم و پیوسته برید، زیاد استراحت کنید، حرص و جوش نخورید، شیرین ترین خاطره رو برا خودتون و بچه ها رقم بزنید.
سفر ما قسمت اولش از طریق العلما بود، وای که یادم میاد حالم قابل توصیف نیست 😭😭😭 اصلا حال معنوی طریق العلما یه چیز ناب و خاصیه که تو راه اصلی اون حس و حال نبود، نخلستان های بزرگ 😭 صبح های دل انگیزش، عظمت رود فرات و اینکه مدام تو ذهنت بیاد حضرت علی اصغر علیه السلام فقط یک قطره از این دریای بی نهایت میخواست.😭
البته طریق العلما برا خانم های تنها و اونایی که بچه کوچیک دارند خیلی توصیه نمیشه، چون موکب هم محدود و کم هست، خوراکی و آب هم زیاد نیست و بچه ها اذیت میشن، اما اگه کسی بدون بچه است یا بچه هاش بزرگند خیلی خوبه در کل این مسیر طریق العلما هم خوبی داره هم سختی، خوبی هاشو که گفتم، سختی هاشم برین ببینید😄
امیدوارم نکاتم به کارتون بیاد ❤️ التماس دعا دارم خیلی خیلی....
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کلیدی
منم چند تا تجربه از سفر اربعین با چندتا بچه بهتون بگم. اولا که حتما قبل از سفر با بچه ها در مورد زیبایی های مسیر در کنار سختی ها صحبت کنید، بذارید آماده برن اونجا، به بچه های بزرگتر توضیح بدید که چرا ما این همه سختی رو به جون میخریم به شوق اینکه امام زمانمون از لابه لای جمعیت ما رو ببینن و دلشون گرم بشه به بودن ما پای رکاب اهل بیت علیهم السلام
در طول مسیر هم نذاریم توجه بچه ها همش به خوراکی های رنگارنگ و شربت ها و نوشمک و اینا باشه، گاهی عمدا یه کمی از موکبها فاصله بگیریم و با بچه ها صحبت کنیم که تو همین جایی که قدم میذاری خانواده و فرزندان امام حسین رو با لب تشنه و ضرب تازیانه😭 میبردن (بچه های بزرگتر که درک میکنن)
برای کوچکترا هم هربار آب خنک یا شربتی نوش جان کردن، بگیم به فدای لب عطشان اباعبدالله، به فدای بچه های کوچولویی که لب تشنه و خسته و زخمی این مسیرو رفتن به دیدار قبر پدرشون😢
خلاصه حواسمون باشه هدف اصلی پیاده روی که اتصال قلبی عمیقتر با اهل بیت علیهم السلام هست، وسط نعمتهای فراوون و شلوغی های زیبای مسیر گمنشه
اسپری آب پاش خیلی عالی هستن، مخصوصا که بچه ها قدشون کوتاه تره و تو شلوغی ها وسط جمعیت خیلی بیشتر عرق میریزن و گرمشون میشه اون پایینا هم با آب خنک میشن، هم بازی میکنن سرگرم میشن. پسرای من پارسال روی بچه های دیگه هم آب میریختن و میگفتن ماهم مثل خادما میخوایم مردمو خنک کنیم.
حتما یه مقدار مغزیجات بدون پوست با خودتون ببرید، برای شلوغی و معطلی دم مرز و تو مسیر اگه احیانا نیاز شد و داخل حرمها که ضعف نکنید. بادام، مویز، نخودچی، پسته، گردو و ...
طبق تجربه چند ساله من بیشتر مریضی ها سه تا علت اصلی داره:
۱- مداااام آب و شربت یخخخخ خوردن و با عرق جلوی کولر رفتن
۲- نشستن دستها قبل از خوردن غذا و خوراکی
۳- درهم و برهمخوری و زیاده روی تو مصرف غذاهای مختلف باهم
حتما حواستون باشه نوشیدنی های خیلی تگری نخورید، اگه خیلی عرق کردید یا آبپاشی شدید و خیسید جلوی کولر نرید، قبل از خوردن حتما دستهاتون رو بشورید حتی شده با آب خالی (بار میکروبی رو کم میکنه)، دستکش یکبار مصرف با خودتون ببرید اگه امکان شستن نبود با دستکش خوراکی رو بخورید.
تو گرمای شدید هوا هاضمه ضعیف میشه، حتما رعایت فاصله زمانی بین خوردن غذاهای مختلف رو داشته باشید و هرجایی و هر ساعتی غذا میدادن نخورید. ترجیحا غذاهایی رو بخورید که هنوز داغه و تازه کشیدن تو ظرف.
برای بچه ها جوراب اضافه بردارید و روزی دو سه بار جورابشون رو عوض کنید و پاهاشون رو بشورید، جوراب تمیز بپوشن، چون خیلی جورابشون خاکی و شربتی و گلی میشه و همینا ممکنه باعث تاول بشه
داروهای گیاهی که تو خونه خودتون هم جزو عادات مصرفتون هست رو با خودتون ببرید، مثلا من همیشه پودر زنجبیل میبرم برای تهوع و سرماخوردگی تو چایی بریزیم، چهارتخم میبرم برای گلودرد، نبات سوخته و برگمورد هم برای اسهال، عرق نعنایی که توش نبات حل کردم هم برای دلدرد. (همه رو تو خونه هم استفاده داریم). تو مسیر هم دمنوش زیاد میدن(آویشن و به لیمو و اینا) گاهی بخورید برای تقویت ایمنی
یه بطری عسل به همراه کمی آب لیموترش تازه با خودتون ببرید، صبح ناشتا نفری یه قاشق بخورید. نمک تو اکثر موکبها هست. روزی یکی دو بار آب نمک قرقره کنید
برای بچه های کوچولو قطره بینی نرمال سالین ببرید و روزی دوبار بچکونید تو بینی تا محیط برای رشد باکتری ها نامساعد بشه به امید خدا☺️
پودر بچه ببرید برای پیشگیری از عرق سوز ناحیه پوشک بچه ها یا حتی کشاله ران بزرگترا خیلی کمک میکنه، پماد سوختگی که نی نی تو خونه هم استفاده میکنه و براش کارسازه رو حتما ببرید. من خودم روغن شترمرغ برای پسر کوچولوم عالی اثر میکنه، یه ظرف کوچک میبرم همیشه.
صابون خمیری از داروخانه ها بگیرید
خیلی خوبه و استفاده ازش راحته، بعد از سرویس بهداشتی حتما حتما صابون بزنید
مخصوصا برای بچه ها که خیلی به شلنگ و شیر دست میمالن
وسایل سرگرمی سبک برای بچه ها بردارید که اگه تو موکب خوابشون نبرد سرگرم بشن. (من خودم یه خودکار شش رنگ میبرم با یه دفترچه کوچولو، دو تا هم ماشین کوچولو، بازی فکری تنگرام که مقوایی و سبک و خیلی سرگرم کننده ست)
چندتا ماسک هم بردارید برای جاهای خیلی خاکی مخصوصا لب مرز، چفیه نخی هم که به تعداد افراد خانواده از واجباته
واقعا حتی یه چوب کبریت هم وسیله اضافی بر ندارید اونجا تو پیاده روی طولانی وزن وسایل چندین برابر فشار میاره به آدم
کیف پاسپورتی گردنی برای نگهداری از کارتها و پول نقد خیلی خوبه
نیت کنید هر چند تا عمود رو به اسم یکی از اعضای خانواده، دوستان، ملتمسین دعا، رهبر عزیزمون، شهدا و هرکسی که آرزو داشت تو این مسیر باشه و نیست، قدم بردارید
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۹۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#قسمت_اول
من تجربه دو سفر با بچه هشت ماهه، دو ساله، پنج ساله و همچنین بارداری خودم را دارم.
باور کنین ما هرچی میگیم فقط برای آمادگی شماست، اونی که مراقب اصلی هست، حضرت ارباب هستند. جوری دست گیرن و کمک حال که تا نرید و نبینید باور نمیکنین.
سعی کنین مرزهای خلوت تر و ساعات مناسب تر رو انتخاب کنین. ما از خسروی و شلمچه رفتیم و به تجربه میگم جنوب خیلی بهتر بود. ما از تهران رفتیم بعد مسیر از خونه تا مرز بودش ولی هم مرز روان تر بود، هم قطار تا دم مرز از سمت ایران بود، هم مثل خسروی طرف عراقی وسایل داخل کوله را نمیگشت و ما معطل نشدیم اصلا. همچنین شبانه روزی هست
بار اضافه نبرید اینقدر هوا گرم هست که لباس رو بشورید تنتون کنین هم به سرعت تو تن خشک میشه نگران کثیف شدن لباس نباشید. به نظرم سه دست برای بچها کفایت میکنه. تا حد امکان لباس راحتی نخی و آستین بلند و شلوار بردارید تا از آفتاب و گزیدگی احتمالی در امان تر باشند. کلاه خیلی کاربرد نداره چون خودش گرمه ولی دستمال نخی مثل خشک کن بچه ها ببرید و نم دار کنین و روی سر و گردنشون بذارید یا همونو خشک رو سرشون بندازین. کالسکه اگر دارید حتما برای جلوش که حایل آفتاب باشه یه پارچه لطیف نازک بردارید.
اگر امکانش براتون فراهمه مخصوصا در شهرهای نجف و کربلا جایی رو قبل از رفتن در نظر بگیرین و رزرو کنین. که کلللیییی همین کمکتون میکنه. اگر هم نه، حتما بگردید و موکبهای بهتر رو از قبل انتخاب کنین و بدون هدف با بچه تو خیابون دنبال جا نگردین.حتما ملحفه یا حتی اگر جای مشخصی ندارید پتو مسافرتی سبک بردارین. درسته هوا گرمه ولی کولر گازی ها موقع استراحت خیلی سردن و احتمال مریضی هست.
به تجربه شخصی یک کوله بزرگ نبرید. مخصوصا چند بچه ها، اولا درآوردن و گذاشتن بار به شددت سخته ثانیا سنگینه و بیچاره پدر خانواده😁😉
تجربه ما یا چند کوله است یا چند ساک کوچک با اسکلت چرخهای خرید که ساکهارو روش بذارین و با طناب ببندین
حتما هم دوتا ساک جدا شده داشته باشین یعنی یکی برا مامان، یکی برا بابا با حداقل وسایل هر بچه. یهو یه جا از هم دور میشین و ارتباط سخته بچه ها تقسیمن بین تون و یکی لنگ یه تکه لباس میشه.
خواهشا مراقب کالسکتونم باشید، همراه بچه، بار هم سوارش نکنین. زمینهاشون بعضی جاها سنگلاخی هست و چرخ کالسکه میشکنه🥴و شدیدا گیر میفتین.
اگر هم بچه ای دارید که نه در سن کالسکس و نه در حد توان آدم بزرگ، مثلا چهار پنج شش ساله، یه صندلی تاشو براش بردارید. نمیدونین چقققدددر کمکشه و خستگی پاهای کوچولوشو میگیره. همه جا صندلی خوب خالی نیست.
پوشک و شیر خشک هست ولی گرووووون. پس هرچی از بارتون کم کنین و جاش اینا رو بردارید بهتره. اگر کوچولوی زیر یک سال یا یک و نیم سال دارین از غذاهایی شبیه سرلاک غافل نشین. یکمم از الان به چنین غذاهایی عادتشون بدین که اونجا راحت بخورن. منظورم غذاهای پودری خشک و زود آماده شو و سالم و سبکه
سفر با بچه یعنی پدر مادر خادم شدن نه زائر. پس به توان بچه هاتون سفر کنین. این طفلکا نه طاقت گرمای روزو دارن نه خستگی و بی خوابی شب. پس اصرار به پیاده روی کل مسیر و طولانی نداشته باشین. چندتا موکبم با وسیله برید. در نظر هم بگیرین از ورودی هر شهر تا حرم یا محل اسکانتون گاهی خودش چننندیییین ساعت طول میکشه و اونجا عموما بخاطر ازدحام شهر نه وسیله نقلیه راحت پیدا میشه و نه ساعت حضور تو اون
موقعیت دستتونه. پس حواستون به توان بچه ها باشه. بمیرم برای بچهای امام حسین😭😭
برای هر بچه تون یه قمقمه در دار داشته باشین همه جا آب بسته بندی نیست مخصوصا اطراف حرم امام حسین. آب بسته بندی نیست. از قبل براشون بردارید. یکی دو تام ظرف دردار کوچولو داشته باشین دم دستتون اگر نذری مناسبی داشتن برای بچه ها، بردارین که در مواقعی به کارتون میاد البته سعی کنین غذاهایی باشه که خراب نشن و باب میل بچها باشه. و در نظر بگیرید تو اون فضا و هوا طبع بچها گاهی تغییر میکنه. مثلا پسر کوچولوی من عاشق تخم مرغ پخته بود ماهم همش براش بر میداشتیم ولی یدونم نخورد اونجا.
شرایط اسراف غذا اونجا بسیااااار فراهمه لطفا دقت کنین و تا حد امکان رعایت کنین. خوراک و آشامیدنی عموما هممه جا در دسترسه و کاهش بیشتر مربوط به زمانیه که در وسیله نقلیه هستین، به فکر اون موقع بچه ها باشین. ساعتها در ماشینن و ممکنه هر لحظه گشنه یا تشنه باشن. تدابیرتون رو برای اون موقع حتما داشته باشین. مغازه و خوراکی که در شهرها به وفور هست ولی قیمتها گاهی خیلی گرونتر از ایرانه پس از ایران ببرید به نفع تره.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۹۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#قسمت_دوم
دستمال مرطوب اونجا خیییلی لازمه. برای صرفه جویی در بار از شامپو برای شست شوی لباس هم میتونین استفاده کنین برای ما که خوب بود. کیسه پلاستیکی چه فریزر چه زباله همراهتون چندتا ببرید
از تدابیر یک پزشکی به ما این بود که هر روز در شرایط سلامتی هم حتی همه مون روزی یک شاسه ا آر اس رو تو آب میریختیم و میخوردیم و علتش جبران املاح بدنمون بود که در اثر عرق دفع میشد و با همین روش ما نه گرمازده شدیم و نه اسهال و استفراغ گرفتیم. به بچه ها هم میدادم خییلی خیییلی کم ریز ریز تو ابهاشون میریختم به خوردشون میدادم.😁
دارو هرآنچه مصرف دارید حتما بردارید. تو مسیر هم هست ولی نه همه جا پس ممکنه یهو جایی دارو بخواین و نباشه.
همراه تک تک بچهاتون یک کاغذ حاوی اطلاعات لازمی مثل اسم و فامیل و شماره تماس خودتون و یک فامیل در ایران و بعضا اگر جای اسکان مشخصی دارید آدرس و کروکی اونجا رو حتما بذارید که خدایی نکرده دور از جون اگر گم شدند به درد میخوره. سعی کنین به عربی هم بنویسین.
هنگام ماشین گرفتن حتما سعی کنین ماشینی بگیرید که کولرش درست و حسابی باشه وگرنه طاقت کم بچه ها اون حجم از گرما در ماشین رو تحمل نمیکنه.
مرز شلمچه پارسال اتوبوس اسکانیا گذاشته بودند که صبح های زود به سمت نجف و کربلا میرفت و از گاراژشونم به سمت مرز برمیگشت اونا خییلی خوبن اگر بتونین استفاده کنین.
دوستانی که مرزهای خلوت تر مثل خسروی یا باشماق رو انتخاب میکنین در نظر بگیرید برگشتتون وسیله خیلی سخت پیدا میشه.بهترین مرز از لحاظ وسیله ایاب ذهاب اول مهرانه بعد شلمچه.
ما هر بار که قسمتمون شد چه با بچه چه بدون بچه حتما کاظمین و سامرا هم رفتیم و میخوام بگم که میشه رفت و لذت اون زیارت رو از خودتون دریغ نکنین. سامرا جدیدا خیلی خیلی رسیدگیشون بهتر شده و خود صحن برای استراحت عالیه. کاظمین هم قبلا شب در رو میبستند که پارسال در رو نبستند و امکان اسکان داشت.
اگر باردارین چند توصیه: شیاف پروژسترون حتما ببرید. خرما ارده ای نخورید. پد بهداشتی همراه داشته باشین. تو ازدحام و گرما تا حد امکان نرید. پیاده روی مخصوصا سنگین و طولانی نداشته باشید.
امسال آقا ما رو جزء زوارشون قرار ندادند😭 هر عزیزی قسمتش شد برای دل شکسته ما جامونده ها هم دعا کنه.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
من مادر چهارتا بچه قد و نیم قد هستم. ۶ ساله، ۴ ساله، ۲ ساله و شش ماهه....
سه سال پیش، خدا قسمت کرد و با سه تا دخترام که پنج و سه و یک ساله بودن و بچه ی چهامم رو باردار بودم رفتیم زیارت اربعین...چه سفری بود...بهترین و پر خاطره ترین سفر عمرم😍
همه مخالفت میکردن که دخترات کوچیکن، خودت بارداری، تازه وارد چهار ماهگی شده بودم... اما یه نیروی عجیب منو مثل بادی سبک میکشوند جلو که اصلا تو این سفر برا خودم و بچه هام احساس خطر نکنم.
گفتم استخاره بگیریم هر چه استخاره میگرفتیم خیلی خوب میومد میگفت حتما برید این سفر مقدر شماست. کسانی بهتون کمک میکنن.😊
ما هم دل و زدیم به دریا و شش روز مونده به اربعین وقتی دیگه همه خانواده رفته بودن و باید من و همسرم تنها میرفتیم.. بار سفر بستیم.
همسرم خیلی تشویقم میکرد و میگفت باید مثل امام حسین ع و خانوادش خانوادگی بری تا بفهمی سختی کربلا رو 😭 اما خدایا کو سختی...
چهار روز و نصف پیاده رفتیم از نجف تا کربلا اما انگار تو بهشت راه میرفتیم😌 شبا انگار وقتی تو موکب ها میخوابیدیم حس میکردم کسی مواظب بچه هامه...
برنامه دستشویی رفتن بچه ها، خود بخود منظم شده بود تو هر بار توقف همه باهم میرفتن دستشویی...
اینقدر هم تو راه به بچه ها خوش گذشت... خدا خیر بده بعضی زوار بهشون گیره سر روسری اسباب بازی و... میدادن...
خلاصه خود روز اربعین ظهر رسیدیم کربلا ... درسته نتونستیم ضریح امام رو بببنیم اما تو لحظه لحظه های پیاده روی، حضور معنویشون و نگاهشون رو حس میکردیم😭
سرتون رو بدرد نیارم کل وسایلی که بردم یک کوله پشتی بود که برا هر بچه سه دست لباس بود با دو بسته پوشک برا دختر یکساله ام و من و همسرم هم نفری یک دست لباس اضافه...
بجای کالسکه هم ویلچر بردیم، خدا از نوع آلومینیومی و سبکشو برامون فرستاد که هر سه تا دخترم توش جا شدن....
خدا رو شاکرم که بهم توفیق این سفر معنوی رو داد..و سختیاش برام سهل و آسون شدن❤️
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۷۸۳
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#سختیها
#وسایل_ضروری
من سه تا فرزند دارم، ۱۹ساله، ۹ ساله و حدودا ۶ ساله، سه سال پیش، بعد از کلی انتظار و مقدمه چینی که برای زیارت اربعین داشتم به جاده زدیم و راهی این سفر رویایی شدیم. حالا اینکه اسباب سفر چطور آماده شد اینکه خود آقا مدد ویژه ای کرد بماند.
ما از همدان حرکت کردیم و مستقیم رفتیم پایانه مرزی مهران، خیلی دورتر از مرز ما رو پیاده کردن و حدودا یازده کیلومتری پیاده روی کردیم.
اون سال تو مهران طوفان شن اومد و دقیقا اون ساعت ما داشتیم ماشین می گرفتیم برای نجف یا کربلا..... که اتوبوس نجف گیرمون اومد، همین که دیگه می خواستیم سوار اتوبوس بشیم دچار اون طوفان وحشتناک شدیم. چون بچه های ما کوچیک بود، ما با خودمون کالسکه برده بودیم و خواهرم که با ما همسفر بودن اونا هم یه کالسکه دو قلو برای بچه های دو و سه سالشون آورده بودند، وقتی طوفان شن شروع شد و همه داد و بیداد می کردند ما هم شوهر و بچه هامونو نمی دیدیم، داد میزدیم هر جا هستین همونجا بمانید و تکون نخورید.
این وضعیت حدود یکساعتی طول کشید تا اینکه بعد از طوفان همه همدیگرو پیدا کردیم و سوار اتوبوس شدیم. تو اتوبوس اگه تکون می خوردیم از سرو رومون خاک میریخت. به هرحال حرکت کردیم به سمت نجف تو مسیر بخاطر طوفان راننده مسیر و گم کرد و ما مسیر رو با سختی پشت سر گذاشتیم تا به نجف رسیدیم.
گرما و خستگی راه یه طرف و شوق وصال و اینکه چشممان به گنبد با سر سعادت مولا علی افتاده بود از طرف دیگر... اذان صبح بود، هیچ وقت اون لحظه رو فراموش نمیکنم.
بعد از زیارت و استراحت فردا راهی کربلا شدیم اونجا هم کلی مسیر پیاده روی داشت، البته ما چون کالسکه داشتیم یکی از بچه ها رو من به عهده داشتم، یکی رو شوهرم، تو مسیر سراسر درس و عبرت و از خود گذشتگی و عشق بود. هر چه به حرم آقا نزدیکتر میشدیم، شور و شوقمان بیشتر میشد. توی کربلا یه موکب پیدا کردیم و کمی استراحت کردیم و بعد رفتیم زیارت، اون روز ها از عمرمان حساب نمیشد.
تو کربلا یه شب پسرم از گوش درد به خودش میپیچید، دخترم رو گذاشتیم پیش یکی از همشهریا و رفتیم طرف موکب اصفهانیها، جلوی موکب یه مردمیانسالی که حال مضطر ما رو دیده بود، جلو اومد گفت چی شده؟ همین که شنید مشکل پسرم چیه، گفت تشریف بیارید داخل این موکب، خودم متخصص گوش و حلق و بینی هستم. پسرم رو معاینه کردن و دارو هاش رو دادن و من این امداد رو از طرف خود امام حسین میدیدم.
مسیر پیاده روی اربعین سختی فراوان داره اما وقتی از مسیر برمی گردی، برای هر کی تعریف کنی فقط زیبایی هست و زیبایی و زیبایی و این دقیقا مصداق سختی هایی است که حضرت زینب توی مسیر کربلا کشید و در پایان وقتی ازش پرسیدن کربلا چطور بود فرمودند ما رایت والا جمیلا...
در پایان توصیه من به اونایی که قصد سفر اربعین دارن این که حتما تنهایی نرن، کوله بارشونو سنگین نکنند، برای بچهها لباس نخی و خنک همراه داشته باشند؛ ماسک برای بچه ها و خودشون بردارند و راهی بشن...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۰۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
#قسمت_اول
سال پیش توفیق نصیبم شد تا به همراه همسر و پسرم راهی کربلا شویم در عین ناباوری چون به لحاظ شرایط جسمانی امکان اینکه تا قم هم بروم نبود حالا چطور میخواستم پیاده به کربلا بروم نمیدانم. اینکه چطور شد چنین تصمیمی گرفتم بماند، به هر حال به همراه خانواده ای از نزدیکان راهی شدیم.
لب مرز مهران که رسیدیم همسر و پسرم کوله هاشون رو روی دوششان انداختند
من ساکی داشتم که اگر ویلچر همسفرمان نبود نمیدانم چطور حملش میکردم
همسفر ما هم یک ویلچر داشتند و یک کالسکه که برای بچه ها آورده بودند و دو تا ساک کوچیک برای بچه ها و دو تا ساک هم برای مادربزرگ بچه ها که همه را روی ویلچر گذاشتیم.
در میان بارها کیسه ی بزرگ سفیدی هم بود که حجم زیادی داشت ولی وزن چندانی نداشت که توجهم را جلب کرد. وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم تعدادی ماشین اسباب بازی حدودا متوسط بودند برای هدیه به بچه های عراقی
خلاصه از مرز عبور کردیم. با یک ون عراقی راهی نجف شدیم. در راه به همسفرمان گفتم چرا گلسر یا عروسک پارچه ای یا هدیه ای دخترونه نگرفتید که کوچکتر باشد؟ پاسخ داد چون اغلب زائرها وسایل دخترونه میآورند چون حجم کمتری دارد و سبکتر هست، ما تصمیم گرفتیم متفاوت باشیم و برای پسر ها هدیه بیاوریم.
گفتم خب چرا از این ماشین های کوچک نگرفتید حالا چه لزومی داشت اینقدر بزرگ باشند؟ گفت خواستیم به نحو احسنت عمل کرده باشیم
قانع شدم دیگر هیچ نگفتم البته یادم رفت بگویم همسفر ما خودشان سه کودک شش ساله و چهار ساله و هشت ماهه داشتند.
در بین راه همسرم چون با عربی آشنایی داشت با راننده صحبت میکرد و متوجه شدیم راننده دو همسر و هفت فرزند دارد
از میهمان نوازی عراقی ها در مسیر دیگر نمیگویم که شاید بسیار شنیده باشید هرچند که شنیدن کی بود مانند دیدن
خلاصه ما شب به نجف رسیدیم. موقع خداحافظی همسرم پرسید پسر چهار پنج ساله داری گفت بله و همسرم یکی از ماشین اسباب بازی رو با اجازه ی همسفرمان به راننده داد. البته ایشان نمیپذیرفت تا اینکه همسرم گفت این هدیه است از طرف سیدنا قایدنا الحسینی الخامنه ای حفظه الله که ایشون گرفت بوسید و روی چشم خود گذاشت و خوشحال شد.
راهی مشابه شدیم البته چون خسته بودیم بعد از نماز و مختصری شام به یک منزل عراقی رفتیم و خوابیدیم. صبح قبل از اینکه راهی مشایه شویم یکجا نشستیم تا چای عراقی بخوریم که همسفرمان یکی از ماشینها رو به جوان عراقی که چای میریخت داد، چون متوجه شد یک پسر کوچک دارد.
دوباره به راه افتادیم در مسیر چند جا پسر بچه های عراقی بودند ولی وقتی به همسفرمان گفتم ماشینها رو بده تا زودتر تمام شود گفت نه چون اغلب زائر ها بخاطر اینکه بارشون سبک بشه همین ابتدای مسیر هدایا رو میدهند ما نیت کردیم تا کربلا برسونیم.
خلاصه حدود ساعت ده یازده به یک موکب عراقی رفتیم تا استراحت کنیم حدود ساعت پنج بعد از ظهر که بچه ها رو بیدار کردیم تا راه بیوفتیم دیگر موکب خالی از زائر شده بود و خدام عراقی مشغول تمیز کردن موکب بودند.
یکی از بچه ها خسته بود و نمیخواست بیدار شود و گریه میکرد. خادم عراقی نزدیک آمد و به عربی چیزهایی گفت که متوجه شدم که از گریه ی بچه فکر کرده که خودش رو خیس کرده.
با هر درد سری بود بهش فهموندم که نجس نکرده، اون خادم عراقی هم شروع کرد به عذر خواهی و حلالیت گرفتن، همسفر ما که بچه ها رو از دستشویی آورده بود و متوجه عذرخواهی خادمه ی عراقی شد داستان رو جویا شد.
در موکب چند کودک عراقی با هم بازی میکردند و مادرانشان هم کنار هم نشسته بودند و صحبت میکردند. موقع حرکت همسفر ما رفت و چهار ماشین رو آورد تا به خادم موکب بدهد ابتدا خادم قبول نمیکرد و مدام عذرخواهی میکرد بخاطر شکی که کرده بود تا اینکه گفتیم این ماشینها هدیه ای از طرف امام سید علی خامنه ای هست که خوشحال شد و دعا میکرد و آنها رو به بچه ها داد که بچه ها خیلی خوشحال شدند.
ادامه👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۰۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
#قسمت_دوم
شب باز در منزلی عراقی وارد شدیم که چون اکثر موکبها پر بودند ناچار شدیم جلوی درب حیاط بخوابیم. صبح هم با بالا آمدن آفتاب همه بیدار شدند و رفتند ما هم آماده ی حرکت شدیم که همسفرمون رفتند و دو تا ماشین دیگر به صاحب خانه داد یک زائر عراقی که متوجه کیسه ی ماشین ها شد جلو آمد و گفت یک پسر دارد و یک ماشین خواست که بهش دادیم.
خلاصه ما برای اینکه در روز اربعین به کربلا برسیم از عمود ۲۱۸ ماشین گرفتیم و تا عمود ۱۰۸۰ رو با ماشین طی کردیم چون ماشینها جلوتر نمیتوانستند بروند و ما بقیة ی مسیر رو میبایست پیاده میرفتیم پس انرژی رو گذاشتیم برای پایان راه
ماشینها به کربلا رسیدند در مسیر چند ماشین دیگر هم دادیم به پسر بچه های عراقی که در موکبها مشغول پذیرایی و کمک بودند. پسر بچه ها اینقدر ذوق زده شده بود که نمیتوانست خوشحالی شون رو پنهان کنن.
خلاصه ماشینها هدیه شد تا فقط ماند دو تا، خب تو مسیر چند جا میخواستیم این دو تا رو هم بدیم ولی مسائلی پیش میآمد که منصرف میشدیم مثلا یکجا بچه ها یهو دعوایشان شد و یا یک موکب کودک رفت پشت چادر و دیگر نیامد و یا یک جا بند کیسه ی ماشینها چنان گره خورد که هرچه کردیم باز نشد انگار که طلسم شده بودند.
نهایتا گفتیم این دو تا هم در موکب بعدی که استراحت کردیم میدهیم. نزدیک ظهر بود و خسته و بیحال به دنبال یک جا برای استراحت وارد موکبها میشدیم ولی هرچه به پایان راه نزدیکتر میشدیم موکبها شلوغ تر بودند و جا برای استراحت به سختی پیدا میشد.
بالاخره موکبی پیدا کردیم و من به همراه دو کودک همسفرمان وارد موکب شدیم و نگاهی انداختم و یک جای خالی پیدا کردم و پرسیدم آیا اینجا برای کسی هست؟ یک خانم عرب زبان متوجه ما شد و بلند شد و پرسید چند نفر هستید من هم با اشاره ی انگشتان دست و به زبان فارسی گفتم به اندازه ی دو نفر هم باشد کافیه
اون خانم به دو تا دختر جوان کنارش به عربی گفت بلند شید یاالله یاالله
من ناراحت شدم و به ایشون گفتم لا لا بلندشون نکن من نمیخواهم کسی اذیت بشه همون جای خالی آنطرف موکب کافیمان هست که یک خانم دیگر که لباس عربی تنش بود ولی فارسی حرف میزد گفت ناراحت نشو ایشون خادم اینجا هستند و این دو دخترهای خودشان هستند. اون خادم به من کمک کرد تا به محل خالی بروم.
همسفر ما وارد موکب شد با دختر هشت ماهه اش و بطرف ما آمد و بچه را به من داد و رفت تا ساکها را بیاورد.
خادم عراقی مجددا پیش ما آمد و به عربی چیزهایی گفت که نفهمیدم اون خانم مترجم رو صدا کرد و گفت لباس بچه خیس هست و جلوی کولر هستید مریض میشود اگر لباس ندارد برایش لباس نو بیاوریم گفت به ما لباس هم داده اند برای بچه های زائرین که تشکر کردم و گفتم مادرش رفته ساکش رو بیاره.
همسفرمون که آمد لباس بچه رو عوض کرد من برایش داستان پیش آمده رو گفتم و اون خادم رو که کنار ما نشسته بود و دو کودک در دوطرفش نشسته بودند رو نشانش دادم.
همسفرمون گفت این دو تا بچه های خودش هستند گفتم نمیدانم ولی اینطور به نظر میرسد چون بچه ها سرشون رو روی پای مادر گذاشته بودند
همسفر مون بلند شد و رفت و دو تا ماشین باقی مانده را هم آورد و لای روسری به من داد و گفت این دو تا را هم یواشکی به این بچه ها بده چون موکب به شدت شلوغ بود و بچه زیاد و ما دیگر ماشین نداشتیم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
اینجا همه چیز با برنامه پیش میرود، حتی برای یک جنین ۸ هفته...
پارسال در تب و تاب جمع کردن وسایل سفری با سه بچه کوچک بودیم که از وجود حنیفا با خبر شدم.
هم خوشحال بودم و هم نگران
خوشحال بودم، خودم در سفر قبلی، از حسین(ع) خواسته بودم که سال جدید مرا با فرزند چهارمم بطلبد.
نگران بودم که مبادا همسری که تازه به سفر خانوادگی رضایت داده، حالا بخاطر وجود کودکی در راه، پشیمان شود.
تست را جلویش گرفتم، بجای خبر بارداری همینطور که همزمان هم میخندیدم و هم گریه میکردم، گفتم:منو ببر کربلا باشه؟
با ذوق تست را گرفت
این بار با اضطراب تکرار کردم: منم میام ها، نگی نه نمیشه، من میخوام بیام و همینطور اشکهایم میریخت.
با همان چشمانی که در هرسه دفعه ی قبلی نیز، پر از اشکِ شوقِ پدرانه شده بود، خندید.
در آغوشم گرفت و گفت: برای همین زودتر نگفتی؟ ترسیدی نبرمت کربلا؟
باشه میریم ولی به کسی چیزی نگو که نگران نشن.
خیالم راحت شد
چون سختی های سفر را میدانستم و تجربه ی اربعین در بارداری را دربارداری اول داشتم، داروهای لازم را برداشتم.
سفر به سلامت گذشت و بعد از سه شب در مشایه بودن و گاهی پیاده و گاهی سواره طی کردن مسیر، به کربلا رسیدیم
شب را در موکب ماندیم.
قرار بود روز اربعین در هتل باشیم
سحر روز اربعین به سمت هتل رفتیم که با شلوغی روز اربعین مواجه نشویم.
وقتی رسیدیم هنوز اتاق تخلیه نشده بود.
من مدام غر میزدم و میگفتم: دیدی زود اومدیم؟ نذاشتی ما بخوابیم تو موکب. الاف شدیم با سه تابچه
خسته و کلافه بودم و بچه ها نیز کم کم بهانه میگرفتند. مسئول هتل گفته بود تا تخلیه ی اتاق در نمازخانه باشید، ولی نمازخانه پر بود و همه خواب، ورود ما باعث آزارشان میشد. نشستن در راه پله را ترجیح دادم.
حدود ساعت ۹صبح به داخل نمازخانه سرک کشیدم. اکثر زائرین بیدار شده بودند، وارد نمازخانه شدم.
یکی از زائرین با دیدنم گفت: بیا سرجای من دراز بکش
دراز کشیدم و در خواب و بیداری بودم که متوجه همهمه ای شدم.
مخاطب صحبت همه یک نفر بود
_چرا با این وضعیت اومدی؟
_خب حالا دراز بکش و تکون نخور
_سونو کردی چی گفتن؟
_خب برای چی داروشو نگرفتی؟
_تو داروخونه هلال احمر هم گیر نیومد؟
_نباید میومدی با این وضعیت!
_حداقل کل مسیر پیاده نمیومدی
_جون اون بچه مهمتر بود یا زیارت؟
با شنیدن این حرفها بلند شدم.
پرسیدم: ببخشید چی شده؟
یکی جواب داد: این خانم بارداره، کل مسیر رو پیاده اومده و حالا علائم سقط داره
به سمت خانمی که دراز کشیده بود نگاه کردم و پرسیدم: چند هفته است؟
گفت: هشت هفته
دقیقا هم هفته ی من بود...
پرسیدم: تو سونو چی گفتن؟
_دکتر میگه خیلی اوضاع بد نیست ولی باید استراحت کنی و حتما پروژسترون استفاده کنی تا علائمت قطع بشه وگرنه ممکنه علائم بیشتر بشه و منجر به سقط بشه، ولی هرجا گشتیم دارو پیدا نشد.
ذهنم درگیر شد، اگر دارو را بدهم ولی موقع برگشت خودم لازمم شود چه؟
بی خیال فکر های توی سرم شدم.
لبخند زدم و گفتم: من دارم، با خودم آوردم ولی لازمم نشد.
از کیفم دارو را درآوردم و رفتم نزدیکش نشستم و توضیح دادم که چطور باید از دارو استفاده کند
خوشحال شد.
ذوق کردم.
وقتی که جریان را برای محسن تعریف کردم گفت: ببین قسمت بود یکم سختی بکشی و بعدم راهی نمازخونه بشی که دارو رو به این خانم برسونی، اگه یه راست میرفتیم توی اتاق دارو به این بچه نمیرسید.
از غر زدن هایم خجالت کشیدم و توی سرم چرخید: اینجا همه چیز برنامه ریزی شده است، حسین(ع) اینجا هوای همه را دارد، حتی زائر کوچک ۸ هفته اش را... 😢
✍ مرضیه درویشی
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
اینجا همه چیز با برنامه پیش میرود، حتی برای یک جنین ۸ هفته...
پارسال در تب و تاب جمع کردن وسایل سفری با سه بچه کوچک بودیم که از وجود حنیفا با خبر شدم.
هم خوشحال بودم و هم نگران
خوشحال بودم، خودم در سفر قبلی، از حسین(ع) خواسته بودم که سال جدید مرا با فرزند چهارمم بطلبد.
نگران بودم که مبادا همسری که تازه به سفر خانوادگی رضایت داده، حالا بخاطر وجود کودکی در راه، پشیمان شود.
تست را جلویش گرفتم، بجای خبر بارداری همینطور که همزمان هم میخندیدم و هم گریه میکردم، گفتم:منو ببر کربلا باشه؟
با ذوق تست را گرفت
این بار با اضطراب تکرار کردم: منم میام ها، نگی نه نمیشه، من میخوام بیام و همینطور اشکهایم میریخت.
با همان چشمانی که در هرسه دفعه ی قبلی نیز، پر از اشکِ شوقِ پدرانه شده بود، خندید.
در آغوشم گرفت و گفت: برای همین زودتر نگفتی؟ ترسیدی نبرمت کربلا؟
باشه میریم ولی به کسی چیزی نگو که نگران نشن.
خیالم راحت شد
چون سختی های سفر را میدانستم و تجربه ی اربعین در بارداری را دربارداری اول داشتم، داروهای لازم را برداشتم.
سفر به سلامت گذشت و بعد از سه شب در مشایه بودن و گاهی پیاده و گاهی سواره طی کردن مسیر، به کربلا رسیدیم
شب را در موکب ماندیم.
قرار بود روز اربعین در هتل باشیم
سحر روز اربعین به سمت هتل رفتیم که با شلوغی روز اربعین مواجه نشویم.
وقتی رسیدیم هنوز اتاق تخلیه نشده بود.
من مدام غر میزدم و میگفتم: دیدی زود اومدیم؟ نذاشتی ما بخوابیم تو موکب. الاف شدیم با سه تابچه
خسته و کلافه بودم و بچه ها نیز کم کم بهانه میگرفتند. مسئول هتل گفته بود تا تخلیه ی اتاق در نمازخانه باشید، ولی نمازخانه پر بود و همه خواب، ورود ما باعث آزارشان میشد. نشستن در راه پله را ترجیح دادم.
حدود ساعت ۹صبح به داخل نمازخانه سرک کشیدم. اکثر زائرین بیدار شده بودند، وارد نمازخانه شدم.
یکی از زائرین با دیدنم گفت: بیا سرجای من دراز بکش
دراز کشیدم و در خواب و بیداری بودم که متوجه همهمه ای شدم.
مخاطب صحبت همه یک نفر بود
_چرا با این وضعیت اومدی؟
_خب حالا دراز بکش و تکون نخور
_سونو کردی چی گفتن؟
_خب برای چی داروشو نگرفتی؟
_تو داروخونه هلال احمر هم گیر نیومد؟
_نباید میومدی با این وضعیت!
_حداقل کل مسیر پیاده نمیومدی
_جون اون بچه مهمتر بود یا زیارت؟
با شنیدن این حرفها بلند شدم.
پرسیدم: ببخشید چی شده؟
یکی جواب داد: این خانم بارداره، کل مسیر رو پیاده اومده و حالا علائم سقط داره
به سمت خانمی که دراز کشیده بود نگاه کردم و پرسیدم: چند هفته است؟
گفت: هشت هفته
دقیقا هم هفته ی من بود...
پرسیدم: تو سونو چی گفتن؟
_دکتر میگه خیلی اوضاع بد نیست ولی باید استراحت کنی و حتما پروژسترون استفاده کنی تا علائمت قطع بشه وگرنه ممکنه علائم بیشتر بشه و منجر به سقط بشه، ولی هرجا گشتیم دارو پیدا نشد.
ذهنم درگیر شد، اگر دارو را بدهم ولی موقع برگشت خودم لازمم شود چه؟
بی خیال فکر های توی سرم شدم.
لبخند زدم و گفتم: من دارم، با خودم آوردم ولی لازمم نشد.
از کیفم دارو را درآوردم و رفتم نزدیکش نشستم و توضیح دادم که چطور باید از دارو استفاده کند
خوشحال شد.
ذوق کردم.
وقتی که جریان را برای محسن تعریف کردم گفت: ببین قسمت بود یکم سختی بکشی و بعدم راهی نمازخونه بشی که دارو رو به این خانم برسونی، اگه یه راست میرفتیم توی اتاق دارو به این بچه نمیرسید.
از غر زدن هایم خجالت کشیدم و توی سرم چرخید: اینجا همه چیز برنامه ریزی شده است، حسین(ع) اینجا هوای همه را دارد، حتی زائر کوچک ۸ هفته اش را... 😢
✍ مرضیه درویشی
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075