eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
66 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
‌‌♨️‼️♨️‼️♨️‼️😱‼️♨️‼️♨️‼️ 😳شباهت عجیب یک نفر به در مسیر پیاده روی ⏪برگرفته از استوری خبرنگار صدا و سیما،زهرا چخماقی 🔴⏪بیا ببین تا از دستت نرفته👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1943535617C235633b5fa http://eitaa.com/joinchat/1943535617C235633b5fa
بچه‌ها رو پیاده‌روی ببریم یا نه؟! تو پست‌های بعدی در مورد جزئیات برنامه‌ریزی سفر، وسایل مورد نیاز و هر چی نیاز داریم صحبت می‌کنیم ... 👇👇 @hamidkasiri_ir
نکاتی که توی این پست گفته شده حاصل تجربه چند صد نفر هست که حداقل دو سال با خانواده سفر رو رفتند. ما اون‌ها رو جمع‌بندی کردیم و شد این مطلبی که می‌بینید. ممکنه شما تجربیات متفاوت و با مؤید این مطلب داشته باشید ✋🌹 پست‌های بعدی رو حتماً بخونید. در مورد همه وسایل مورد نیاز، هزینه‌های سفر، ملاحظات فرهنگی و ... صحبت می‌کنیم. 👇👇 @hamidkasiri_ir
e93.mp3
4.2M
سلام ببخشبگید نظر شما درباره خانوادگی رفتن چیه؟ واینکه نظرشون درباره اینکه خانم ها بخوان برن چیه؟ 🌸 پاسخ استاد 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
هدایت شده از روشنگری
ذکر توصیه شده از رجبعلی خیاط، جهت دفع خطر شدت گرما 🏴 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 بعد از دیدن این کلیپ نگران گُم شدن در نباشید! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدون نیاز به ✍اینترنت ✍ تماس رومینگ ✍خرید سیمکارت عراقی از وضعیت همراهان و مسافران تان با خبر شوید با ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👌برای دوستانتان بفرستید اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
🔰🔰🔰سلام عزیزم اینو برای کسایی که میخوان برن پیاده روی اربعین با بچه هاشون فرستادم. راستش ما خودمون منصرف شدیم دختر یکسالمو ببریم ان‌شاءالله هرچی خیره💚 سلام دوستانی که قصد دارند با خانواده برای پیاده‌روی مشرف بشن، لطفاً به این چند نکته زیر کنند: 1️⃣ هوا بسیار گرم هست و بعضاً بالای ۴۵ درجه. این موضوع حتماً نیازمند برنامه‌ریزی برای زمان رسیدن به مرز، اسکان در نجف و کربلا، زمان‌های پیاده‌روی و بازگشت به ایران هست. دقت کنیم امکان گرمازدگی بسیار بالاست و حتماً نیازمند تدبیر. خصوصاً که گرمازدگی پیش از وقوع علامت خاصی نداره و باید مدام مراقب این موضوع باشیم که دمای بدن رو پایین نگه داریم. 2️⃣ حتماً زمان سفر رو کوتاه کنیم و حتی‌المقدور فقط برای زیارت نجف و کربلا بریم. ضمن اینکه با خانواده حتماً واجب نیست کل مسیر نجف تا کربلا رو هم پیاده بریم. رعایت حال خانواده رو در این موضوع بکنیم. بدونیم که اگر فرضاً کل سفر ما ۳ یا ۴ روز هم بشه هیچ مشکلی پیش نمیاد! 3️⃣ برای عبور از مرز دقت کنیم نزدیک به ۵۰ درصد جمعیتی که از کشور خارج میشن و ۷۰ درصد جمعیتی که در حال برگشت از عتبات هستند از مرز مهران تردد میکنن و همین موضوع کار رو قدری پیچیده کرده. بهتر هست برای تردد مرزهای خسروی، چذابه و شلمچه رو انتخاب کنیم و البته به زمان‌های باز بودن این مرزها در طول شبانه‌روز توجه کنیم. خصوصاً برای بازگشت از عتبات توجه کنیم اصراری نیست حتماً از مهران برگردیم. 4️⃣ در مورد حضور با بچه‌ها در سفر حتماً مجدد فکر کنیم و شرایط رو بسنجیم. امسال هم جمعیت بسیار زیادی برای زیارت رفته که قدری در اسکان و غذا مشکل ایجاد شده و هم گرمای هوا بسیار بالاست. در طول مسیر هم امکان اینکه بشه از فضایی با شرایط دمایی بهتر و مناسب بچه‌ها استفاده کرد، کمتر مهیا هست. ❗️حتماً با آگاهی بیشتر تصمیم بگیریم ... التماس دعا یا علی مدد ✋🌹
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ 🎥فیلم های این روزهای اربعین هرکجا دیگری از دنیا بود ▪️هزار بار دست به دست میشد و آن قدرهمین فیلم ها را در چشممان فرو میکردند تا مطمئن شوند نسل در نسل ما از آنها درس انسانیت گرفته ایم ▪️پیرمرد ایستاده درمسیر زائران چیزی برای پذیرایی ندارد در این گرما،با تکه ای کارتن زائران را باد میزند ✍ آقای تحلیلگر .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با زوار اربعین❤️ از قشنگی های پیاده روی اربعین اینه که صحنه‌هایی رو میبینی که میفهمی در این عالم هیچ‌کاری برای معصومین علیهم‌السلام انجام ندادیم .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهدا گل🌹 به پلیس های مهربان 🥰توسط کودک 5 ساله🥰 مشهد مقدس/خیابان کشاورز 🇮🇷30شهریور 1401🇮🇷 به مدافعان امنیت 👌👌دیدن این کلیپ رو از دست ندید👌👌 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
ba2155cd-8603-4b51-8cce-36e972fe4453.mp3
12.08M
وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅⏰📺⏰❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
Hamed Zamani - Sobhe Omid[TikTaraneh].mp3
10.35M
سلام امام زمانم... اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅⏰📺⏰❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
به کوری چشم دشمنان همه میاییم میجنگیم میمیریم ذلت نمیپذیریم✊👊 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅⏰📺⏰❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
همراهان همیشگی کانال سلام💐 🔸حاج آقا در سفر گفتگوهای شنیدنی و جالبی درباره و با زائران داشتند که در کانال بارگذاری شد. این گفتگوها بازتاب های گسترده ای در فضای مجازی داشته است. 🔰این صحبت های شنیدنی رو در ۴ قسمت تقدیم حضورتون میکنیم: 🔻کلیک کنید🔻 قسمت اول https://eitaa.com/abbasivaladi/12844 قسمت دوم https://eitaa.com/abbasivaladi/12845 قسمت سوم https://eitaa.com/abbasivaladi/12856 قسمت چهارم https://eitaa.com/abbasivaladi/12857 @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده جوان و ۹ فرزندی مشهدی در زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام👌👏 جمعیت کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده جوان و ۹ فرزندی مشهدی در زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام👌👏 جمعیت کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak
🔰🔰🔰سلام عزیزم اینو برای کسایی که میخوان برن پیاده روی اربعین با بچه هاشون فرستادم. راستش ما خودمون منصرف شدیم دختر یکسالمو ببریم ان‌شاءالله هرچی خیره💚 سلام دوستانی که قصد دارند با خانواده برای پیاده‌روی مشرف بشن، لطفاً به این چند نکته زیر کنند: 1️⃣ هوا بسیار گرم هست و بعضاً بالای ۴۵ درجه. این موضوع حتماً نیازمند برنامه‌ریزی برای زمان رسیدن به مرز، اسکان در نجف و کربلا، زمان‌های پیاده‌روی و بازگشت به ایران هست. دقت کنیم امکان گرمازدگی بسیار بالاست و حتماً نیازمند تدبیر. خصوصاً که گرمازدگی پیش از وقوع علامت خاصی نداره و باید مدام مراقب این موضوع باشیم که دمای بدن رو پایین نگه داریم. 2️⃣ حتماً زمان سفر رو کوتاه کنیم و حتی‌المقدور فقط برای زیارت نجف و کربلا بریم. ضمن اینکه با خانواده حتماً واجب نیست کل مسیر نجف تا کربلا رو هم پیاده بریم. رعایت حال خانواده رو در این موضوع بکنیم. بدونیم که اگر فرضاً کل سفر ما ۳ یا ۴ روز هم بشه هیچ مشکلی پیش نمیاد! 3️⃣ برای عبور از مرز دقت کنیم نزدیک به ۵۰ درصد جمعیتی که از کشور خارج میشن و ۷۰ درصد جمعیتی که در حال برگشت از عتبات هستند از مرز مهران تردد میکنن و همین موضوع کار رو قدری پیچیده کرده. بهتر هست برای تردد مرزهای خسروی، چذابه و شلمچه رو انتخاب کنیم و البته به زمان‌های باز بودن این مرزها در طول شبانه‌روز توجه کنیم. خصوصاً برای بازگشت از عتبات توجه کنیم اصراری نیست حتماً از مهران برگردیم. 4️⃣ در مورد حضور با بچه‌ها در سفر حتماً مجدد فکر کنیم و شرایط رو بسنجیم. امسال هم جمعیت بسیار زیادی برای زیارت رفته که قدری در اسکان و غذا مشکل ایجاد شده و هم گرمای هوا بسیار بالاست. در طول مسیر هم امکان اینکه بشه از فضایی با شرایط دمایی بهتر و مناسب بچه‌ها استفاده کرد، کمتر مهیا هست. ❗️حتماً با آگاهی بیشتر تصمیم بگیریم ... التماس دعا یا علی مدد ✋🌹
۱۰۰۸ سال پیش توفیق نصیبم شد تا به همراه همسر و پسرم راهی کربلا شویم در عین ناباوری ‌چون به لحاظ شرایط جسمانی امکان اینکه تا قم هم بروم نبود حالا چطور می‌خواستم پیاده به کربلا بروم نمی‌دانم. اینکه چطور شد چنین تصمیمی گرفتم بماند، به هر حال به همراه خانواده ای از نزدیکان راهی شدیم. لب مرز مهران که رسیدیم همسر و پسرم کوله هاشون رو روی دوششان انداختند من ساکی داشتم که اگر ویلچر همسفرمان نبود نمی‌دانم چطور حملش می‌کردم همسفر ما هم یک ویلچر داشتند و یک کالسکه که برای بچه ها آورده بودند و دو تا ساک کوچیک برای بچه ها و دو تا ساک هم برای مادربزرگ بچه ها که همه را روی ویلچر گذاشتیم. در میان بارها کیسه ی بزرگ سفیدی هم بود که حجم زیادی داشت ولی وزن چندانی نداشت که توجهم را جلب کرد. وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم تعدادی ماشین اسباب بازی حدودا متوسط بودند برای هدیه به بچه های عراقی خلاصه از مرز عبور کردیم. با یک ون عراقی راهی نجف شدیم. در راه به همسفرمان گفتم چرا گلسر یا عروسک پارچه ای یا هدیه ای دخترونه نگرفتید که کوچکتر باشد؟ پاسخ داد چون اغلب زائرها وسایل دخترونه می‌آورند چون حجم کمتری دارد و سبک‌تر هست، ما تصمیم گرفتیم متفاوت باشیم و برای پسر ها هدیه بیاوریم. گفتم خب چرا از این ماشین های کوچک نگرفتید حالا چه لزومی داشت اینقدر بزرگ باشند؟ گفت خواستیم به نحو احسنت عمل کرده باشیم قانع شدم دیگر هیچ نگفتم البته یادم رفت بگویم همسفر ما خودشان سه کودک شش ساله و چهار ساله و هشت ماهه داشتند. در بین راه همسرم چون با عربی آشنایی داشت با راننده صحبت می‌کرد و متوجه شدیم راننده دو همسر و هفت فرزند دارد از میهمان نوازی عراقی ها در مسیر دیگر نمی‌گویم که شاید بسیار شنیده باشید هرچند که شنیدن کی بود مانند دیدن خلاصه ما شب به نجف رسیدیم. موقع خداحافظی همسرم پرسید پسر چهار پنج ساله داری گفت بله و همسرم یکی از ماشین اسباب بازی رو با اجازه ی همسفرمان به راننده داد. البته ایشان نمی‌پذیرفت تا اینکه همسرم گفت این هدیه است از طرف سیدنا قایدنا الحسینی الخامنه ای حفظه الله که ایشون گرفت بوسید و روی چشم خود گذاشت و خوشحال شد. راهی مشابه شدیم البته چون خسته بودیم بعد از نماز و مختصری شام به یک منزل عراقی رفتیم و خوابیدیم. صبح قبل از اینکه راهی مشایه شویم یکجا نشستیم تا چای عراقی بخوریم که همسفرمان یکی از ماشین‌ها رو به جوان عراقی که چای می‌ریخت داد، چون متوجه شد یک پسر کوچک دارد. دوباره به راه افتادیم در مسیر چند جا پسر بچه های عراقی بودند ولی وقتی به همسفرمان گفتم ماشین‌ها رو بده تا زودتر تمام شود گفت نه چون اغلب زائر ها بخاطر اینکه بارشون سبک بشه همین ابتدای مسیر هدایا رو می‌دهند ما نیت کردیم تا کربلا برسونیم. خلاصه حدود ساعت ده یازده به یک موکب عراقی رفتیم تا استراحت کنیم حدود ساعت پنج بعد از ظهر که بچه ها رو بیدار کردیم تا راه بیوفتیم دیگر موکب خالی از زائر شده بود و خدام عراقی مشغول تمیز کردن موکب بودند. یکی از بچه ها خسته بود و نمی‌خواست بیدار شود و گریه می‌کرد. خادم عراقی نزدیک آمد و به عربی چیزهایی گفت که متوجه شدم که از گریه ی بچه فکر کرده که خودش رو خیس کرده. با هر درد سری بود بهش فهموندم که نجس نکرده، اون خادم عراقی هم شروع کرد به عذر خواهی و حلالیت گرفتن، همسفر ما که بچه ها رو از دستشویی آورده بود و متوجه عذرخواهی خادمه ی عراقی شد داستان رو جویا شد. در موکب چند کودک عراقی با هم بازی می‌کردند و مادرانشان هم کنار هم نشسته بودند و صحبت می‌کردند. موقع حرکت همسفر ما رفت و چهار ماشین رو آورد تا به خادم موکب بدهد ابتدا خادم قبول نمی‌کرد و مدام عذرخواهی می‌کرد بخاطر شکی که کرده بود تا اینکه گفتیم این ماشین‌ها هدیه ای از طرف امام سید علی خامنه ای هست که خوشحال شد و دعا می‌کرد و آنها رو به بچه ها داد که بچه ها خیلی خوشحال شدند. ادامه👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۰۸ شب باز در منزلی عراقی وارد شدیم که چون اکثر موکبها پر بودند ناچار شدیم جلوی درب حیاط بخوابیم. صبح هم با بالا آمدن آفتاب همه بیدار شدند و رفتند ما هم آماده ی حرکت شدیم که همسفرمون رفتند و دو تا ماشین دیگر به صاحب خانه داد یک زائر عراقی که متوجه کیسه ی ماشین ها شد جلو آمد و گفت یک پسر دارد و یک ماشین خواست که بهش دادیم. خلاصه ما برای اینکه در روز اربعین به کربلا برسیم از عمود ۲۱۸ ماشین گرفتیم و تا عمود ۱۰۸۰ رو با ماشین طی کردیم چون ماشین‌ها جلوتر نمی‌توانستند بروند و ما بقیة ی مسیر رو می‌بایست پیاده می‌رفتیم پس انرژی رو گذاشتیم برای پایان راه ماشین‌ها به کربلا رسیدند در مسیر چند ماشین دیگر هم دادیم به پسر بچه های عراقی که در موکبها مشغول پذیرایی و کمک بودند. پسر بچه ها اینقدر ذوق زده شده بود که نمی‌توانست خوشحالی شون رو پنهان کنن. خلاصه ماشین‌ها هدیه شد تا فقط ماند دو تا، خب تو مسیر چند جا می‌خواستیم این دو تا رو هم بدیم ولی مسائلی پیش می‌آمد که منصرف می‌شدیم مثلا یکجا بچه ها یهو دعوایشان شد و یا یک موکب کودک رفت پشت چادر و دیگر نیامد و یا یک جا بند کیسه ی ماشین‌ها چنان گره خورد که هرچه کردیم باز نشد انگار که طلسم شده بودند. نهایتا گفتیم این دو تا هم در موکب بعدی که استراحت کردیم می‌دهیم. نزدیک ظهر بود و خسته و بی‌حال به دنبال یک جا برای استراحت وارد موکبها می‌شدیم ولی هرچه به پایان راه نزدیکتر می‌شدیم موکبها شلوغ تر بودند و جا برای استراحت به سختی پیدا می‌شد. بالاخره موکبی پیدا کردیم و من به همراه دو کودک همسفرمان وارد موکب شدیم و نگاهی انداختم و یک جای خالی پیدا کردم و پرسیدم آیا اینجا برای کسی هست؟ یک خانم عرب زبان متوجه ما شد و بلند شد و پرسید چند نفر هستید من هم با اشاره ی انگشتان دست و به زبان فارسی گفتم به اندازه ی دو نفر هم باشد کافیه اون خانم به دو تا دختر جوان کنارش به عربی گفت بلند شید یاالله یاالله من ناراحت شدم و به ایشون گفتم لا لا بلندشون نکن من نمی‌خواهم کسی اذیت بشه همون جای خالی آنطرف موکب کافیمان هست که یک خانم دیگر که لباس عربی تنش بود ولی فارسی حرف می‌زد گفت ناراحت نشو ایشون خادم اینجا هستند و این دو دخترهای خودشان هستند. اون خادم به من کمک کرد تا به محل خالی بروم. همسفر ما وارد موکب شد با دختر هشت ماهه اش و بطرف ما آمد و بچه را به من داد و رفت تا ساکها را بیاورد. خادم عراقی مجددا پیش ما آمد و به عربی چیزهایی گفت که نفهمیدم اون خانم مترجم رو صدا کرد و گفت لباس بچه خیس هست و جلوی کولر هستید مریض می‌شود اگر لباس ندارد برایش لباس نو بیاوریم گفت به ما لباس هم داده اند برای بچه های زائرین که تشکر کردم و گفتم مادرش رفته ساکش رو بیاره. همسفرمون که آمد لباس بچه رو عوض کرد من برایش داستان پیش آمده رو گفتم و اون خادم رو که کنار ما نشسته بود و دو کودک در دوطرفش نشسته بودند رو نشانش دادم. همسفرمون گفت این دو تا بچه های خودش هستند گفتم نمی‌دانم ولی اینطور به نظر می‌رسد چون بچه ها سرشون رو روی پای مادر گذاشته بودند همسفر مون بلند شد و رفت و دو تا ماشین باقی مانده را هم آورد و لای روسری به من داد و گفت این دو تا را هم یواشکی به این بچه ها بده چون موکب به شدت شلوغ بود و بچه زیاد و ما دیگر ماشین نداشتیم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اینجا همه چیز با برنامه پیش می‌رود، حتی برای یک جنین ۸ هفته... پارسال در تب و تاب جمع کردن وسایل سفری با سه بچه کوچک بودیم که از وجود حنیفا با خبر شدم. هم خوشحال بودم و هم نگران خوشحال بودم، خودم در سفر قبلی، از حسین(ع) خواسته بودم که سال جدید مرا با فرزند چهارمم بطلبد. نگران بودم که مبادا همسری که تازه به سفر خانوادگی رضایت داده، حالا بخاطر وجود کودکی در راه، پشیمان شود. تست را جلویش گرفتم، بجای خبر بارداری همینطور که همزمان هم میخندیدم و هم گریه میکردم، گفتم:منو ببر کربلا باشه؟ با ذوق تست را گرفت این بار با اضطراب تکرار کردم: منم میام ها، نگی نه نمیشه، من میخوام بیام و همینطور اشکهایم می‌ریخت. با همان چشمانی که در هرسه دفعه ی قبلی نیز، پر از اشکِ شوقِ پدرانه شده بود، خندید. در آغوشم گرفت و گفت: برای همین زودتر نگفتی؟ ترسیدی نبرمت کربلا؟ باشه میریم ولی به کسی چیزی نگو که نگران نشن. خیالم راحت شد چون سختی های سفر را میدانستم و تجربه ی اربعین در بارداری را دربارداری اول داشتم، داروهای لازم را برداشتم. سفر به سلامت گذشت و بعد از سه شب در مشایه بودن و گاهی پیاده و گاهی سواره طی کردن مسیر، به کربلا رسیدیم شب را در موکب ماندیم. قرار بود روز اربعین در هتل باشیم سحر روز اربعین به سمت هتل رفتیم که با شلوغی روز اربعین مواجه نشویم. وقتی رسیدیم هنوز اتاق تخلیه نشده بود. من مدام غر میزدم و میگفتم: دیدی زود اومدیم؟ نذاشتی ما بخوابیم تو موکب. الاف شدیم با سه تابچه خسته و کلافه بودم و بچه ها نیز کم کم بهانه می‌گرفتند. مسئول هتل گفته بود تا تخلیه ی اتاق در نمازخانه باشید، ولی نمازخانه پر بود و همه خواب، ورود ما باعث آزارشان می‌شد. نشستن در راه پله را ترجیح دادم. حدود ساعت ۹صبح به داخل نمازخانه سرک کشیدم. اکثر زائرین بیدار شده بودند، وارد نمازخانه شدم. یکی از زائرین با دیدنم گفت: بیا سرجای من دراز بکش دراز کشیدم و در خواب و بیداری بودم که متوجه همهمه ای شدم. مخاطب صحبت همه یک نفر بود _چرا با این وضعیت اومدی؟ _خب حالا دراز بکش و تکون نخور _سونو کردی چی گفتن؟ _خب برای چی داروشو نگرفتی؟ _تو داروخونه هلال احمر هم گیر نیومد؟ _نباید میومدی با این وضعیت! _حداقل کل مسیر پیاده نمیومدی _جون اون بچه مهمتر بود یا زیارت؟ با شنیدن این حرفها بلند شدم. پرسیدم: ببخشید چی شده؟ یکی جواب داد: این خانم بارداره، کل مسیر رو پیاده اومده و حالا علائم سقط داره به سمت خانمی که دراز کشیده بود نگاه کردم و پرسیدم: چند هفته است؟ گفت: هشت هفته دقیقا هم هفته ی من بود... پرسیدم: تو سونو چی گفتن؟ _دکتر میگه خیلی اوضاع بد نیست ولی باید استراحت کنی و حتما پروژسترون استفاده کنی تا علائمت قطع بشه وگرنه ممکنه علائم بیشتر بشه و منجر به سقط بشه، ولی هرجا گشتیم دارو پیدا نشد. ذهنم درگیر شد، اگر دارو را بدهم ولی موقع برگشت خودم لازمم شود چه؟ بی خیال فکر های توی سرم شدم. لبخند زدم و گفتم: من دارم، با خودم آوردم ولی لازمم نشد. از کیفم دارو را درآوردم و رفتم نزدیکش نشستم و توضیح دادم که چطور باید از دارو استفاده کند خوشحال شد. ذوق کردم. وقتی که جریان را برای محسن تعریف کردم گفت: ببین قسمت بود یکم سختی بکشی و بعدم راهی نمازخونه بشی که دارو رو به این خانم برسونی، اگه یه راست میرفتیم توی اتاق دارو به این بچه نمی‌رسید. از غر زدن هایم خجالت کشیدم و توی سرم چرخید: اینجا همه چیز برنامه ریزی شده است، حسین(ع) اینجا هوای همه را دارد، حتی زائر کوچک ۸ هفته اش را... 😢 ✍ مرضیه درویشی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اینجا همه چیز با برنامه پیش می‌رود، حتی برای یک جنین ۸ هفته... پارسال در تب و تاب جمع کردن وسایل سفری با سه بچه کوچک بودیم که از وجود حنیفا با خبر شدم. هم خوشحال بودم و هم نگران خوشحال بودم، خودم در سفر قبلی، از حسین(ع) خواسته بودم که سال جدید مرا با فرزند چهارمم بطلبد. نگران بودم که مبادا همسری که تازه به سفر خانوادگی رضایت داده، حالا بخاطر وجود کودکی در راه، پشیمان شود. تست را جلویش گرفتم، بجای خبر بارداری همینطور که همزمان هم میخندیدم و هم گریه میکردم، گفتم:منو ببر کربلا باشه؟ با ذوق تست را گرفت این بار با اضطراب تکرار کردم: منم میام ها، نگی نه نمیشه، من میخوام بیام و همینطور اشکهایم می‌ریخت. با همان چشمانی که در هرسه دفعه ی قبلی نیز، پر از اشکِ شوقِ پدرانه شده بود، خندید. در آغوشم گرفت و گفت: برای همین زودتر نگفتی؟ ترسیدی نبرمت کربلا؟ باشه میریم ولی به کسی چیزی نگو که نگران نشن. خیالم راحت شد چون سختی های سفر را میدانستم و تجربه ی اربعین در بارداری را دربارداری اول داشتم، داروهای لازم را برداشتم. سفر به سلامت گذشت و بعد از سه شب در مشایه بودن و گاهی پیاده و گاهی سواره طی کردن مسیر، به کربلا رسیدیم شب را در موکب ماندیم. قرار بود روز اربعین در هتل باشیم سحر روز اربعین به سمت هتل رفتیم که با شلوغی روز اربعین مواجه نشویم. وقتی رسیدیم هنوز اتاق تخلیه نشده بود. من مدام غر میزدم و میگفتم: دیدی زود اومدیم؟ نذاشتی ما بخوابیم تو موکب. الاف شدیم با سه تابچه خسته و کلافه بودم و بچه ها نیز کم کم بهانه می‌گرفتند. مسئول هتل گفته بود تا تخلیه ی اتاق در نمازخانه باشید، ولی نمازخانه پر بود و همه خواب، ورود ما باعث آزارشان می‌شد. نشستن در راه پله را ترجیح دادم. حدود ساعت ۹صبح به داخل نمازخانه سرک کشیدم. اکثر زائرین بیدار شده بودند، وارد نمازخانه شدم. یکی از زائرین با دیدنم گفت: بیا سرجای من دراز بکش دراز کشیدم و در خواب و بیداری بودم که متوجه همهمه ای شدم. مخاطب صحبت همه یک نفر بود _چرا با این وضعیت اومدی؟ _خب حالا دراز بکش و تکون نخور _سونو کردی چی گفتن؟ _خب برای چی داروشو نگرفتی؟ _تو داروخونه هلال احمر هم گیر نیومد؟ _نباید میومدی با این وضعیت! _حداقل کل مسیر پیاده نمیومدی _جون اون بچه مهمتر بود یا زیارت؟ با شنیدن این حرفها بلند شدم. پرسیدم: ببخشید چی شده؟ یکی جواب داد: این خانم بارداره، کل مسیر رو پیاده اومده و حالا علائم سقط داره به سمت خانمی که دراز کشیده بود نگاه کردم و پرسیدم: چند هفته است؟ گفت: هشت هفته دقیقا هم هفته ی من بود... پرسیدم: تو سونو چی گفتن؟ _دکتر میگه خیلی اوضاع بد نیست ولی باید استراحت کنی و حتما پروژسترون استفاده کنی تا علائمت قطع بشه وگرنه ممکنه علائم بیشتر بشه و منجر به سقط بشه، ولی هرجا گشتیم دارو پیدا نشد. ذهنم درگیر شد، اگر دارو را بدهم ولی موقع برگشت خودم لازمم شود چه؟ بی خیال فکر های توی سرم شدم. لبخند زدم و گفتم: من دارم، با خودم آوردم ولی لازمم نشد. از کیفم دارو را درآوردم و رفتم نزدیکش نشستم و توضیح دادم که چطور باید از دارو استفاده کند خوشحال شد. ذوق کردم. وقتی که جریان را برای محسن تعریف کردم گفت: ببین قسمت بود یکم سختی بکشی و بعدم راهی نمازخونه بشی که دارو رو به این خانم برسونی، اگه یه راست میرفتیم توی اتاق دارو به این بچه نمی‌رسید. از غر زدن هایم خجالت کشیدم و توی سرم چرخید: اینجا همه چیز برنامه ریزی شده است، حسین(ع) اینجا هوای همه را دارد، حتی زائر کوچک ۸ هفته اش را... 😢 ✍ مرضیه درویشی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نماهنگ عاشق کشون.mp3
6.61M
چه رسمیه رسم زمونه یکی بره یکی بمونه 💔 💔 ع @Navaymagtal