سلام .به همه خانمهای کانال و ستایش خانم . در رابطه با سوره شوری که ۱۹ رمضان بنویسید ولای قرآن همراه با اسم زن وشوهر و صدقه بذارید خواستم بگم من پارسال این کارو کردم ولی دنبال سند نگشتم با همون اعتقادی که خیلی حاجت گرفتن ولی بچه سومم هست حاملگی‌های قبلی اولی بعد ۶ سال دومی بعد چندین ماه ولی اینو همون دفعه اول باکمال ناباوری باردار شدم با توجه به افتادگی رحم دارم واین افتادگی رحمم شدید هست به سلامتی ۱۹ رمضان بستری شدم و ساعت دو نیم شب زایمان کردم الان دخترم سه روزه هست می خوام بگم اعتقاد خیلی مهمه. کاش پیامهارو زودتر می خوندم واین پیامو می فرستادم تا بقیه هم انجام بدن 🌹 اینم عکس دخترمه صحیح وسالم برای اونایی که افتادگی رحم دارن وسوال که می تونن باردار بشن یانه من به لطف خدا تونستم یه ذره دوماه آخر فشار به مثانه میاد ولی خدا کمک میکنه و خواهرا بگین چی برای زیاد شدن شیرم مفیده؟ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano

سلام جواب سوال ۲۸۵ برن دکتر میوم تو بارداری خطرناکه و باعث سقط میشه نظر چند تا دکتر بپرسه من خودم به خاطر فیبروم هم دیر باردار میشم هم باعث ایست قلبی جنین تو سه ماه شده ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano

#تجربه_من ۷۰۶ #ازدواج_در_وقت_نیاز #سختیهای_زندگی #مشیت_الهی #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_دوم خانم دکتر داشتن با منشی صحبت میکردن، خیلی توجهی به صحبتاشون نکردم و فقط حواسم به خودم بود و بچه، یه لحظه شنیدم می‌گفت دو ساک حاملگی دو قلویی، خیلی اهمیت ندادم به حرفاش یه دفعه خانم دکتر روشو به من کرد و گفت میدونستی بچه دوقلوعه؟😄 گفتم نه مگه دوتاس؟؟!!! 😳😃😍😍😂😂 گفتن بله کیسه هاشونم جداس... خانم دکتر مانیتورشو چرخوندو تصویرشونو نشونم داد داخل دوتا کیسه جدا بودن😃 خیلی لحظه قشنگی بود و این قشنگ ترین و بهترین خبر تو زندگیم بود زیبا ترین هدیه از طرف خدا بود. احساس کردم این هدیه ای هست برای جبران همه سختی هایی که کشیدیم. از مطب که بیرون اومدم از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم، همسرم نزدیکای مطب بود، زنگش زدم، سریع خودشو رسوند. ازم پرسید چی شد بچه چطوره؟ سریع گفتم دوتا 👶👶 هستن 😁😍😂😂 همسرم از خوشحالی ماتش برده بود، چهره ش خیلی دیدنی بود😄 سریع همه فامیلو خبر دار کرد🤦‍♀😂 (ان شاءالله روزی همه چشم انتظارا بحق فاطمه زهرا(س)) بخاطر بی تجربه بودنم خیلی استراحت نکردم و دائم درحال جنب و جوش بودم که هفته سی و یکم بارداری بچه ها به دنیا اومدن و دو ماه بستری بودن خداروشکر اون روزاهم با هر سختی که بود گذشت. این وسط همه کمک حالمون بودن، خانواده همسرم و هم مادرم همچنین مادر همسرم از مادر خودم بیشتر هوامو داشت و من دعا گوی تک تکشون هستم و هیچ وقت خوبی هاشونو فراموش نمیکنم ان شاءالله عاقبت بخیر باشن. از برکات فرزند اینکه وقتی باردار شدم زندگیمون شده بود پر از برکت با خودشون کلی رزق آوردن و زندگیمون بهتر شد یکی از رزق هاشون محبت بین منو همسرم بود که با اومدنشون یه آرامش خیلی عجیب به زندگیمون دادند، کار همسرم بهتر شد و پیشنهاد کاریش هم زیاد... یه وقتایی از یه جاهایی پول میرسه که حتی فکرشم نمیکنیم اینارو همه از قدم بچه ها میدونیم‌. بچه نعمت بزرگیه، به نظرم مثل چراغ خونه هستن هر چه بیشتر باشن خونه روشن تر میشه، البته سختی هایی هم داره ولی می ارزه.. بچه هامون هر دو باهم مریض میشن، هردو دندون در آوردن، بماند که سر هر دندونی معذرت میخام اسهال هم میشدن و تب میکردن و گاهی همسرم از صبح تا شب سر کار بود و من تنهایی به این دوتا میرسیدم، کل روز داخل دستشویی بودم. ولی با دیدن روز به روز بزرگتر شدنشون و یه شیرین کاری جدید خستگی از تنم در میرفت یه وقتایی دوتایی دارن بازی میکنن یکیشون یه کار جدید انجام میده و دوتایی غش میکنن از خنده..😅 الان فرشته های خونه مون یک سالشونه و همچنان خونه رو زیر و رو میکنن😩🤯😂 البته اینو هم بگم ما هدیه رهبری و وام فرزند آوری هم دریافت کردیم. ان شاءالله کسی آرزو مادری تو دلش نمونه و این طعم شیرین مادری رو بچشه 🤲 برا ما هم دعا کنید خدا به ما صبر و تحمل بیشتری بده برای تربیت فرزندای سالم و صالح و ولایت مدار ان شاءالله یا علی مدد کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075

🔴داستان واقعی بارداری شب ازدواج همسرم😱 دوازده سالم بود زنش شدم ... با یه پدر معتاد و یه مادر بی کس و کار و هشت تا خواهر و برادر ازدواج با یه مرد سی ساله بیشتر بنفعم بود لاقل یه نونخور کمتر میشد😔 بعد چندسال زندگی کم کم عاشقش شدم...خیلی عاشق...جوریکه نفسم به نفسش بند شد. اوایل همه چی خوب بود اما بعد از دوسال کم کم ورق زندگیم برگشت...کم کم تیکه ها شروع شد...کم کم پرسیدنا شروع شد... هی میپرسیدن خبری از نی نی نیست؟ همه چی خوب بود اما من باردار نمیشدم! دوسال شد سه سال و چهار سال و پنج سال و شیش سال... زندگیم داشت تو سکوت محض میگذشت ۹ سال بود از زندگیمون میگذشت و از بچه خبری نبود تااینکه مادرشوهرم با همکاری شوهرم دست بکار شدن برای راضی کردن من واسه همسر دوم و اوردن نوه😏 روزگارم سیاه شد هرشبم گریه بود به مادرم که زنگ زدم در کمال ناباوری با گریه گفت قبول کن از خونه بابای معتادت خیلی بهتره اونجا ... فهمیدم خونه پدرمم جایی ندارم و بخودم اومدم دیدم دارم میرم خاستگاری واسه شوهرم بعد از یه ماه خون گریه کردنام بلاخره شوهرم از یه خانم مطلقه خوشش اومد و قرار شد توافقی عروسی کنن و بعد از بچه دار شدن خانمه بره دنیا رو سرم خراب بود حال خوبی نداشتم و مجبور بودم به تحمل شب عروسیشون به خواست همسرم رفتم شهرستان خونه مادرم درکمال ناباوری تاصبح استفراغ کردم ..‌اولش فکر کردن از اعصابمه ولی وقتی رفتیم بیمارستان با خبر حاملگیم صدای جیغ شادی تو کل بیمارستان پیچید! همون شب به شوهرم اس دادم ... خدا همیشه هست و به موقع تلنگرشو به ما آدمای کم صبر زندگیمون میزنه داری بابا میشی! شوهرمم خوشحال شد و گفت تو از جات تکون نخوری تا خودم بیام دنبالت گفت من هوسباز نبودم و نیستم فقط بخاطر حرفها و اصرارمادرم دست به اینکار زدم و الان دیگه بهانه ای نیست برای اینکار من باورم نمیشد یهو ورق برگشت شوهرم همون مرد عاشق شد دوباره😭 اولین کاری که کردم رفتم سجده شکر اونقدر گریه کردم و خداروشکر کردم که بلند شدم مهر خیس خالی شده بود خدایاااا شکرررت❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686

دعوتید

لیست محتوای کانال لینکها به علت اینکه کانال خصوصی شده برای تبلیغ امروز کار نمیکنه کلماتو سرچ کنید تا مطلب بالا بیاد دوستان

جواب سوال ۲۳۸ سلام دوست عزیز اول اینکه ان شاالله خدا دوتا فرشته هاتو بهتون ببخشه و عاقبت بخیر باشن دوست عزیز من خواستم بهتون بگم منم از نوجوانی دقیقا همین حس رو نسبت به جنسیت بچه داشتم،و البته به همه هم میگفتم😁و همه میدونن من خودم همیشه از خدا خواستم که اول بهم بچه ی صالح و سالم بده و دختر که الحمدالله دوتاشو بهم داده (و بماند که چقدرررر استرس داشتم از پسر بودن قبل از سونوگرافی تعیین جنسیت) خب پس تا اینجا بدون تنها نیستی... ولی خب من همیشه از خدا خواستم که اگر بهم پسر داد قدرته خواستن و پذیرشش رو هم بهم بده،واقعااااا عاجزانه دعا میکردم که افکار و حسم شیطانی نباشه و میگفتم ناشکری نمیکنم و اگر پسرم دادی فقط عاقبت بخیر بشه و شهید حالا شما هم اول خییییلی خیییییلی خداروشاکر باش که افتخار مادری کردن بهتون داده،و دوم افکار شیطانی رو پس بزن و از خود خدا بخواه که کمکت کنه در سروسامون دادن افکارت،توسل به ائمه بکنید که خدا به دلتون نظر کنه ان شاالله،و بدونید که خداوند به عاقبت امور آگاهن پس بهترین رو براتون خواسته، و وقتی خدا برای انسان تصمیم بگیره😍 دیگه چی میخاد انسان ان شاالله همون پسر نور چشم و باعث افتخار و باقیات و صالحاتتون میشه،و ان شاالله خدا به بچه هاتون خواهر و برادرای زیادی بده من به خدای متعال گفتم و میدونه عاشق دخترم😍🥰ولی بهش گفتم هر تصمیمی برام بگیری،سمع و طاعتا🤩 شب آخر ماه رمضونی دعا میکنم برای آرامش دلتون شمام مارو دعا کنید دوست عزیز❤ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano

جواب سوال191. خانم دکترفریباحقی توقاسم آبادفک کنم حجاب65.نوبت دهی هم غیرحضوری هست.توبیمارستان موسی بن جعفرهم هستن خواستین شماره بگیرید. ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano

جواب سوال ۱۹۱ سلام وقت بخیر درپاسخ به سوال 191 تومشهد خانم دکتر زهرا زارع برزشی توخیابان عدالت مطبشون هست دکتر خیلی خوبی هستن نوبت دهیشون اینترنتی هست تو گوگل سرچ کنن دکتر زهرا زارع سایت نوبت دهی مطبشون رو میاره ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano

جواب سوال ۱۹۱ سلام ، وقتتون بخیر 🌺 سوال ۱۹۱ دکتر صدیقه آیتی ، وااااقعا دکتر خوب و فهمیده ای هستن ، من خودم سه تا زایمان پیششون داشتم . ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano

سلام. قضیه ی که براتون می نویسم حدود 25 ساله پیش. مربوط به یکی از آشناهای نزدیکه که خیلی خانواده مذهبی ومقید ومومنی بودند،وبرای اینکه یک بچه بیمار داشتند.که خیلی برای درمان وسلامت بچه زحمت کشیدند وسالها هزینه کردند تا تقریبا بهبود پیدا کرد و خیلی سال بود با جدیت از بارداری جلوگیری میکردند تا زمانی که من در یک مهمونی، از فامیل درجه یکشون شنیدیم که ناخواسته بچه دار شدند وبه دلیل ابراز ناراحتی وگریه وزاری زیاد خانم وناراحتی آقا که هرچه از اعتقاد وایمان وخانوادها وریشه واصالتشون بگم کمه تصمیم به سقط بچه میگیرند و با پرداخت هزینه باور نکردنیی، بچه رو انداختند وبه فاصله یکی دوسال پدر خانواده بر اثر بیماری اتفاقی در بیمارستان بستری شد وهنوز مراحل اولیه تشخیص ودرمان صورت نگرفته بود که یه هفته بعد بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت این اتفاق که خیلی غیر منتظره وناراحت کننده بود کل زندگی این خانواده رو تحت تاثیر گذاشت تا حدی که خانواده بعد از مرگ پدر مسافرت کردند وچون تنها بودند رفتند پیش فامیل های نزدیکشون در شهرستان وخیلی برای جابجایی وفروش خونه وخرید آپارتمان اذیت شدند و اون خانم ودوبچه ای که در کمال رفاه وآسایش بودند علاوه بر غم از دست دادن پدر عزیز ومهربانشون. این بار سنگین وسخت رو هم به دوش کشیدند واز محل زندگی امن وراحت و قدیمیشون به جایی که سختیهای زیادی براشون داشت سفر کردند. که هنون زمان کمی از جابجای شون نگذشته بود که مادر خانواده در راه برگشتن از خرید دچار حادثه سختی شد واز دنیا رفت وباعث شوک وناراحتی شدید ومجدد خانواده، مخصوصا دو فرزندشون که یکیشون هم هنوز کمی بیماری داشت شد. و باعث رنج وسختی وناراحتی وغصه خیلی شدیدی برای بچه ها واطرافیان شد. وهمیشه برای خیلی از فامیل باعث سوال وناراحتی بود که چرا وبه چه دلیل این خانواده مومن وبزرگوار گرفتار این حوادث وناراحتی هاشدندو من جزو اون چند نفر تقریبا نزدیک این خانواده بودم که قضیه سقط جنین رو میدونستم ولی کاملا یادم رفته بودکه چند بار بعد از فوت اون خانم خوابش رو دیدم که منزلمون اومده بود وسه تا بچه همراه داشت که یکیشون،نوزاد خیلی کوچک چند ماهه بود.که تو بغلش داخل یه کلاه بافتنی کوچک مثل یه پرنده کوچک. یه روز که یکی از نزدیکان صمیمی وقدیمیشون رو در یه مراسم دیدم وطبق معمول از غیر عادی بودن وناراحت کننده بودن حادثه مرگ این زن وشوهر مومن در فاصله زمانی تقریبا کوتاه ابراز ناراحتی کردند وخیلی برای بچه های این خانواده نگران بودند، قضیه خوابهای مکررم رو براش گفتم وبه گمان اینکه فامیل درجه یک اون خانواده هست واز جریان سقط جنین اونا خبر داره بهش گفتم من فکر میکنم این بچه که همیشه همراه ودر بغل این خانمه و ناراحته، شاید همون طفل معصومه، سقط شده است! که یک دفعه با ناراحتی تو صورت خودش زد وگفت چی میگی شما این واقعیت نداره و محاله این خانواده بااین اعتقاد وایمان به هر دلیلی دست به این کار وحشتناک زده باشند. که من خیلی ناراحت شدم وگفتم من فکر می کردم شما که از ونزدیکانش هستید می دونستنید وخبر داشتید، وگر نه اصلا بازگو نمی کردم. که ایشون هم که خیلی مقید ومومن بودند گفتند همیشه برام این قضیه مرگ اینها وحادثه های اتفاق افتاده برای این دو عزیز که خیلی وبی دلیل وناشناخته وعجیب ونادر بود وفکرم رو مشغول می کرد ودلیش رو نمی فهمیدم وامروز فهمیدم ومطمئن شدم که هیچ اتفاق وحادثه خارق العاده ای بی دلیل نیست وگفت تلاش میکنه برای اینکه خانوادشون رو همراه کنه تا براشون رد مظالم بدهند وبا دادان خیرات شاید کمی از با گناه این دونفر کم بشه واتفاق بدتر اینکه همون بچه ای که اونقدر برای درمانش هزینه کردند ورنج بردند چند سال بعد دچار بیماری بدی شد ودر جوانی از دنیا رفت که حتی تصور این ناراحتی خیلی سخته وفعلا یه فرزند از این خانواده باقی مونده که دل شکسته وغریب وافسرده وبیماره وهیچ چیز وهیچ کسی دیگه نمی تونه اون رو حتی به زندگی امید وار ودلخوش کنه. که الان که دارم این پیام رو براتون مینویسم از غصه این عزیز وعزیزان مهربان،از دست رفته اش قلبم در فشاره ونفسم تنگه، خدا بهش صبر واجروعاقبت به خیری بده وعزیزاشو بیامرزه.هر بنده ای که تحت هر شرایطی، مقدر میشه قدم به عالم هستی بزاره و مادر اون رو باردار میشه سرنوشت وروزی ومقدرات خاص خودش رو داره وقطع این رشته حیات وزندگی قطع یه سرنوشت این نسل مقدر شده از طرف خالق حکیم وعلیم و رزاقه. که عوارض ومصیبت های بدی به همراه داره به شکلها وموارد مختلف که شاید عاملان این قتل عمد مظلوم ترین آفریدگان خدا بفهمند وبرای دیگران بازگو کنند تا از جنایت وقتل جدیدی جلوگیری بشه واتمام حجت باشه برای دیگران که در جهل وغفلتند و یا شاید تا آخر هم متوجه نشند وشاید این مظلوم مقتول، یکی از بندگان عزیزوشایسته و مقرب خدا وبا جودش مامور به دفع بلاها باشه نزول برکات باشه.                  @farzandbano

زنی با ۱۱ سال ناباروری و نازایی پس از #جاانداختن ناف باردار شد!!! 💠گنجینه طب اسلامی💠 http://eitaa.com/joinchat/552206356Ca4618696f7