فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ کوچه پس کوچه های مشهد
با نوای حاج علی ملائکه ولهجه مشهدی،شنیدنی است...
#سیره_شهداء
شناختی؟
باید برای انقلاب، یه جوری کار کنی که نشسته خوابت ببره...
تصویر کمتر دیده شده از شهید طهرانی مقدم (پدر موشکی ایران)
جهت شادی روحش صلوات..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 این سخنرانی شهید بهروز مردای برای ساعاتی قبل از شهادتش در شلمچه میباشد ...
چرا آینده رو می دیدند
قضیه چیست ؟؟؟
⭕️ وصیت نامه عرفانی شهیدی که شاگرد آیت الله بهاالدینی بود
[ دست نوشته های این شهید در دل سنگر بسیار عمیق و دلنشین است ]
🔹️ شهید جلال افشار در سال ۱۳۳۵در اصفهان به دنیا آمد و در ۱۷ سالگی به مدرسه حقانی قم رفت و از محضر آیت الله بهاءالدینی بهره جست.
□ جلال در ۲۴ تیر ۱۳۶۰ (عملیات رمضان) در منطقه شلمچه از ناحیهی پهلو مجروح آسمانی شد.
🔸️ فرازی از وصیتنامه شهید جلال افشار:
□ خدایا تمام دوستانم عاشقانه به سوی تو پر کشیدند و من بی ثمر مانده ام !
■ خجالت می کشم با تو سخن بگویم ،اما راًفت ومهربانی تو مرا به اینجا کشانده است
□ آخر تو به من همه چیز داده ای ومن برای تو کاری نکرده ام.
■ خدایا نمی دانم چگونه از بندگانت عذر خواهی کنم ؟آیا آنان عذر مرا می پذیرند ؟
□ آخر آنان گمان می کردند من بنده صالح تو هستم و به همین منوال مرا شرمنده ساختند ؛ اگر حال مرا بنگرند چه می گویند؟
■ خدایا تو که ظاهرم را نیکو ساختی خباثت باطنم را اصلاح کن .
□ خدایا به بندگانت چه بگویم که هر کدامشان کتاب بزرگی هستند از اندرز
#شهید_جلال_افشار
#آیتالله_بهاءالدینی
✅داستانهای شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/280
🔺️ کانال ما را از طریق لینک بالا دنبال و به دوستان خود معرفی کنید
در کردستان به باغ انگوری رسیدیم و دو تاحبه انگور از آن را خوردیم. بعد از آن حسین بسیار ناراحت شد و گفت: اجازه صاحب باغ را چه کنم؟
در آن روز یک صد تومانی را به آن شاخه انگور با نخ گره زدیم و زیر آن برای صاحب باغ نوشتیم:
دو حبه از انگورها را خوردیم، راضی باش.
شهیدحاج حسین خرازی
برای شادی روحشان صلوات❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسی از یک شهید به روایت رهبر انقلاب
آقا مهدی بعد از شناسایی از منطقه برگشت. در عملیاتی که شب قبل صورت گرفت، وارد قرارگاه عراقیها شد و آن فرمانده را اسیر کرد. بعد به نیروهایش گفت: فردا که هوا روشن شد، او را پیش من بیاورید.
ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. عقب آیفا آن افسر عراقی نشسته بود. پیادهاش کردند. ترسیده بود. از ترس سرش را با دستانش میگرفت. آقا مهدی دست او را گرفت و رها نکرد. پنج متر آن طرفتر او را بُرد و گفت: برای این افسر عراقی کمپوت بیاورید. مدتی را چهارزانو روی زمین نشسته بودند و عربی صحبت میکردند. آن فرمانده عراقی باورش نمیشد که آقا مهدی، فرمانده لشکر باشد. او تا ماشین از مقر بیرون برود، یکسره به مهدی نگاه میکرد....
سردار #شهیدمهدی_زین_الدین
#پیام_شهید
گفتند:
آقا ابراهیم چرا جبهہ رو ول
نمیکنے بیایے دیدار امام؟
گفت:
ما رهبرے را براے تماشا نمیخواهیم
ما رهبرے را براے اطاعت میخواهیم.
🌷شهید ابراهیــم هادے