فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️نوجوان 16 سالهای که امام جماعت حاج قاسم بود
حاج حسین کاجی - راوی دفاع مقدس:
🔹حسن یزدانی نوجوان 16 سالهای بود که 34 بار به اروند زده و عملیات شناسایی انجام داده بود؛ خبر شهادتش را که به حاج قاسم دادند گفت شب قبل، امام جماعت ما بود.
🔸میپرسیدند چه فرمولی به کار بردید که از اروند وحشی عبور میکنید؟ گفتم مثبت خدا شدن! بچههایی که چند سال میدیدند خرماها روی زمین میریزد و بر نمیداشتند چون مال مردم بود؛ عقیده داشتند اگر خرمای شبههناک بخورند نمیتوانند از اروند بگذرند.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
#خاطره
وقتی وارد سنگر دیدبانی شدم، او را دیدم داشت با دوربین منطقه را نگاه می کرد.
سلام کردم، جوابم را داد، بدون این که به من نگاه کند. با خنده گفتم:
«منم ،محمد مهدی، تحویل بگیر.»
بدون اینکه نگاهش را برگرداند، گفت :
«مهدی جان ناراحت نشو، نمی توانم چشم از منطقه و دشمن بردارم.»
تازه فهمیدم که چرا گزارش های دیده بانی او این قدر مورد توجه فرماندهان قرار می گرفت، ساعتها بدون حرکت، در سنگر می نشست و تحرکات دشمن را زیر نظر می گرفت.
حتی برای اینکه مواضع دشمن را بهتر شناسایی کند، بیش از سی مرتبه عرض اروند را شنا کرده بود، تا به خط عراقی ها برسد، منطقه را شناسایی کند و برگردد.
راوی: همرزم شهید حسن یزدانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره
وقتی وارد سنگر دیدبانی شدم، او را دیدم داشت با دوربین منطقه را نگاه می کرد.
سلام کردم، جوابم را داد، بدون این که به من نگاه کند. با خنده گفتم:
«منم ،محمد مهدی، تحویل بگیر.»
بدون اینکه نگاهش را برگرداند، گفت :
«مهدی جان ناراحت نشو، نمی توانم چشم از منطقه و دشمن بردارم.»
تازه فهمیدم که چرا گزارش های دیده بانی او این قدر مورد توجه فرماندهان قرار می گرفت، ساعتها بدون حرکت، در سنگر می نشست و تحرکات دشمن را زیر نظر می گرفت.
حتی برای اینکه مواضع دشمن را بهتر شناسایی کند، بیش از سی مرتبه عرض اروند را شنا کرده بود، تا به خط عراقی ها برسد، منطقه را شناسایی کند و برگردد.
راوی: همرزم شهید حسن یزدانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
آنچه امروز نقل شد خاطراتی از ارون رود بود بعد از رفتن اروند رود به محل شهادت شهید زرقام حر انقلاب رفتیم و حالا به سمت شلمچه حرکت میکنیم👇
✋ خون شهید پاکه یا نجس؟
🍂پیرمردی خوش سیما و کوشا توی مقر بود. خیلی زحمتکش و دلسوز بود. همه جور کارای خدماتی و تدارکات تا تخلیه شهدا به پشت جبهه رو انجام میداد. روز آخری که اونجا بودیم ، یه لنکروز پر از پیکر پاک شهدا به مقر رسید و نیاز بود جنازه ها به ماشین دیگه ای منتقل بشه. ساعتی نبود که آمبلانسا و لنکروزا تعدادی شهید و زخمی رو نیارن مقر. دشمن وجب به وجب منطقه رو با گلوله های سنگین توپ و خمپاره شخم میزد. پیرمرد بچه ها رو صدا زد و تعدادی رفتیم کمکش کنیم. یکی از بچه بسیجیا از من پرسید حاج آقا خون شهید نجسه یا پاک. من گفتم : شهید طهارت معنوی داره ولی خون نجسه فرقی نمی کنه خون شهید باشه یا ادمای معمولی.
🍂پیرمرد سریع حرف منو قطع کرد گفت نه خون شهید پاکه. میخاستم ادامه بدم و دلیل بیارم که به من اشاره کرد چیزی نگم. منم به احترام سن و سالش ساکت شدم و ادامه ندادم. کار که تمام شد منو کناری کشید وگفت: پسرم، اینا جگرگوشه های مردمند و سریع باید تخلیه بشن و بدست خونواده ها برسن. معلوم نیست یه وقتی اتفاقی نیفته و دشمن پاتک نکنه و این جنازه ها بمونن. گفتم درسته ولی توی این شرایط نماز خوندن با بدن و لباس خونی ایرادی نداره و باطل نیست. گفت بله ولی بعضی از بچه ها احتمال داره احتیاط کنند و وسواس بخرج بدن و از ترس خونی شدن لباس و بدنشون تعلل کنند و تاخیر تو کار تخلیه پیکر شهدا صورت بگیره. گفتم حق باشماست.
🍂اونجا فهمیدم همه چیز درس خوندن و احکام ظاهری نیست. گاهی مصالحی وجود داره که انسان ناچاره#مصلحت اندیشی بکنه. بعضی وقتا با خوم فک می کنم واقعا افرادی که اینجور خدماتو تو جبهه انجام میدادند چه اجر و پاداشی پیش خدا داشتند. جهاد همش اسلحه بِدَس گرفتن و جنگیدن نیست. خیلیا بودند که ارزش کارشون بیشتر از رزمنده هایی بود که در خط مقدم می جنگیدند. اگه زحمات اینا نبود اصلا رزمنده ها نمی تونستند توی#خط_مقدم بجنگند و مقاومت بکنند. اون روزا شلمچه کربلای ایران بود و خاکِ جای جای این منطقه با خون شهدا و زخمیا معطر و تزیین شده بود. ای کاش مسئولین قدر این مجاهدتا و خونایی که نهال انقلاب رو بارور کرد و این امانت رو به گردن آنها سپرد، بدونند و به پاس آن مجاهدتا و خونا ، بجای نزاعهای مخرب و مال اندوزی و چسبیدن به کرسی های ریاست ، صادقانه به این ملت شریف و نجیب#خدمت کنند و نزارند کمر مردم زیر بار گرونی و تورم شکسته بشه...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✋دوازده ساعت مُردم تا زنده بمونم !
💎نگاهی به پشت سر کردم دیدم قشنگ کانال و خاکریز پیداست و تموم اون ساعات رو فقط حدود صد و پنجا،دویس متری بیشتر فاصله نگرفته بودم و با روشن شدن هوا و طلوع آفتاب براحتی در دید و تیرس دشمن بودم. فهمیدم با هر حرکت جزيی مثل دیشب گلوله بارونم می کنن و همینجا#آرامگاه ابدیم میشه. لذا در تصمیمی سخت و برای حفظ جونم از طلوع تا غروب آفتاب بیحرکت موندم و پیش خودم می گفتم اونا که منو می بینن، بزار فک کُنن کشته شدمو و دیگه بسمتم شلیک نکنن.
امروز که هفتم بهمن سال ۱۳۹۷ است. دقیقا در سالروز آن روز طولانی، پشت لپ تابم دارم این خاطره رو می نویسم و چه تصادف عجیبی که بدون برنامه ریزی قبلی این اتفاق افتاد و الان و در حالیکه در کمال#آسایش و ارامش هستم، با همون حس و حال هفتم بهمن ۱۳۶۵ دارم خاطره اون روز رو برای شما روایت می کنم.
💎گاهی بیاد اون ساعات طولانیِ سکونِ مطلق ،لحظاتی انگشتم رو از روی صفحه کلید برمی دارم و به فِکر فرو میرم که عجب دنیایی داریم و آیا این منم. همونیکه برای حفظ جونش ، تنها و بی کس مجبور بود دوازده ساعت خودشو به حالت مرگ بزنه و جلو چشم بعثیا دراز بکشه؟ این منم که از یکسو در هوای آزاد وطنم نفس می کشم و لذت میبرم و از سوئی دیگر، شاهد انواع بی عدالتی و تبعیضی هستم که از طرف غرب پرستان و مرفهین بی درد بر مردم رنج کشیده ی وطنم تحمیل شده ؟
💎بگذریم که درد بسیار است و من امروز بعد از گذشت ۳۲ سال از اون روزِ طاقت فرسا و طولانی و دقیقا همانند اون روز فقط و فقط باید مثل یه مُرده شاهد این وقایع تلخ باشم و کاری از دستم برنیاد. اون روز اگر کوچکترین حرکتی می کردم توسط دشمن آبکش میشدم و امروز اگر صِدام به مخالفت با اشرافیگری دولتی و تبعیض ناروا و تشدید روزافزون فاصله طبقاتی بلند بشه ،آبروم آماجِ تیرای زهرآگین تهمتای رنگارنگ و انگ افراطی گری ؛ بیسوادی و دلواپسی احمقانه میشه. برگردم به روایتگری اون روزا که خودِ شما روایتگر امروزتان هستید و وارد شدن من به این فاز، تنها ناخنک زدن به زخمی است که در قلبتون وجود داره و من اونا تازه می کنم.
🔻دوازده ساعت مرگ🔻
💎بسختی خودمو کشوندم داخل نیزارِ کم پشتی که نزدیکم بود و فقط نصف بدنمو میپوشوند و در حالیکه بخشی از بدنم کاملا پیدا بود ، به حالتی که عراقی ها تصور کنند من یکی از شهدا هستم ، یه روز تموم صورتم رو روی زمین مرطوب و نمناک شلمچه گذاشتمو منتظر فرا رسیدن شب شدم. دشمن هم با این تصور که جنازه ای اونجا افتاده دیگه به سمتم شلیک نکرد. گر چه گلوله های توپ و خمپاره همچنان در اطرافم منفجر می شدن و ترکشا از هر سو بِسمتم روونه میشدن.با رسیدن آفتاب بالای سرم احساس کردم وقت#نماز_ظهر شده. وقتی مطمئن شدم وقت نمازه ، با همون حالت و بی وضو و تیمم نمازمو خوندم. حرکات رکوع و سجده رو با اشاره ی چشمام انجام میدادم و می دونستم همیجوریم خدا قبول می کنه. خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتر است و تا همین جاشم منو از میون هزاران گلوله ی ریز و درشت بسلامت به اینجا رسونده بود. خدایی که یه بار دیگه به من فرصت داده بودم تا در خلوتی دو نفره با او حرف بزنم. نمازمو که خوندم ملتماسه برای رهایی از این وضع#دعا کردم.
💎هر آن منتظر بودم بچه بسیجیا سر برسن و با عقب روندن دشمن منو با خودشون ببرن. تمامی این افکار ناخوداگاه تو ذهنم خلق میشد و با اونا دقایق و ساعات طولانی بین مرگ و زندگی رو می گذروندم. اینکه در آن روز چه بر من گذشت و چه افکاری تو ذهنم مرور میشد و چگونه درد و سوزشِ زخمایی که با ورود نمک شوره زار به داخلشون چه حالی به من می داد و بیحسی نیمه زیرین بدن و سوز سرما و تنهایی رو با چه زبونی براتون توصیف و روایت کنم ، از عهده خودمم خارجه و نمیدونم با چه واژه هایی اونارو بیان کنم. اما همینقدر میتونم بگم چیزی مافوق توانایی و تحمل بشر در شرایط عادی بود و شاید تنها دست تقدیر و مشیت الهی بر این بود که بتونم تحمل کنم و بمونم و#روایتگر روزای سختی باشم که بر فرزندان خمینی گذشت...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⬅️دو دوست، یک پرواز
🌿هرچه بیشتر زمان می گذره، بیشتر احساس می کنم دستم خالیست!
واسه همین هر سال این عکس رو منتشر میکنم و فقط کمی به یاد آن روزها می سوزم و می روم تا سال بعد.
امروز هم می نویسم تا فقط کمی بسوزم.
تا این آتش که از دی 1365 در درونم زبانه می کشد، دودمانم را بر باد ندهد!
آن که دائم طلب سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
🌿با هم رفیق بودن. خیلی.
همیشه با هم بودند.
ابراهیم بی سیم چی بود و علیرضا هم کنارش.
خیلی با هم دوست بودند.
آن قدر که بین بچه ها معروف شده بودند و انگشت نما!
آن روز، آخرین روزهای خرداد ماه داغ خوزستان بود.
عراق به منطقه فکه حمله کرده بود و ما برای مقابله با آن رفته بودیم.
آن روز، ابراهیم و علیرضا کنار هم نشسته بودند و در حال و هوای خود.
تا متوجه شدم، دوربین را از جیب درآوردم.
♻️تا خواستند عکس العمل نشان دهند، عکس گرفتم.
خندیدم و به شوخی و جدی! گفتم:
- چه رفقای باحالی ... این عکس رو ازتون گرفتم که ان شاءالله بزنم روی حجله شهادت هر دوتون!
و آنها فقط خندیدند.چند ماه بعد، دی ماه 1365، در سرمای استخوان سوز شلمچه، اولین شب های قدر عملیات کربلای 5، "ابراهیم احمدی نژاد" و "علیرضا حیدری نژاد"، از بس که با هم رفیق بودند و دوست جدا ناشدنی، در نبرد سخت با تانک های دشمن به شهادت رسیدند و ... (از خاطرات برادر رزمنده حمید داود آبادی)
🌷راست:
شهید علیرضا حیدری نژاد متولد 1 فروردین 1346 مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 53 ردیف 18 شماره 120
🌷چپ:
شهید ابراهیم احمدی نژاد متولد 1 بهمن 1346 مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 29 ردیف 61 شماره 15
✋از حجله عروسی تا شهادت
🍂کمتر از هفت ماه از مراسم عروسی اش گذشته بود که اسیر شد. دخترش چهار ماه بعد اسارت پدر متولد شد و اسمش رو گذاشتن مهدیه. #مهدی_احسانیان یلی نام آور از شهرستان جویبار مازندران از بسیجیهای گردان صاحب الزمان (عج) از لشکر ۲۵ کربلا که تنها ۱۹ بهار از عمرش سپری شده بود که روانه عملیات#کربلای_پنج شد.
📌در آخرین مرحله عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شدت مجروح شد. یه پاش سه تکه شده بود و سر و گردنش هم پر از ترکش ریز بود و کتفش هم گلوله خورده بود و خیلی از همرزماش شهید شده بودن. مهدی در حالیکه قدرت حرکت نداشت در دوازدهم اسفند سال ۶۵ به اسارت در اومد و شش روز بعد وارد اردوگاه تکریت ۱۱ شد. بهار بیستم رو با بدنی تکه پاره در اسارتگاه تکریت ۱۱ گذروند. حدود#شش_ماه دوران پر محنت اسارت رو تحمل کرد و در اواخر مرداد ۶۶ زیر شکنجه بعثی ها به طرز فجیعی به#شهادت رسید.
📍داستان غم انگیز اسارت و شهادت مهدی احسانیان(جویباری) از زبان همرزمش عابدین پور رمضان چنین روایت شده: در آسایشگاه پنج فقط با من و حاج عباس تقی پور دمخور بود. بعد از مدتی بعلت عدم مداوا و درمان، بدنش کِرم زد و روی سینه و کتفش کرم های سفید رنگی ریز بودن و درد و رنج او رو مضاعف می کرد. مهدی با چوب کبریت کرم ها را از روی زخماش جدا می کرد و در حال جدا کردن آنها ذکر هم می گفت و گریه هم می کرد. گاهی هم خیلی آرام صدام رو لعنت می کرد. روزها به سختی همراه با درد و رنج و ناملایمتی برای مهدی و به کندی سپری می شد. تا اینکه روزی اتفاقی ناگوار رخ داد و مهدی قربانی یه خیانت شد.
🔸️یکی از افراد واداده در اسارت به نام«ر.ر» برای خوش خدمتی به بعثیها جاسوسی می کرد، یه روز به بعثی ها گزارشی کذب و غیر واقعی داد. گفته بود بچههای اردوگاه نوک قاشقها رو تیز کرده و قصد شورش و فرار دارن. بعثیها هم که دنبال بهانه بودن تا بتونن ما را مورد آزار و اذیت قرار بدن، صبح بعد از آمار داخلی، دستور دادن که همه بشینن سرجای خودشون و هرکس هم قاشقش رو در دست خودش داشته باشه. اومدن و تک تک قاشق ها رو نگاه کردن و چهار قاشق پیدا کردن که نوکش کمی تیز بود. نه این که تیزش کرده باشن، بلکه ساختش اینطور بود. چرا که قاشق رویی سبک، مثل استیل نبود و همه اش کج و کوله بودن. ازین چهار قاشق یکی مال مهدی بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
M ar shalamche.mp3
4.2M
قدمگاه شهیدان است اینجا... 😭
نمیدونم تا به حال شلمچه، طلائیه و مناطق دوران دفاع مقدس رفتید یا نه...
این مناجات دقیقا دل آدم رو میبره همونجا... 😍😭
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ساعت...زمان وداع با شلمچه.....
حال غروب افتاب
#شلمچه♥️
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▶️ نمایی زیبا از منطقه یادمان شهدای شلمچه
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
من دلم
بوی خاک می دهد...!
دیرگاهیست
در شلمچه
خاکش کرده ام...
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🔰 شبی که حاج قاسم کنار بعثیها خوابید!
رفتیم پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله، گفتم: این تانک هایتان را نمیفرستید بروند جلو؟ گفت: اینها مال ما نیست، با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.😐
پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، رژیم بعث عراق با نقض آتشبس از مرزهای جنوبی حملات مجددی را آغاز کرد و از سوی دیگر منافقین با پشتیبانی صدام از غرب کشوراقدام به عملیات فروغ جاویدان کردند که در ایران به عملیات مرصاد موسوم شد.✌️
سردار جعفر اسدی که در محورهای جنوبی همراه با لشگر 41 ثارالله کرمان و حاج قاسم سلیمانی در مقابل دشمن میجنگید خاطره جالبی را از آن دوران روایت کرده است:یادم هست که [در محور اول عملیات مشترک دشمن] در نزدیکی شلمچه تا صبح با بعثیها یک جا خوابیدیم! نماز صبح را که خواندیم شروع کردیم گردانها را آماده کنیم که بروند به طرف مرز، یک مقدار که هوا روشن شد یکی از برادران رزمنده گفت که این تانکهای لشکر 41 ثارالله را هم بگویید با ما بیایند جلو، گفتم کدام تانکها؟! گفتند همینها که اینجا ایستادهاند. من نگاه کردم دیدم چندین تانک و نفربر ایستادهاند جلوی ما.‼️
رفتیم پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله، گفتم: این تانک هایتان را نمیفرستید بروند جلو؟ گفت: اینها مال ما نیست، با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.😐
من از فرمانده گردان پرسیدم: اصغر کجا میروی؟ گفت: داریم میرویم گروهان آخری را سوار کنیم برویم جلو. گفتم: بگو پیاده شوند. گفت: برای چی؟ گفتم: با کی میخواهی بجنگی؟ گفت: میخواهیم برویم توی مرز آنجا که بعثیها هستند. گفتم: این بعثیها. گفت: نه بابا؟! اینها مال لشکر 41 است. گفتم: نه، اینها بعثی هستند!😄 بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود ما فهمیدیم که آنها بعثی هستند که دیشب تا صبح در نزدیکی هم خوابیدیم، از بس که آنها خسته بودند و ما هم خسته شده بودیم تا دیر زمانی میجنگیدیم و درگیر بودیم و شب به این منطقه آمدیم و از هوش رفته بودیم.😂
حالا صبح بلند شدیم برای نماز که بعد نیروها را بفرستیم بروند جلو دیدیم بعثیها بغل دستمان هستند. همان جا درگیر شدیم؛ درگیری بسیار سنگین و تنگاتنگ که الحمدلله موفق شدیم از مرز بیرونشان کرده و خاکریزهای مرزی را ترمیم بکنیم. پدافند را بردیم آنجا گذاشتیم و جیبهای 106 را مستقر کردیم.✅
#محرم
مکتب #امام_حسین علیه السلام
#حاج_قاسم
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی.
🎙راوی:شهرجردی
#راهیان_نور
#شلمچه
#روایتگری
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عروس و داماد مسیحی که ماه عسل خود را راهیان نور آمده اند...
🎙راوی:طحان
#راهیان_نور
#شلمچه
#روایتگری
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
روایت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و سردار قربانی از امدادهای الهی قبل و حین عملیات کربلای ۵
📎به مناسبت ۱۹ دی، سالروز #عملیات افتخار آمیز کربلای ۵ با #رمز یا زهرا(س) در منطقهٔ شلمچه و شرق بصره.
🔷 پیچیدهترین و گستردهترین عملیات دفاع مقدس
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ماجرای سرلشکر بعثی که به حشدالشعبی پیوست و شهید شد🔻
🔰حجت الاسلام والمسلمین شیرازی :در عملیات کربلای 5 #حاج_قاسم فرمانده #لشکر_ثارالله در #شلمچه علیه یک سپاهی می جنگد ، که سپاه پنجم عراق با فرماندهی یک سرلشکر بعثی عراقی بود .
🔸️بعدها که صدام سقوط می کند در عراق ، وقتی داعش آمد ، همان سرلشکر سپاه پنجم عراق به حشدالشعبی مراجعه کرد که زیرنظر حاج قاسم است و او نیروی حاج قاسم می شود ، می جنگد و آخر هم شهید می شود...
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #مرد_میدان| #hero | #گنج_سلیمانی
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
شهیدی که دست و. پا و سرش را جدا کردند...
#شهید_سیــــد_مـیلاد_مصطفوی 🕊🌺
🍁سید با من سال 92 خادم الشـــــهدای شلمچه بود، حال عجیبی داشت، نماز شبش ترک نمیشد بچهارو برای نماز صـــــبح آروم بیدار میکرد.
تو سنگرجمـــــاعت میخوندیم از اخلاصـــــی که داشت خودش جماعت نمی ایستاد بااینکه از سید بود و از همـــــه بزرگ تر بود.
تمام15روز خادمی پابرهـــــنه بود طوری که تمام کف پاهاش تاول زده بود، یادمه صورتش توآفتـــــاب سیاه شـــــده بود کـــــرم بهش دادم زد.
همیشه یه پارچه سبز دورسرش میبست.
واقعا یه بدخلقی ازش ندیدم شهـــــادت حقــــــش بود💔
روزت مبارک مهندس❤️
#شهید_مدافـــــع_حـــــرم_مهندس
#سیــــد_مـیلاد_مصطفوی
#الگوبرداری_از_شهدا
#شهادت_تاسوعای۹۴
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✋ #شوق_عملیات
🔹️منطقه#شلمچه پر بود از مواضع و استحکاماتی که در هیچ جای دیگه ای از جبهه ها این حجم مشاهده نمی شد. ارتش بعثی از ترس حملات ما، سنگین ترین موانع و استحکامات رو تو منطقه ایجاد کرده بود که به حسبِ محاسبات عادی شکستن و عبور از اونا غیر ممکن به نظر می رسید. اونا علاوه بر سنگرها ، خاکریزهای چند لایه و مثلثی و موانع متعددِ سیم خاردار و خورشیدی، حجم انبوهی از آب رو تو منطقه شلمچه رها کرده و اونو به باتلاقی عظیم تبدیل کرده بود که عبور از اون خیلی سخت و حتی محال بنظر می رسید. بطوری که بچهها اسم شلمچه رو گذاشته بودن شلاپچه...
🔸 اعزام بی بازگشت
🔹️هر روز خبرهای مسرت بخشی از پیروزی های پی در پی رزمندگان اسلام از شلمچه و کربلای پنج می رسید. گاهی هم بدن غرقِ بخون شهدا که بعضیشون از دوستام بودند به#کاشان می رسید. مرحله اول عملیات با موفقیت تموم شده بود . اون زمان تو مدرسه علمیه آیت الله یثربی کاشان درس طلبگی میخوندم.
🔹️چند نفر از طلبه های این حوزه تو کربلای ۴ و ۵ به شهادت رسیده بودن و خیلی دوست داشتم یکی از اونا می بودم. سینه ام پر از شوق حضور توی عملیات بود. یه روز طلبه ها گفتند که یکی از دوستامون بنام محمود دانشیار زخمی شده و از بیمارستان ترخیص شده و بُردنش منزل. پا شدم برای ملاقات رفتم خونشون. بدجوری زخمی شده بود، ولی روحیه ش عالی بود و با شور و حرارت از آوردگاه شلمچه و حماسه عجیب و غریب بچه ها می گفت. دیگه طاقت موندن نداشتم و تصمیم گرفتم هر چه زودتر خودمو برسونم منطقه.
🔹️می ترسیدم عملیات تموم بشه و من جا بمونم. تازه بچه دار شده بودم و حسین پنج ماه و نیمش بود. تازه شیرین کاریاش شروع شده بود و کلبه محقر و گِلی و اجاره ایمون با صفا شده بود. از حوزه که برمی گشتم با لبخند شیرینش خستگی درس و بحث از تنم بیرون می رفت. دل کندن سخت بود. ولی جاذبه ای قوی منو به سمت خودش می کشوند. این بود تصمیم گرفتم به هر قیمتی خودمو به ادامه عملیات برسونم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
دلیل اهمیتی که منطقه طلائیه بر کل عملیات داشت، ضرورت مقاومت و ایستادگی نیروها در آن مدام از سوی مسوؤلان در اتاق جنگ گوشزد میشد.
به همین خاطر پس از آنکه محور زید با عدم موفقیت مواجه شد «حسین خرازی» فرمانده لشکر امام حسین (ع) فراخوانده شد تا ماموریت طلائیه به وی واگذار شود.
طلائیه شبهای زمستانی سرد و روزهای تابستانی بسیار گرمی دارد. در اواسط فصل گرما حرارت در این منطقه اکثرا از ۵۰ درجه سانتیگراد میگذرد. زمین طلاییه، هموار و سطح آن پوشیده از خاک و رسوب نمک است. در زمان بارندگی با طغیان آب هور بیشتر طلاییه هم به زیر آب میرود. طلاییه تابع بخش هویزه و دهستان بنیصالح است و دارای قدمت چندانی نیست.
طلائیه سالهای سال در آرامش و سکوت روزگار میگذراند تا اینکه جنگ تحمیلی از سوی عراق آغاز شد و در سالهای میانی جنگ بر اساس تجربیاتی که در میادین نبرد به دست آورد تاکتیکهای جدیدی آغاز کرد. به تناسب آن فرم و شکل مناسب به خود داده به همین خاطر مواجهه با دشمن برای رزمندگان، در ابعاد جدید تبعا نیازمند بهکارگیری تاکتیکها و تدابیر جدید بود، از هرگونه رکود در امر جنگ جلوگیری شود.
سپاه پس از عملیات والفجر مقدماتی، با تشکیل یک قرارگاه منطقهی هور را انتخاب کرد و تلاشهای مقدماتی خود را آغاز نمود تا از این طریق، فضای مناسب برای ادامهی نبرد فراهم آید. طلائیه به عنوان محوری اصلی برای هدایت و حفظ پیروزی در عملیات خیبر، منطقهای کلیدی محسوب میشد. رزمندگان ایرانی از این منطقه باید به جزایر مجنون شمالی و جنوبی و تاسیساتی که در آن محور بود از جمله دکلهای برقی، دکلهای تقویتی رادیو تلویزیون، تاسیسات و کارخانههای کاغذسازی و جادههای نفت یورش میبردند.
مرحلهی اول عملیات خیبر در ساعت ۲۰ و ۳۰ دقیقه سوم اسفند سال ۱۳۶۲ با رمز یا رسولالله (ص) آغاز شد. در مرحله دوم عملیات خیبر، تمرکز آتش دشمن در طلائیه که زمینی بسیار محدود را شامل میشود، فوقالعاده بود؛ به طوری که در یک لحظه چند صد قبضه سلاح منحنیزن از جمله توپ و خمپاره، به طور همزمان بر روی این منطقه آتش میریختند و به قول رزمندگان زمین را شخم میزدند چنانکه شهید میثمی که در آنجا حاضر بود میگفت: «هرکس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود میایستاد». به خاطر اهمیتی که منطقه طلائیه بر کل عملیات داشت، ضرورت مقاومت و ایستادگی نیروها در آن مدام از سوی مسوؤلان در اتاق جنگ گوشزد میشد. به همین خاطر پس از آنکه محور زید با عدم موفقیت مواجه شد «حسین خرازی» فرمانده لشکر امام حسین (ع) فراخوانده شد تا ماموریت طلائیه به وی واگذار شود.
در همان شب، لشکر امام حسین (ع) آماده تهاجم به دشمن شد و نبردی سخت درگرفت که تا صبح به طول انجامید. آن شب نیروهای لشکر در طلائیه شب خونینی را پشت سر گذاشتند. مرحله سوم عملیات با توجه به فشارهای دشمن عمدتا به منظور حفظ جزایر مجنون شمالی و جنوبی بود. در عملیات خیبر، دشمن بعثی برای اولین بار به طور گسترده از بمبهای شیمیایی استفاده کرد این مساله عمدتا به علت هراس او از جاگیر شدن نیروهای خودی در منطقه صورت گرفت. رژیم عراق پس از ناامیدی از بازپسگیری جزایر شمالی و جنوبی مجنون، دیوانهوار شروع به بمباران شیمیایی کرد و شدت آن به قدری بود که حتی یگانهای خودش را نیز از این بمباران بینصیب نماندند.
در این عملیات مجموعا ۱۱۸۰ کیلومتر از زمینهای منطقه آزاد شد که به ترتیب ۱۰۰۰ کیلومتر در هور، ۱۴۰ کیلومترمربع در جزایر و ۴۰ کیلومترمربع در طلائیه را شامل میشد و بعد از آن عملیات میمک و بدر نیز انجام پذیرفت و نشان داد ایران علیرغم کمبود تجهیزات مناسب دشمن را شدیدا متزلزل کرد و به غرب نشان داد که تنها تکنولوژی و حمایتهای همهجانبه سیاسی و اقتصادی نمیتوان عراق را سرپا نگه داشته، از آسیبپذیری اساسی مصون و محفوظ بدارد. عملیات بدر جایگاه ویژهای در ارتقا و رشد ابعاد فکری و عملی سازمان رزم نیروهای ایرانی داشت و دورنمایی ترسیم کرد که بعدها فتح فاو بخشی از ثمره آن بود. اکنون سالها از جنگ میگذرد و سالهاست که دیگر در طلائیه و مناطق عملیاتی اطراف آن پیکر شهیدی پیدا نشده. علی محمودوند و دوستانش در تفحص همه جنازههای گم شده را پیدا کردند: اما شب هنگام، وقتی هور در تاریکی فرو میرود و طلائیه آهنگ خفتن میکند، هنوز میتوان از این سرزمین صدای گامهای شهیدان و آوای رحیلشان را شنید. «طلائیه و شهیدانش تا ابد جاودان خواهند ماند»
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
✋«یادمان شهدای طلاییه»:
طلائیه از توابع بخش هویزه و دهستان بنیصالح است و در منتهی الیه جنوبغربی دشتآزادگان واقع شده است و از جنوب و غرب به کشور عراق و از شرق به کوشک و از شمال به سهراهی فتح و چهارراه برزگر محدود میشود.
در غرب طلائیه هورالهویزه و سه طرف آن بیابانی خشک است.
مرز ایران در محدوده طلائیه به صورت یک زاویه قائمه است که به آن دال طلائیه گفته میشود.
طلائیه شبهای زمستانی سرد و روزهای تابستانی بسیار گرمی دارد و در اواسط فصل گرما، حرارت در این منطقه گاهی از 50 درجه سانتیگراد میگذرد.
زمین طلائیه هموار و سطح آن پوشیده از خاك و رسوب نمك است.
در زمان بارندگی و با طغیان آب هور بخشهای زیادی از طلائیه هم به زیر آب میرود و همین امر باعث باتلاقی شدن منطقه در ماههای خاصی از سال میشود.
پاسگاه طلائیه قدیم و جدید درست در كنار مرز و پس از مناطق ترازی و كوشك در نزدیکی جزایرمجنون واقع شده و در واقع مرز بین خشكی و هور در این منطقه محسوب میشود.
قبل از شروع رسمی جنگ در این منطقه دشمن به تحرکاتی نظیر تیراندازی به سوی پاسگاههای مرزی و احداث سنگر در مقابل آنها، استقرار نیرو و تانک در برابر پاسگاه طلائیه قدیم، اقدام به پروازهای شناسایی بر فراز منطقه و بازداشت صیادان بومی اقدام نمود.
با آغاز رسمی جنگ این منطقه یکی از محورهای اصلی هجوم به خوزستان بود و در همان روزهای اول جنگ توسط لشکر5 مکانیزه عراق سقوط کرد و تا عملیات بیتالمقدس این منطقه در اشغال کامل عراق بود.
در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس که دشمن از جنوب کرخهنور به سوی مرز عقبنشینی کرد؛ مواضع خود را در مجاورت طلائیه مستحکم نمود و مجهزترین موانع و استحكامات خودرا شامل انواع دژ، میادین مین، تلههای انفجاری، سنگرهای بتونی وسیمهای خاردار و خاکریزهای مثلثی را در این منطقه ایجاد نمود.
این منطقه یكی از محورهای مهم عملیاتهای خیبر و بدر و كلید حفظ جزایرمجنون در طول جنگ بود چراکه تصرف طلائیه به معنی تثبیت پیشروی ایران در هور بود.
در عملیات خیبر رزمندگان باید از این منطقه به جزایر مجنون شمالی و جنوبی و تأسیسات آن شامل دکلهای برق، دکلهای تقویتی رادیو و تلویزیون، کارخانههای کاغذسازی و جادههای نفت یورش میبردند.
در مرحله دوم عملیات خیبر تمرکز آتش دشمن در طلائیه که زمینی بسیار محدود را شامل میشد، فوق العاده سنگین بود، بطوری که در یک لحظه دهها قبضه سلاح منحنی زن از جمله توپ و خمپاره بطور همزمان بر روی این نقطه آتش میریختند و به قول رزمندگان زمین را شخم میزدند.
میزان اجرای آتش توپخانه و ادوات ارتش عراق در این منطقه را بیش از دهها هزار گلولة توپ، كاتیوشا و خمپاره تخمین زدهاند چنان که شهید عبدالله میثمی که در آنجا حاضر بود میگفت: «هرکس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم میبود، میایستاد».
لیکن به خاطر اهمیتی که منطقه طلائیه بر کل عملیات خیبر داشت، ضرورت مقاومت و ایستادگی نیروها در آن مدام از سوی مسئولان در اتاق جنگ گوشزد میشد.
به همین خاطر پس از آنکه محور زید با عدم موفقیت مواجه شد، حسین خرازی فرمانده لشکر 14امامحسین(ع) فراخوانده شد تا مأموریت طلائیه به وی واگذار شود که وی نیز یک دست خود را در این منطقه از دست داد.
پس از جنگ در این مكان مقری جهت جستجوی پیكر مطهر شهدا دایر شد و در مكانی كه تعداد زیادی از شهدا كشف شد، حسینیهای به نام حسینیه حضرتعباس(ع) بنا شد كه در آن پنج شهید گمنام به خاک سپرده شده است.
این یادمان در 8 کیلو متری غرب پاسگاه طلائیه قدیم و در منتهی الیه جنوبغربی مرز(در نزدیکی قسمت دال طلائیه) واقع شده است و در فاصله 300 متری سه راهی شهادت طلائیه قرار دارد.
علیرغم آنکه عملیات اکتشاف نفت این مناطق را تاحدی دستخوش تغییر قرار داده است اما دژها و خاکریزهای عملیاتی در جنوب و غرب این یادمان هنوز مشهود است.
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
اولیــــن شهیـــدےڪہ در جنـــگ لقبــــ #سیـــدالشهــــدا گرفتــــ ڪه بود؟؟؟
بـــہ روایتــــ محســـن رضــایے👇👇❤️
اولین شهیدی که در جنگ لقب سیدالشهدا را گرفت💔😳👇
” در عملیات خیبر در یڪے از سختتریــن شرایط #حاجـــابراهیم را خواستم. نیروهایے ڪه باید از جزیره جنوبي میگذشتنــد و مےآمدند از پشت طلائیه حمله مےڪردند و دروازهاش را باز میکردند، نتوانسته بودند ڪار را تمام کنند یا اصلاً پیش ببرند.
به #حاجـــهمت گفتم: «این کار را تو باید انجام بدهے. مشڪلش این بود ڪه نیروهایش نسبت به آن منطقه توجیه نبودند و وقت طولانے میخواست. آمادگے هم نداشت. خودم هم این را میدانستم. منتها ما هم نمیتوانستیم هیچ نیرویے را غیر از لشکر ۲۷ حضرت رسول به آنجا وارد کنیم. زمان ما هم ڪمتر از بیست و چهار ساعت بود وگرنه جزیره را ازدست میدادیم.
نگاهی به من کرد. در آن نگاه، حرفها نهفته بود.
پرسید: «واقعا باید اینجا عمل ڪنم؟»
به او گفتم: «بله. باید حتماً عمل ڪنے» اگرچه چند نفر از فرماندهان دیگر نتوانسته بودند از آنجا بگذرند. او رفت، عمل کرد و جزیره حفظ شد، ولی چند روز بعد خبر رسید که شهید شده است.
اولیــن بارے ڪه در جنگ به ڪسے عنوان «سید الشهدا» دادند در همین جزیره خیبر به حاج ابراهیم همتــــــ💔 بـــود...
شادےروح شهیـــد #بـــاصلواتـــــ❤️
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
zabet(2).mp3
1.26M
🎙روایتگری علمدار روایتگری حاج شیخ عبدالله ضابط
⬅️غربت شهدا
#طلائیه
#شهید_گمنام
#شهید
#راهیان_نور
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
╭┄┅═••✾❀✾••═┅┄╮
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰┄┅═••✾❀✾••═┅┄╯
🔰 #شهدای_شاخص | #طلائیه
🔸شهید محمدابراهیمهمت؛
متولد ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضای اصفهان معلم و نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق بشمار میآمد. سرانجام در ۱۷اسفند۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر به شهادت رسید.
🔸شهید مهدیباکری؛
متولد۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندوآب ارومیه،که فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت و در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴، همچنین عملیات خیبر حضور داشت ودر خلال اجرای عملیات بدر در روستای حریبه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکرش در اروندرود مفقود شد.
🔸شهید حمیدباکری؛
متولد۱ آذر ۱۳۳۴، برادرکوچکتر علی باکری و مهدی باکری میباشد. او در عملیاتهای رمضان، فتحالمبین، بیتالمقدس و والفجر ۲ بهصورت فعال حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ در اسفندماه ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپیجی، در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش مفقودالاثر شد.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯