#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت...
همهی میکده را دیدهی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانهی هر عبدِ پریشان برداشت
تا که گفتیم ببخشید، دلش زود شکست
نام مارا خودش از دفتر خسران برداشت
غصه خوردیم ولی غصه و غم ها را بُرد
گفت: باید که غم از سینهی مهمان برداشت!
پارسال آمده بودم که دگر توبه کنم
باغ اعمال مرا آتش شیطان برداشت
بعد یک عمر به این خانه پناه آوردیم
گرد و خاک از تَن ما با لب خندان برداشت
کار ما خورد به یک مانع بسیار بزرگ
تا که یک مرتبه گفتیم علی جان!برداشت
دست در دست یداللهی مولا دادیم
پای ما را علی از خار مغیلان برداشت
دستخط علی امروز به تقدیر من است
سختی راه ازین بندهی حیران برداشت
من شبِ قدر فقط کرببلا میخواهم
باید از کرببلا توشه فراوان برداشت
من حسینی شدهام چون که خودش خواسته است
کام مارا پدر از تربتِ جانان برداشت
**
علی امشب به سر سفرهی زینب رفت و...
طبق معمول عوضِ شیر و نمک، نان برداشت
امشب از فاطمه خیلی به عزیزانش گفت...
هرچه برداشت قدم، فاطمه گویان برداشت
آخرین لقمهی نان را به یتیمانش داد
کوفه را زمزمهی آه یتیمان برداشت
امشب ای کوفه! علی پیش شما مهمان است
صبح فردا وسط خونِ خودش غلتان است
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
✍️استاد #غلامرضا_سازگار
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_شهادت
همین که گفتم الهی...، اجابتم کردی
سریع آمدی و غرق رحمتم کردی
کسی که دست منِ پر گناه را نگرفت
خودت همیشه رسیدی، حمایتم کردی
بزرگواری و اصلاً ندیدهای انگار
زمانِ معصیتم گرچه رؤیتم کردی
به پشتوانهی فضلت گناه کردم من
به پشتوانهی حِلمت رعایتم کردی
حیا نکردم و مُهلت به بندهات دادی
حیا به جای من و این وقاحتم کردی
به برکتِ نَفَس و رحمت امام زمان
محب فاطمه و اهل هیئتم کردی
همین که ناله زدم عائذٌ بِأسمائک
گدای دائمیِ آل عصتم کردی
**
صدا زدم مددی...، زود آمدی حیدر
به لطف بادهی کوثر طهارتم کردی
پناه میبرم امشب به زیر ایوانت
که زیر سایهی ایوان، شفاعتم کردی
اگرچه عبدِ بدم، باز مُنتسب به توأم
تویی همان که همیشه ضمانتم کردی
تو قدر بودی و قدر تو را ندانستند
خودت برای شب قدر، دعوتم کردی
چقدر ناله زدی بین چاه، مظلومم
چقدر گریه کنِ این مصیبتم کردی
فدای زخم عمیق سرت شوم آقا
پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی
صدا زدی به سوی قاتلت، ز دنیایی،
که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
✍️ #محمدجواد_شیرازی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خستهام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن، نه به من
من شکستم دل تو! تو نَشکن
تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!
یخ فروشم که یخم آب شده
بندهات بندهی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمندهی ارباب شده
پشت کردم به حسین، خام شدم
باعث گریهی آقام شدم
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
خرج نَفْسم شده کُلِّ عَمَلَم
میدود پشت سر من اَجَلَم
وای بر دور زقرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
چکمه بر دوشِ خود آویختهام
بغلم کن که بههم ریختهام...
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و أسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعهی حضرت مولا هستم
حضرت بندهنوازست علی
بخدا روح نمازست علی
#شب_قدر ست بها میخواهم
درد کافیست دوا ميخواهم
رزق یکسال بُکا میخواهم
کربلا با رفقا میخواهم
تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هواییِ حُسینم چه کنم؟
**
آن حسین که غمِ آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...
خبرش رفت به خیمه، ای داد...
مادرش دست به پهلو افتاد...
یوسف من! وسطِ گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزهباران شدی و بیحالی
تاج روی سر من! پامالی!
مِهر من را به رویت میبندند
دست و پا میزنی و میخندند
آبرودار قبیلهست! نزن
با عصا برتنش ای مست، نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست نزن
این تنِ ذبحشده جانِ من است
چادرم هست، نگو بی کفن است
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
✍️استاد #غلامرضا_سازگار
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_شهادت
همین که گفتم الهی...، اجابتم کردی
سریع آمدی و غرق رحمتم کردی
کسی که دست منِ پر گناه را نگرفت
خودت همیشه رسیدی، حمایتم کردی
بزرگواری و اصلاً ندیدهای انگار
زمانِ معصیتم گرچه رؤیتم کردی
به پشتوانهی فضلت گناه کردم من
به پشتوانهی حِلمت رعایتم کردی
حیا نکردم و مُهلت به بندهات دادی
حیا به جای من و این وقاحتم کردی
به برکتِ نَفَس و رحمت امام زمان
محب فاطمه و اهل هیئتم کردی
همین که ناله زدم عائذٌ بِأسمائک
گدای دائمیِ آل عصتم کردی
**
صدا زدم مددی...، زود آمدی حیدر
به لطف بادهی کوثر طهارتم کردی
پناه میبرم امشب به زیر ایوانت
که زیر سایهی ایوان، شفاعتم کردی
اگرچه عبدِ بدم، باز مُنتسب به توأم
تویی همان که همیشه ضمانتم کردی
تو قدر بودی و قدر تو را ندانستند
خودت برای شب قدر، دعوتم کردی
چقدر ناله زدی بین چاه، مظلومم
چقدر گریه کنِ این مصیبتم کردی
فدای زخم عمیق سرت شوم آقا
پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی
صدا زدی به سوی قاتلت، ز دنیایی،
که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
✍️ #محمدجواد_شیرازی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خستهام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن، نه به من
من شکستم دل تو! تو نَشکن
تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!
یخ فروشم که یخم آب شده
بندهات بندهی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمندهی ارباب شده
پشت کردم به حسین، خام شدم
باعث گریهی آقام شدم
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
خرج نَفْسم شده کُلِّ عَمَلَم
میدود پشت سر من اَجَلَم
وای بر دور زقرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
چکمه بر دوشِ خود آویختهام
بغلم کن که بههم ریختهام...
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و أسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعهی حضرت مولا هستم
حضرت بندهنوازست علی
بخدا روح نمازست علی
#شب_قدر ست بها میخواهم
درد کافیست دوا ميخواهم
رزق یکسال بُکا میخواهم
کربلا با رفقا میخواهم
تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هواییِ حُسینم چه کنم؟
**
آن حسین که غمِ آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...
خبرش رفت به خیمه، ای داد...
مادرش دست به پهلو افتاد...
یوسف من! وسطِ گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزهباران شدی و بیحالی
تاج روی سر من! پامالی!
مِهر من را به رویت میبندند
دست و پا میزنی و میخندند
آبرودار قبیلهست! نزن
با عصا برتنش ای مست، نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست نزن
این تنِ ذبحشده جانِ من است
چادرم هست، نگو بی کفن است
✍️ #سیدپوریا_هاشمی