eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.9هزار دنبال‌کننده
31 عکس
29 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
تا شنیدیم اشک ما بر زخم‌هایت مرهم است چشم ما از گریه مثل چشمه‌های زمزم است ما نمک‌گیر توأیم ای ساکن کرب و بلا رزقمان یک وعده اشک و وعده‌‌ی دیگر غم است روضه رفتم فکر دنیا را بگیری از سرم ای که گریه بر سرت سرّ نجات عالم است از حبيب بن مظاهر مى‌شود آموخت كه در مسير عاشقى یکبار جان‌دادن كم است قدمت اين روضه‌ها با قدمت خلقت يكى‌ست اولین نوکر که برده فیضِ روضه، آدم است پیرهن مشکی ما را مادرت اندازه کرد این سیاهی هدیه‌ی دخت رسول اکرم است مادرم چادر سیاهش را برای تکیه داد حال آنچه بر سرش کرده‌ست حکمش پرچم است باز هم پیراهنت می‌گردد آویزان ز عرش از همین حالا عزیزم حال ما هم درهم است دشمنت رفته ولی خورشید نیزه میزند زخم‌های تو فراوانند و اشک من کم است ** ای که هستی بطن کاف و ها و یا و عین و صاد نعل کاری کرد حتی ظاهرت هم مبهم است سروده گروه ادبی https://eitaa.com/fatemi8
من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را مانند تو ز من هم، پوشیده نیست اسرار می‌بینم ابتدا را ، می‌خوانم انتها را روز ده محرم، روز قرارتان بود تو زود آمدی تا، راضی کنی خدا را گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا! در ابتدا که یا رب، مهمان نیزه‌هاییم ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را این‌ها که راه ما را، در کربلا گرفتند دیروز در مدینه، بستند راه ما را من عهد بسته‌ام با، مادر که با تو باشم بفرستشان مدینه، زنها و بچه‌ها را ای کاش قبل از آنکه، خیمه به‌پا نمایی می کَندی ای برادر، در دشت قبر ما را لب تر کنی عزیزم، سر می‌دهم به جایت تغییر می‌دهم من، تقدیر را، قضا را تا قتله‌گاه از تل، من راه می‌گشایم خواهند دید اینجا، موسای بی عصا را بر دوش تو شهادت، بر دوش من اسارت بسپار دست زینب، اولاد مصطفی را صد قطعه از تن تو، در چشم زینب آمد وقتی نگاه کردم، هر جای نینوا را ای کاش بین گودال، عصر دهم عزیزم حداقل ندزدند، از پیکرت عبا را حق دارم ای برادر، دلواپس تو باشم آورده کوفه با خود، خولیِ بی حیا را سروده گروه ادبی https://eitaa.com/fatemi8
قرآن گرفتم بر سرم، در شامِ احیای خودم شد دامن خاکی من، معراجِ لیلای خودم «بالانشینی» خانه‌ی «ویران‌نشینی» آمده عمه کمک کن پا شوم این دفعه از جای خودم آن روسری پاره و گلدار را گم کرده‌ام تا لخته‌خون پنهان کنم در موی زیبای خودم صدبار پیش دختر شامی زمین افتاده‌ام اما نیفتادم هنوز از چشم بابای خودم سنگی که خورده بر سر تو، بر سر من خورده است شد بالش زیر سر من، سنگ خارای خودم اصلاً نمی‌بینم تنت را با دو چشم دَرهَمَم لابد بغل کردی مرا، خوش قدّ و بالای خودم! دستم النگوی طلایی بود که دست همه است رفتم حراجی‌های شام از بخت تنهای خودم شلاق را کج کرد و زد، گفتم نزن، لج کرد و زد سیلی دو دستی خورده‌ام من مثل زهرای خودم از درد پهلو که می‌افتادم زمین، آن بی حیا مستانه می‌زد با لگدها عمه را جای خودم آتش گرفتم تا زنی چیزی برایم پرت کرد بد گفت بخشیدم به تو، از نان و خرمای خودم! از ناقه که خوردم زمین، ای کاش پایم می‌شکست رفتم میان بزم می، امروز با پای خودم با چوب، محکم بر لبت می‌زد میان تشت زر با مُشت، محکم می‌زدم آنجا به لب‌های خودم از حرف مردم خسته‌ام، من بار خود را بسته‌ام در خواب دیدم می‌پزم، با گریه حلوای خودم ✍️ محرم https://eitaa.com/fatemi8/484
بابا رسید و آورد، گُل‌بوسه‌های خود را عمه بیا درآور، رختِ عزایِ خود را مَنکه نمرده بودم، بر روی نیزه باشی آماده کردم از اشک، ویران‌سرای خود را خوابم اگر نبرده، تقصیرِ عادتم بود بابا بکش به رویم، امشب عبای خود را انگشت‌های لَمسم، انگار حس ندارند بر دامنم تو بنشان، رأسِ جُدای خود را طفلی که داده بودم، دیشب شفای او را انداخت پیشم امروز، قدری غذای خود را ای وای خیزران زد، مثل حصیر گَشتی بدجور بر لبانت، انداخت جای خود خون گریه کرد نیزه، بر حالِ دخترانت داده عمو به نیزه، حال و هوای خود را تقصیر هیچ‌کس نیست، در سینه‌ام نَفَس نیست زجر امتحان نموده، هِی ضربِ پایِ خود را چیزی نخورده بودیم، بر حالِ ما دلش سوخت دیدی تعارفم کرد، تَه‌مانده‌های خود را فهمیدم از سرِ تو، از وضعِ حنجرِ تو رفته سنان و داده، بر شمر جای خود را تا دق کنیم در راه، از دیدنش دوباره آن بی حیا نَشُسته، خونِ ردای خود را بویِ تو را گرفته، دستانِ سرخِ خولی دادی چرا به دستش، مویِ رهای خود را تنها نه نیزه‌ها را، تنها نه تیغ‌ها را پیش فرات می‌شُست، پیری عصای خود را ✍️ محرم https://eitaa.com/fatemi8/484
عرش می‌گِرید بساط غم فراهم می‌شود می‌وزد از شش جهت غم، تا محرم می‌شود می‌درخشد نام تو بر سَردَرِ هر خانه‌ای سایه‌ی بالاسر هر کوچه پرچم می‌شود چاره‌ای جز سوختن در روضه‌هایت نیست، آه! پشت صبر از ماتم شش‌ماهه‌ات خم می‌شود زخم داغ تو به دل‌ها تازگی دارد هنوز داغ هر روضه به روی داغ، مرهم می‌شود جز «حسین» نامی نمی‌آید به گوشْ این روزها ذکر هر دلسوخته، آهِ دمادم می‌شود آه از قلب صبور خواهرت این روزها سایه‌ای مثل تو از روی سرش کم می‌شود ✍️ محرم https://eitaa.com/fatemi8/484
متن روضه 1 🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 🔸به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 🆔 @fatemi222
متن روضه 2 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... 🔸ز تو دارم تمنا جان بابا 🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا - 🆔 @fatemi222
بساط غم فراهم می شود شب های جمعه  غمم با گریه توأم می شود شب های جمعه به یاد مقتل و کرب و بلا، سالار زینب  دوباره دل محرّم می شود شب های جمعه شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم) در همه حال صدایت نکنم میمیرم همه‌ی هوش و حواسم طرف کرببلاست ناله تا صبح برایت نکنم میمیرم شب جمعه ست هوس کرب و بلا کرده دلم در میان حرمش فیض دعا کرده دلم یا معین الضعفا کن نظری بر دل من که برات حرم از دست شما کرده دلم شب جمعه است همه زائر ارباب شویم در کنار حرمش شمع صفت آب شویم مادری آمده در کرببلا با قد خم باید از ذکر بُنّی همه بی تاب شویم من زهجرحرم ای ؛ شاه ؛ بگوتاچه کنم تو نشانم ندهی ؛ راه بگو تا چه کنم شب جمعه است دلم باز هوایی شده است در دلم مانده فقط آه بگو تا چه کنم یا رب شب جمعه کربلا غوغایی است شش گوشۀ حرم تجلی زیبایی است امشب دل هر که هست در کرب و بلا معلوم شود که رزق او زهرایی است
مناجات 1 🔸آفتابا بسکه پیدائی نمیدانم کجائی 🔸دور از مائی و با مائی نمی‌دانم کجائی امام زمان... این روزها همه جا صدای یا بن الحسن بلنده... همه دارن شما رو صدا میزنند... ای منتقم کجایی... 🔸هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم 🔸جلوه گر از بس بهر جائی نمیدانم کجایی عزیز فاطمه... ما منتظر اون روزی هستیم... که صدای شما از کنار خانه خدا بلند ميشه: « ألا یا أهل العالم أنا بقیه الله» 🔸کعبه‌ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی 🔸یا کنار قبر زهرایی نميدانم کجایی امشب.. کجا زانوی غم به بغل گرفتی... کجا برا جد غریبت اشک می ریزی... آقا جانم... 🔸عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد 🔸من تو را عبدم تو مولائی نمی‌دانم کجائی ما که جز در خونه ی شما جایی رو نداریم... آقا... ما که جز شما اهل بیت کسی رو نداریم... یا صاحب الزمان شب هفتم محرم... اومدیم بگیم آقا... 🔸مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم 🔸تا برای انتقام آئی نمی‌دانم کجائی آقا بیا انتقام شش ماهه ی کربلا رو بگیر... یا بن الحسن...
چهارده نکته https://eitaa.com/fatemi8/166 گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد https://eitaa.com/fatemi8/172 نحوه شهادت https://eitaa.com/fatemi8/168 کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم https://eitaa.com/fatemi8/500 توصیه میرزای بزرگ: https://eitaa.com/fatemi8/548 اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد https://eitaa.com/fatemi8/549 گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد https://eitaa.com/fatemi8/550 نحوه شهادت طفل شیرخوار https://eitaa.com/fatemi8/551 ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق https://eitaa.com/fatemi8/553
روز جهانی شیرخوارگان
متن روضه 1 🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم 🔸خود به تنهایی صراط مستقیم امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین... علی اصغر... خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم... بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم... جان عالم به فداش... 🔸اختری برشانه ی خون خدا 🔸آبروی روی گلگون خدا این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا... 🔸دست های کوچکش، دست حسین 🔸روز عاشورا همه هست حسین ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره... فقط همینو بگم.... قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه... 🔸صورتش پژمرده اما دلگشا 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا عالمی به فدای دستان قشنگش... با دستهای به ظاهر کوچیکش... گره های بزرگی رو باز میکنه... خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه... آی مادری که سالهاست... خدا بهت فرزند نداده... امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده... خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن... مواظب باش... 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند... حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد... گریه کردند... مبادا آروم باشی... 🔸شیرخواری با پدر هم‌درد بود 🔸آخرین سرباز و اول‌مرد بود لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش... دید تنهای تنها مونده... حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن... عباسشو به شهادت رسوندن... علی اکبرشو قطعه قطعه کردند... دیگه یاری نداره... یکدفعه از داخل خیمه... صدای گریه علی اصغرش بلند شد... با زبان کودکی... میگه بابا... مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا... بابا..هنوز من زنده ام... بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا... 🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام 🔸با دو دست بسته عباس توام چه خوب خودش رو فدا کرد... آماده ای گریه کنی بسم الله... خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند... آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو... ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت... اومد در مقابل دشمن ایستاد... علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد... صدا زد... «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» ای نانجیبها... شما با من سر جنگ دارید... اگه به من حسین رحم نمیکنید... این طفل شش ماهه که کاری نکرده... یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید... ببینید... اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا اگه بهش آب بدید میمیره... اگه آب هم ندید میمیره... اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید... دشمن داره نگاه میکنه... خیلی ها به گریه افتادن... ابی عبدالله داره حرف میزنه... شاید اینها دلشون بسوزه... یکدفعه دیدند... حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» 🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان 🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه... اگه بچه شش ماه دارین... الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه... فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه... گوش تا گوش علی رو دریده... علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده... خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم... جواب رباب رو چی بگم... خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه... دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده... 🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای 🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای 🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود 🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای الا لعنه الله علی القوم الظالمین
شب چهارم
متن روضه 2 🔸دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد 🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد شب چهارم محرمه... امشب متوسل بشیم به مادر پهلو شکسته... از همین جا دل ها رو روانه کنیم مدینه... 🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد یا صاحب الزمان... آقا جانم ... به مادرتون زهرای مرضیه قسم... دیگه ما رو امشب دست خالی از این مجلس بر نگردون آقا... اولین دعای ما فرج شماست آقا جانم... 🔸چه حکمت است چون نام فاطمه آید 🔸دلم برای گریه بهانه میگیرد ابن عباس میگه... دیدم پیغمبر خدا نگرانن... عرضه داشتم یا رسول الله... چی شده آقا... چرا انقده نگرانید... حالتون منقلبه... فرمود ابن عباس... میبینم بعد از خودم... امتم به زهرام ظلم میکنن ... صدای ناله دخترم بلنده ... هی میگه یا ابتاه... کسی به داد زهرای من نمیرسه... عرضه بداریم یا رسول الله ... نبودی ببینی با دخترت زهرا چه کردن... پشت درب خانه... تا پهلوش رو شکستند... صدا زد یا ابتاه یا رسول الله... بابا ببین با من چطوری رفتار میکنند... هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ َ صدا زد... یا فضه خذینی... فضه محسنم رو کشتن... ای وای... همینو‌ گفت بی بی روی زمین افتاد... حالا فضه میگه... من اومدم بالای سر زهرای مرضیه... تا خانم چشماشون رو باز کردن صدا زدن... فضه به من بگو علی رو کجا بردن... فضه میگه... زهرا نگفت صورتم... نگفت پهلوم... نگفت بازوم.... فقط صدا زد فضه ... علی رو کجا بردن.... خانوم جان علی رو دارن سمت مسجد میبرن... چادر عربی رو به سر کرد... حالا میخام تصور کنی... دختر پیغمبر تو کوچه های مدینه... یه دست به کمر گرفته... یه دست به دیوار... هی صدا میزنه... کجا میبرید مولام رو 🔸دنبال حیدر میدوید 🔸از پهلویش خون میچکید اومد کنار امیرالمومنین... دید ریسمان گردن آقا انداختن... خدا ... دستای علی رو بستن ... دارن کشون کشون میبرن... صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید... دومی نامرد اشاره کرد ... قنفذ چرا آروم نشستی... بزنید زهرا رو...😭 خدا... زبان لال بشه... یه نفر با تازیانه میزد... یه نفر با غلاف شمشیر... یه نفر با لگد میزد... انقدر مادرتون رو زدن... دستهاش رها شد... 🔸مردنم بهتر که ببینم بند بر دست علی 🔸دست من را بشکنید و دست علی را وا کنید روضه من تمام... فقط همینو بگم... اگه تو مدینه مادرمون زهرا رو نمیزدن... کسی جرات نمیکرد کربلا... زینب کبری رو با تازیانه بزنه... دیدند دختر ابی عبدالله کنار بدن بابا بی تاب شده... هی صدا میزنه... بابا بلند شو ببین دارن عمه جانم زینب رو میزنن... 🔸نزنيدم كه در اين دشت مرا كاري هست 🔸گل اگر نيست ولي صفحه ي گلزاري هست الا لعنت الله علی القوم الظالمین
متن روضه 1 🔹آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود شب چهارم محرمه... امشب دلت رو با من همراه کن... یه سر بریم مدینه... بریم خانه ی امیرالمومنین... 🔹آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود 🔹مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود ( ای وای ای وای😭) اگه تو مدینه خانه مادرمون زهرا رو آتیش نمیزدند... کربلا کسی جرات نمیکرد خیمه های خانم زینب کبری رو آتیش بزنه 🔹از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد 🔹جان علی به پشت در آستانه بود هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود یکعده نامرد ریختند در خانه امیرالمومنین... خدا لعنتش کنه... دومی نامرد صدازد... علی بیرون بیا وگرنه خونه رو به آتیش میکشم... خانم زهرای مرضیه... حامی ولایت... اومد پشت در ایستاد... صدا زد... آی نانجیب حیا نمیکنی... میخواهی بدون اجازه وارد بشی... نانجیب صدا زد زهرا در رو باز کن وگرنه خونه رو آتیش میزنم... مادرمون زهرا امتناع کرد... در رو باز نکرد... نانجیب صدا زد... هیزمها رو بیارید... پشت در بگذارید ... در رو آتیش بزنید... خدا... خونه ای که جبرئیل برا وارد شدن اجازه میگرفت درش رو آتیش زدند... سادات منو ببخشید... یکی گفت ای بی حیا... توی این خانه دختر پیغمبره... صدا زد اگرچه فاطمه باشه خونه رو با اهلش به آتیش میکشم... ای وای، ای وای... یاصاحب الزمان آقا منو ببخشید... در خانه رو آتش زدند... میخواهی گریه کنی بسم الله... دیگه کسی آروم نباشه... در نیمه سوخته شد... مادرمون زهرا پشت در ایستاده.... یکدفعه نانجیب حیا نکرد... یاصاحب الزمان... آنچنان با لگد به این در زد که... صدای ناله ی مادر بلند شد... یا ابتاه... یا رسول الله... بابا بیا به دادم برس... فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه بابا مگه سفارش منو به این مردم نکرده بودی... یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... پهلوم روشکستند...😭 یا فِضَّةُ الیکِ فخُذینی فَقَدْ وَ اللَّه قُتِلَ ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل (بحار الانوار ج 30 ص 295) ِ فضه به فریادم برس بخدا محسنم رو کشتند... آی غیرتی ها... طاقت دارید بگم یا نه... خود نامرد دومی به معاویه نامه نوشت گفت... تا دختر پیغمبر در مقابلم قرار گرفت... آنچنان سیلی به صورتش زدم...😭 زهرا نقش زمین شد... تسلای دل امام زمان صدا بزن... یا زهرا... 🔸کاش وقت در شکستن پای دشمن میشکست 🔸تا که میخ در نشان سینه زهرا نبود
السلام علی حجت رب العالمین السلام علی خامس اصحاب الکسا السلام علی ساکن کربلا السلام علی الاعضاء المقتعات أَلسَّلامُ عَلَی الشِّفاهِ الذّابِلاتِ أَلسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَی النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ای حسین ای حسین ای حسین ارباب خوب من از نوکر بد هم که بپرسی گوید ارباب به خوبی تو پیدا نشود. إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی؛ خدایا این گناه باعث شده لباس ذلت و خواری به تن کنم، وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْک لِبَاسَ مَسْکنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنَایَتِی؛ من با گناه خودمو دل مرده کردم، چی جوری زنده اش کنم؟ فرمود “فاحینی بتوبه من، هر کی اومد توبه کنه دست گداییشو بیاره بالا (خسته نشیا) فَبِعِزَّتِک لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِرا به خدا غیر از خودت آمرزنده ای سراغ ندارم. . فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی إِلَهِی إِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَی الذَّنْبِ تَوْبَةً؛ اگه پشیمانی توبه حساب میشه وَ عِزَّتِک مِنَ النَّادِمِینَ؛ امروز اومدم بگم بعزت و جلالت من بد کردم پشیمانم. الهی العفو، الهی العفو از لشکر فاصله گرفت بعضیا نوشتن این سر و صورتشو خاک مالی کرد، بایدم اینجوری باشه چون این آقا پسر ابوترابه، اگه او پسر ترابه ما باید، کنت ترابا باشیم، چکمه های جنگیشو دور گردنش «َفَاخْلَعْ نَعْلَیْک إِنَّک بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی» موسی اینجا کربلاست کفش هاتو در بیار وقتی به موسی اینجوری ندا میاد حرم ادب کرد؛ کفش هاشو دور گردنش انداخت؛ هنوز داره نادم و پشیمون میاد، حتی بعضی ها گفتن پسرشو صدا زد، گفت گریبان منو کشون کشون بگیر هَلْ یَرْجِعُ العَبْدُ الآبِقُ إلاّ إلی مَوْلاهُ؛ عبد فراری دم خونه ی آقاش نره کجا بره؟! تا روبروی ابی عبدالله قرار گرفت یه سوال کرد و یه جواب شمید آقا هـــــل لـــی مـــن تـــوبـه؟! فبکا بُکَاءً شَدِیداً، تو گریه هاش گفت آیا راه برگشتی برا من هست؟!! ابی عبدالله فرمود:ارفع راسک؛ هر کی در خونه ی ما بیاد دیگه سر به زیر نیست. حالا هر کی سربلندیش باورش شده بگه حسین، اجازه رو گرفت اما حسین کربلا رو با خواهرش شروع کرده؛ اذن زینبم لازمه، نه بالاتر از اذن امام؛ نه؛ زینب حلقه ی اتصال به فاطمه است؛ گفت آقا اجازه میدی برم سمت خیام و حرمت؟ قربون حیا کردنت برم، اینجا همه بنی هاشم هنوز زنده ان تو اجازه گرفتی، آخ نبودی اون ساعتی که تن بچه ها به لرزه افتاد،هرچی نگاه کردن دیدن بنی هاشمی باقی نمانده، یه نانجیب فریاد می زنه کیه خیمه هاشو بسوزونه، یکی هم داره فریاد میزنه کیه به بدن حسین اسب بتازونه، یکی هم داره بلند بلند تکبیر میگه، این زن و بچه شروع کردن به لرزیدن، اومدن پیش عمه جان، دیدن عمه هم مستأصله، اومد پیش زین العابدین، حضرت بی معطلی فرمود علیکن بالفرار.
متن روضه حر بن ریاحی متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه ـ استاد فاطمی نیا آیه قرآن مى فرماید: و اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا. در قضیه حر بن یزید ریاحى، این را عنایت فرمودید که بدنش مى لرزید. یک نفر گفت: چرا بدنت مى لرزد؟ گفت: (أرانى بین الجنه و النار) تذکر است دیگر. نمى دانم چه کار کنم؟ بین بهشت و جهنم هستم ولى پشت سرش، (فإذا هم مبصرون) مى آید. شخص روشن مى شود. گفت: یک دفعه دیدند که نه! دیگر لرزه نیست دارد مى رود. گوش کردند دیدند مى گوید: من دوستان تو را اذیت کردم مرا ببخش. من اشتباه کردم. این لرزیدن بدن را گاهى به دوستان مى گویم و احتمال مى دهم به این دلیل بود که خیلى نگران بود. مى گفت: اگر خدمت ابى عبدالله برسم و بگوید دیر آمدى، حالا دیگر دیر شده، تو دیگر بدرد نمى خورى چه کنم؟ این شعر سعدى را به خاطر بسپارید. خدایا به حق کریمه اهل بیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این شعرى را که براى اینها مى خوانم ما را مشمول مصرع دومش قرار بده. به حق این خانم ما را مشمول مصرع اول قرار مده. شعر را گوش بدهید چقدر زیباست مى گوید: هر کو بدان کش به خویش براند یعنى خدا او رابراند،به هر در دیگر بزند بدبخت است و آن را که بخواند به در کس نتواند آنرا که دستگیرى مى کندمى آورد. تمام مى شودجایى ندارد(و اورادى کلها ورداو احدا). آمد گفت که: یا ابا عبدالله! من بد کردم. خلاصه اش این است. چند تا تعبیر دارد که باید در مقاتل بررسى شود کدام یک از آنها صحیح تر است. یکى این است گفت: (هل ترینى من توبه)؛ این معلوم مى کند نگران بوده است. ممکن است به من بگویند برو! دیگر توبه به درد نمى خورد. (هل ترینى من توبه) آقا! من به نظر شما راه توبه دارم یا نه؟ ترجمه اش این است دیگر. شاید یک حرفهایى و قسمهایى هم آماده کرده بود که اگر آقا گفت بدرد نمى خورى، آقا را به مادرش قسم بدهد. ولى کرم ابى عبدالله عجیب است که نگذاشت کار به آنجا برسد. یک عبارت هم این است که آمد و گفت: (قد کان منى الذى کان) آنچه که از من سر زد، سر زد. (و قد اتیتک مواسیا بنفسى). حالا آمدم جانم را قربانت کنم. عجب! شما آقایان اهل علم هستید. مى دانید که افعال قلوب، دو تا مفعول بر مى دارد. شما این جمله را چطور ترجمه مى کنید؟ (فهل ترى من توبه لما کان منى). دو تا مفعول برداشته. اگر کشته شوم. اگر کشته شوم این توبه حساب مى شود یا نمى شود؟ این قدر دل شکسته بود. اما آقا یک لحظه حتى بین این حرفها فاصله نداد. فرمود: انزل. بیا! دیگر با هم رفیق و دوست شدیم. خدا چطور سریع الرضا است. این ها هم سریع الرضایند. از آقا اجازه گرفت و رفت و کشته شد. به آن درجات عالیه رسید. وقتى افتاده بود در حین آن گرفتارى دید دستى دارد او را از زمین بلند مى کند. شاید فکر نمى کرد که چه کسى باشد. چشمش را باز کرد و دید که ابى عبدالله دارد دستمال به سرش مى بندد. با زبان حال گفت: آقا من مى دانستم تو آقایى. بزرگوراى ولى فکر نمى کردم که دستمال هم به سر من ببندى. السلام علیک یا ابا عبدالله و على اصحابک و ذریتک و محبیک
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت لب های علی اصغر اگر وا بشود درد دل هر خسته مداوا بشود افسوس که در کرب و بلا
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم بی ادب بودم ولی  بی ادعایم کرده‌ای من امیرِ لشگری بودم گدایم کرده‌ای من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من سنگها آورده‌ام تا بشکنی آئینه‌ام حقِ من این بود  دستِ رَد زنی بر سینه‌ام من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل تا که دیدی  شعله دارد خِرمنم گفتی بیا دست خود را بسته‌ام بر گردنم گفتی بیا راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم صبح حُر بن یزید و حال  تنها حُر شدم شاعر:
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی ✍