مشت بر دیوار و سر بر سنگ و دندان بر جگر
لب فرو بستیم و راهیجز شکیبایی نبود..
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
دو عاشقیم ولی در دو داستانِ جدا
به هم رسیدنِ ما خوب بود اگر میشد...
#سجاد_سامانی
@fazel_nazarrii
گذشت عمر و گذشتیم و باز درگذریم
چه ناتمام و غمین است جانِ خستهٔ ما...
#معصومه_صابر
@fazel_nazarrii
گاهی باید بگذاریم غرورهایمان فروکش کنند
بگذاریم سکوت حرف بزند...
جنگ که تمام شود،
باز به سوی هم باز خواهیم گشت
شاید زخمی، شاید خسته،
اما نزدیکتر از همیشه...
#بدیهیات
@fazel_nazarrii
میدانستم آدمهای اطراف دانهدانه حذف میشوند.
من آنان را حذف نمیکردم؛
با شنیدنِ دروغی از آنان
آنان خود به خود حدف میشدند...
#احمدرضا_احمدی
@fazel_nazarrii
این تاول و تبخال و دهانسوختگیها
از آهِ زیاد است، نه از خوردنِ آشی!
#حامد_عسکری
@fazel_nazarrii
آشیانِ منِ بیچاره اگر سوخت چه باک؟
فکرِ ویران شدنِ خانهٔ صیاد کنید...
#ملک_الشعرا_بهار
@fazel_nazarrii
چند اسکناسِ مچاله،
چند نخ شکستهٔ سیگار،
آه، بلیطِ یک طرفه
چیزی غمگینتر از تو
در جیبهای دنیا پیدا نکردهام...
#گروس_عبدالملکیان
@fazel_nazarrii
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخم های دل خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
حمنم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس
خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت
.
#فاضل_نظری
#گریه_های_امپراتور
#از_سر_بی_حوصلگی
@fazel_nazarrii