eitaa logo
فرصت زندگی
201 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
880 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
18.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️ رحلت امام ۵ خاطره امام که تا حالا نشنیده اید. https://eitaa.com/forsatezendegi
سلام وقت همگی بخیر این چند روز به علت تعطیلات پارت‌گذاری نداریم. در این روز عزیز دعا برای همدیگه و در راس اونها دعا برای فرج آقا رو فراموش نکنیم. یاعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا خانواده زن باید نصف دیه را به قاتل بدهد؟ 🔰 ویراست و توئیت به مناسبت قتل خانم
هدایت شده از رخ
رویداد خانواده برگزار می کند: رویکردی در مطالعه مسائل حوزه و است که به نحو جدی از دهه 1960 به حوزه نظریه‌پردازی ورود پیدا کرد. رویکرد نظری این گروه حامی حقوق زنان، از چالش‌های خاص زنان به حوزه‌های بنیادی تری میل کرد که بزعم آنان این مسائل از آن‌ها نشأت می‌گیرد. از جمله این حوزه‌ها، خانواده است. خانواده در رویکردهای متعدد فمنیستی که به تعریف آن پرداخته‌اند یکی از مهمترین جایگاه‌های بازتولید تبعیض میان زنان و مردان است. ورود ادبیات فمنیستی به این دیگر فرهنگ‌ها و کشورها این نگاه را به چالش کشیده و خانواده را از جایگاه صرفا بازتولیدی تبعیض به ظرفیتی جهت رفع همان تبعیض و دیگر موارد ارتقا داده است. از جمله رویکردهایی که نگاه‌های فمنسیتی را به چالش کشیده است رویکرد مطالعات اسلامی به مسائل حوزه جنسیت و خانواده است. در نشست حاضر در بررسی چالش‌های نظری و عملیاتی در مسائل با اهمیت و مشترک میان رویکردهای فمنیستی و مطالعات اسلامی، به خانواده از نگاه مطالعات اسلامی و روان‌شناسی اسلامی پرداخته می‌شود. خانواده و منتخبی از اشکالات فمنیستی به این نهاد معتبر پرقدمت انسانی موضوع بحث دو رویکرد مذکور بوده و تلاش خواهد شد ابعاد نگاه دینی به خانواده و ظرفیت‌های پنهان آن ارائه شود. 🔘روش شرکت: حضوری و مجازی 📆تاریخ: چهارشنبه: ۱۴۰۴/۳/۲۱ 🕰زمان: ساعت ۱۸_۱۹:۳۰ 🌏مکان: پردیسان،خیابان دانشگاه، دانشگاه باقرالعلوم، طبقه اول، سمت چپ، سالن شهید صدر 🆔ثبت نام: @Mirhoo @familyevent
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_62 پدر و برادرش‌هم مثل او غیرتی بودند؛ نه! بیش‌
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 لبخند ریحانه کمی عمق گرفت و آرام چشمانش را باز کرد. نگاهش را به ارمیا داد و نشست. با لحنی خواب‌آلود اما مهربان گفت: -سلام، خوش اومدی! -سلام ریحانه من! بیدارت کردم؟ -فدای سرت! زنگ می‌زدی ازت استقبال کنم! و همزمان از روی تخت بلند شد و لحاف را صاف کرد. -نمی‌دونم، یه‌مرتبه دلم خواست کلید بندازم و یهو بیام تو! ریحانه به سمت آشپزخانه راه افتاد و در ادامه حرف ارمیا، با خنده گفت: -که ببینم ریحانه چی‌کار می‌کنه، غافلگیری یهویی! خونه خودته، اختیاردارشی! میخوای با کلید بیای یا سنجاق سر... -عادت نداری بعدازظهرا بخوابی، چیزی شده؟ -نداشتم؛ ولی الان چند وقتیه که می‌خوابم... آدم سه ماه-چهار ماه زنشو نبینه، همینه دیگه، از عادتای ساده‌شم بیخبر می‌مونه... و یک‌دمنوش نعناع کوهی گذاشت روی اپن، جلوی ارمیا. -ببخشید دیگه! دمکرده طول میکشید، کیسهای گذاشتم. -خیلیم عالی بانو! -حالا کاری داشتی باهام اومدی یا... -کارو که با تلفنم میشه حل کرد... برای گرفتن آرامش اومدم! ریحانه ابرویی بالا انداخت و لب باز کرد: -چه صادقانه! حالا دقیقا چه‌جوری می‌خوای آرامش بگیری؟ -مثل همیشه! با دیدنت، با شنیدنت! -ایندفعه فقط نق دارم که بزنم با صورتی اخمو... ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_63 لبخند ریحانه کمی عمق گرفت و آرام چشمانش را
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 -فدای اخمات! همونشم غنیمته واسم. ریحانه خنده‌اش جمع شد و اخم ریزی بین ابروانش نشست: -چی‌شده ارمیا؟ صورت و صدات غم عجیبی داره. ارمیا تلخند خود را جمع کرد و فک‌هایش منقبض شد. کلافه به اطراف نگاه می‌کرد و لب‌هایش را روی هم فشار می‌داد. ریحانه با دیدن حال شوهرش، بی‌خیال تمام حرف‌ها و درددل‌هایی که آماده کرده بود، شد. از آشپزخانه بیرون آمد و دستانش را روی شانه‌های ارمیا گذاشت تا روی صندلی کنار اپن بشیند. خودش‌هم صندلیِ داخل آشپزخانه را برداشت و روبه‌رویش نشست. دست ارمیا را گرفت و فشرد: -چی‌شده؟ ارمیا در چشم‌های ریحانه زل زد. -درباره تسنیمه؟ بی‌آنکه جوابی بدهد، خیره چشم‌هایش بود. -بلایی سرش اومده؟ فقط نگاهش می‌کرد. ذهن ریحانه با حال ارمیا و موقعیت تسنیم و صدالبته تجربه‌اش به سراغ بدترین حالت رفته‌بود؛ هرچند که جرئت نداشت حرف ذهنش را بپذیرد و زیرلب استغفاری کرد. -لازم به استغفار نیست، حتم دارم فهمیدی؛ اما... ولش کن! بعد کلافه پنجه‌اش را لای موهایش برد: -اصلا من فقط اومده‌بودم اینجا تا حالم خوب شه نه اینکه... اه! لعنت به من! ریحانه ناباور نگاهش می‌کرد. دستانش یخ زده بود. -ت... ت... تس... تسنیم همچین آدمی نیست... نه نیست... این امکان نداره، حتما داری اشتباه میکنی! ارمیا کمی نگاهش کرد و سرش را بالا انداخت. ذهنش رفت به فردای آن‌روز که پس‌از درگیری فکری بسیار، به بردیا زنگ زد و اوهم، بعد از چند بوق برداشت. ارمیا چیزی نمی‌گفت و فقط صدای نفس‌های عصبانی‌اش پشت گوشی پخش می‌شد، و این یعنی منتظر توضیح است؛ بی کم‌وکاست، بی حاشیه رفتن و بی غل‌وغش! و این را بردیا خوب میدانست؛ به همین‌دلیل تمام آن‌چیزی که در خانه مبینا شنیده بود را با کمی لفافه، به ارمیا منتقل کرد. ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 منتظر نقد و نظرات با ارزشتون هستم👇 https://6w9.ir/Harf_10582246