فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹
دوست داشتم آزاد باشم.
دوست داشتم بسیجیا و این خشک مقدسا بهم گیر ندن.
بدن خودمه به اونا چه؟
اون روز با دوستم که رفتیم بیرون، شب شد اما هنوز قصد برگشت نداشتم. پدر و مادرم روشنفکر بودن و گیر نمیدادن.
پسرایی که جلومو ایستاده بودن، خیلی نگاهاشون چندش آور بود. اون لعنتی دست کثیفشو آورد و خواست منو با خودش بکشونه. دست دوستم اونقدر زود نداشت که اجازه نده.
دعوایی شده بود.
اون وسط وقتی دیگه ناامید شدم و داشتم از ترس میلرزیدم، یه آقایی اومد. با اون لعنتی درگیر شد.
اون مرد داشت از من دفاع میکرد که توی چنگ کفتارا نیوفتم.
لعنتی کثیف چاقو داشت. دوستش هم.
خنجر از پشت زدن. تیزی به قلبش زدن.
خیلی زخم خورد اما کم نیاورد. تا آخرین لحظه که لعنتیا رو دور کنه، سر پا ایستاد و خم به ابرو نیاورد.
واسه من که یه دختر رهگذر بودم، داشت جون میداد.
یاد حرف بچه مذهبی کلاسمون افتادم: جوونای ما از عزیزای خودشون گذشتن تا حرمت ناموس هیچ کس خش نیوفته.
کاش این طوری نمیومدم که کسی بهم طمع کنه.
کاش بابام قد همین آقا واسم نگران میشد و روشنفکر بازی در نمیاورد.
کاش من باعث یتیم شدن اون بچه که منتظر برگشتنش از کلاس بود، نمیشدم.
#دختر
#روشنفکر
#شهید_حمید_رضا_الداغی
#غیرت
#زینتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر تنها شد؛
کفتارها حمله کردند.
قصه دوباره تکرار شد.
چند نفر به یک نفر؟؟؟
#کوچه
#مادر
#ناموس
#خوش_غیرت
#شهید_حمید_رضا_الداغی
#زینتا
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739