آیا خانواده زن باید نصف دیه را به قاتل بدهد؟
🔰 ویراست و توئیت #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت قتل خانم #الهه_حسین_نژاد
هدایت شده از رخ
#دعوت_رخ
رویداد خانواده برگزار می کند:
#نشست_علمی_ما_و_فمنیسم
#فمنیسم رویکردی در مطالعه مسائل حوزه #جنسیت و #خانواده است که به نحو جدی از دهه 1960 به حوزه نظریهپردازی ورود پیدا کرد. رویکرد نظری این گروه حامی حقوق زنان، از چالشهای خاص زنان به حوزههای بنیادی تری میل کرد که بزعم آنان این مسائل از آنها نشأت میگیرد. از جمله این حوزهها، خانواده است. خانواده در رویکردهای متعدد فمنیستی که به تعریف آن پرداختهاند یکی از مهمترین جایگاههای بازتولید تبعیض میان زنان و مردان است. ورود ادبیات فمنیستی به این دیگر فرهنگها و کشورها این نگاه را به چالش کشیده و خانواده را از جایگاه صرفا بازتولیدی تبعیض به ظرفیتی جهت رفع همان تبعیض و دیگر موارد ارتقا داده است. از جمله رویکردهایی که نگاههای فمنسیتی را به چالش کشیده است رویکرد مطالعات اسلامی به مسائل حوزه جنسیت و خانواده است.
در نشست حاضر در بررسی چالشهای نظری و عملیاتی در مسائل با اهمیت و مشترک میان رویکردهای فمنیستی و مطالعات اسلامی، به خانواده از نگاه مطالعات اسلامی و روانشناسی اسلامی پرداخته میشود. خانواده و منتخبی از اشکالات فمنیستی به این نهاد معتبر پرقدمت انسانی موضوع بحث دو رویکرد مذکور بوده و تلاش خواهد شد ابعاد نگاه دینی به خانواده و ظرفیتهای پنهان آن ارائه شود.
🔘روش شرکت: حضوری و مجازی
📆تاریخ: چهارشنبه: ۱۴۰۴/۳/۲۱
🕰زمان: ساعت ۱۸_۱۹:۳۰
🌏مکان: پردیسان،خیابان دانشگاه، دانشگاه باقرالعلوم، طبقه اول، سمت چپ، سالن شهید صدر
🆔ثبت نام:
@Mirhoo
#چهاردهمین_نشست_رویداد_خانواده
#نشست_علمی
#ما_و_فمینیسم
@familyevent
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_62 پدر و برادرشهم مثل او غیرتی بودند؛ نه! بیش
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋
🦋
#حصر_پنهان
#پارت_63
لبخند ریحانه کمی عمق گرفت و آرام چشمانش را باز کرد. نگاهش را به ارمیا داد و نشست. با لحنی خوابآلود اما مهربان گفت:
-سلام، خوش اومدی!
-سلام ریحانه من! بیدارت کردم؟
-فدای سرت! زنگ میزدی ازت استقبال کنم!
و همزمان از روی تخت بلند شد و لحاف را صاف کرد.
-نمیدونم، یهمرتبه دلم خواست کلید بندازم و یهو بیام تو!
ریحانه به سمت آشپزخانه راه افتاد و در ادامه حرف ارمیا، با خنده گفت:
-که ببینم ریحانه چیکار میکنه، غافلگیری یهویی! خونه خودته، اختیاردارشی! میخوای با کلید بیای یا سنجاق سر...
-عادت نداری بعدازظهرا بخوابی، چیزی شده؟
-نداشتم؛ ولی الان چند وقتیه که میخوابم... آدم سه ماه-چهار ماه زنشو نبینه، همینه دیگه، از عادتای سادهشم بیخبر میمونه...
و یکدمنوش نعناع کوهی گذاشت روی اپن، جلوی ارمیا.
-ببخشید دیگه! دمکرده طول میکشید، کیسهای گذاشتم.
-خیلیم عالی بانو!
-حالا کاری داشتی باهام اومدی یا...
-کارو که با تلفنم میشه حل کرد... برای گرفتن آرامش اومدم!
ریحانه ابرویی بالا انداخت و لب باز کرد:
-چه صادقانه! حالا دقیقا چهجوری میخوای آرامش بگیری؟
-مثل همیشه! با دیدنت، با شنیدنت!
-ایندفعه فقط نق دارم که بزنم با صورتی اخمو...
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
✍م.خوانساری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بازگشت به پارت اول👇
https://eitaa.com/forsatezendegi/4821
🦋
🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_63 لبخند ریحانه کمی عمق گرفت و آرام چشمانش را
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋
🦋
#حصر_پنهان
#پارت_64
-فدای اخمات! همونشم غنیمته واسم.
ریحانه خندهاش جمع شد و اخم ریزی بین ابروانش نشست:
-چیشده ارمیا؟ صورت و صدات غم عجیبی داره.
ارمیا تلخند خود را جمع کرد و فکهایش منقبض شد. کلافه به اطراف نگاه میکرد و لبهایش را روی هم فشار میداد.
ریحانه با دیدن حال شوهرش، بیخیال تمام حرفها و درددلهایی که آماده کرده بود، شد. از آشپزخانه بیرون آمد و دستانش را روی شانههای ارمیا گذاشت تا روی صندلی کنار اپن بشیند. خودشهم صندلیِ داخل آشپزخانه را برداشت و روبهرویش نشست. دست ارمیا را گرفت و فشرد:
-چیشده؟
ارمیا در چشمهای ریحانه زل زد.
-درباره تسنیمه؟
بیآنکه جوابی بدهد، خیره چشمهایش بود.
-بلایی سرش اومده؟
فقط نگاهش میکرد. ذهن ریحانه با حال ارمیا و موقعیت تسنیم و صدالبته تجربهاش به سراغ بدترین حالت رفتهبود؛ هرچند که جرئت نداشت حرف ذهنش را بپذیرد و زیرلب استغفاری کرد.
-لازم به استغفار نیست، حتم دارم فهمیدی؛ اما... ولش کن!
بعد کلافه پنجهاش را لای موهایش برد:
-اصلا من فقط اومدهبودم اینجا تا حالم خوب شه نه اینکه... اه! لعنت به من!
ریحانه ناباور نگاهش میکرد. دستانش یخ زده بود.
-ت... ت... تس... تسنیم همچین آدمی نیست... نه نیست... این امکان نداره، حتما داری اشتباه میکنی!
ارمیا کمی نگاهش کرد و سرش را بالا انداخت. ذهنش رفت به فردای آنروز که پساز درگیری فکری بسیار، به بردیا
زنگ زد و اوهم، بعد از چند بوق برداشت.
ارمیا چیزی نمیگفت و فقط صدای نفسهای عصبانیاش پشت گوشی پخش میشد، و این یعنی منتظر توضیح است؛ بی کموکاست، بی حاشیه رفتن و بی غلوغش! و این را بردیا خوب میدانست؛ به همیندلیل تمام آنچیزی که در خانه مبینا شنیده بود را با کمی لفافه، به ارمیا منتقل کرد.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
✍م.خوانساری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بازگشت به پارت اول👇
https://eitaa.com/forsatezendegi/4821
🦋
🕸🦋
🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋
🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🔻 نگارخانه زن و خانواده:
🔸 استفانی کیس: وکیل حقوقی، ۴۳ساله و مادر نوزادی ششماهه. چند روز پیش این خانم کانادایی به ولز رسید و در مسابقهی اولترا-تریل اسنودونیا قهرمان شد.
🔹استفانی ۱۰۰ کیلومتر را در ۱۶ ساعت و ۵۳ دقیقه و ۲۲ ثانیه طی کرد. او در طول مسیر در ایستگاههای تعیینشده با میوه و آب از خودش پذیرایی کرد. همسرش جان در آنجا منتظر و دخترشان پیپر را در آغوش گرفته بود. در حالی که استفانی غذا میخورد، به دخترش هم شیر میداد.
🔸او به سرعت به کودکش شیر داد و سپس به دویدن ادامه داد. این مادر دونده بعدا گفت: «دلم شکست که دخترم را سریع شیر دادم تا سریع به مسیر ادامه دهم اما میخواستم به او نشان دهم که مادرانی که در ماراتنهای فوقالعاده شرکت میکنند چقدر قویاند. به عنوان یک مادر این شرکت حتی از مسابقات قبلی هم برایم لذتبخشتر بود.»
🔸 استفانی: دویدن مثل دوچرخهسواری است. با هر کیلومتری که طی میکردم، به خودم ثابت میکردم که فراموش نکردهام قبلا چه میکردم و چه دنیای متفاوتی داشتم. هر کسی درباره اینکه یک مادر جوان چه باید بکند و چه نباید بکند، نظری دارد. اولترا ماراتن جزو کارهای مورد تاییدم است. خوششانسام که بعد از زایمان از نظر جسمی خوب هستم. چیزی به نام «بازگشت از مادرشدن» وجود ندارد. شما فقط به مرحله بعدی زندگیتان میروید!
#فرزند_بیشتر_زندگی_بهتر
#فلسطین_تنها_نیست 🇵🇸🇮🇷
🌼ما را به دوستان خود معرفی کنید:
@haditaheri_wfg