eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
409 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا ما رو هم میرسونی؟؟؟ •••🌨☃☃☃🌨••• .•°°•.🏴.•°°•. 🏴 🏴 `•. ༄༅ °•¸.•° @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب 😍رویای نیمه شب #قسمت_سی_پنج از آنچه در آن چند دقیقه پیش آمد ، بهت زده بودم. ابوراج
😍رویای نیمه شب 😍 خانم ها بیست نفری میشدند . همسر وزیر و همسران کارپردازان دارالحکومه هم بودند. حاکم چند دختر داشت . جز کوچک ترین آنها، بقیه ازدواج کرده بودند . آن ها هم بودند. خانم ها عقب تر از همسر حاکم ایستادند و احترام گذاشتند . دختران حاکم ، بدون توجه به مادر ، با قیل و قال، به جواهرات و زینت آلات اشاره می کردند و درباره زیبایی و ارزش هر کدام نظر میدادند . جز سه زن خدمتکار ، دیگر خانم ها صورتشان را با حریر نازکی پوشانده بودند . تنها چشم هایشان پیدا بود .دوتا از زرگرها پایین آمده بودند و با شربت و شیرینی پذیرایی می‌کردند. احساس کردم کوچک ترین دختر حاکم را قبلا دیده ام . در این دوهفته گذشته ، چند بار به مغازه آمده بود و جواهرات گران بهایی خریده بود .پدربزرگ میگفت لابد دختر بازرگان ثروتمندی است . با دیدن یکی از زن های خدمتکار ، مطمعن شدم که آن مشتری ثروتمند، همان دختر حاکم است . هر بار تنها با همان خدمتکار آمده بود . با خود گفتم :(( با علاقه ایی که این دختر به طلا و جواهرات دارد ، بیچاره مردی که همسرش خواهد شد.)) به خود جواب دادم :(( زیاد هم بد نیست . با این همه طلا و جواهری که دارد،شوهرش میتواند خود را مردی ثروتمندی بداند.)) 🌹🌷پایان قسمت سی و شش🌹🌷 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤣 با بحث شیرین و و 💘 ❤️ بچه ها اگه دارید برای ادمین کانال ارسال کنید تا توی کانال استفاده کنیم 😍 🚺 دخترانه فطرس 💦 @fotros_dokhtarane 🇮🇷
😂😂پنچری بعثی😂😂 راننده آمبولانس🚑بودم در خط حلبچه، یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یکی از لاستیکها پنچر شد🙁رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم: پنچرگیری این نزدیکی ها نیست؟ مکثی کرد و گفت: چرا چرا پرسیدم: کجا؟🤔 جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود🤣) به یک دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر پنچرگیری پسرخالمه!😆برو آنجا بگو منو فلانی فرستاده، اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش ملاحظه منو هم نکن😂😂 💎 @fotros_dokhtarane
مژده 😍 گفتگوی زنده فطرس بعد از امتحانات، مجددا برگزار خواهد شد. منتظرمون باشید💕💕
😍رویای نیمه شب😍 می دانستم نامش ((قنواء)) است. تمام جوانان حله این را میدانستند.مشهور بود که دختر ماجراجویی است . گاهی به طور ناشناس در بازار و کوچه ها و محله ها پرسه می زد . حتی شنیده بودم چند بار خود را به شکل پسرها درآورده و در بازار ،دست فروشی و شعبده بازی کرده است . لوله های کاغذ را باز کردم و طرح هایم را به همسر حاکم نشان دادم . قنواء کنارش ایستاده بود و پوزخند زنان به توضیحات من گوش میداد. خواهرانش از پشت سر او گردن میکشیدند . همان طور که فکرش را میکردم، طرح انگشتری که در آن دو اژدها ، نگینی از الماس را به دندان گرفته بودند، توجه‌شان را جلب کرد. قنواء به من چشم دوخت گفت :(( من یک سری کامل از این مدل را میخاهم ، خیلی زیبا و ظریف ،و خیلی زود.)) شبحی از لبخندش را دیدم داشت از موقعیت خودش لذت می‌برد معلوم بود مادر و خواهرانش خیلی دوستش دارند . بیش از حد به او میدان داده بودند . خیال می‌کرد می‌تواند صاحب هرچیزی که بخواهد بشود . حسابدار ، سفارش ها را تند و تند یادداشت میکرد . به او گفتم چنین بنویسد :((یه سری کامل ، شامل انگشتر ، النگو ، گردنبند، بازوبند، کمربند، مو گیر و خلخال، از مدل دو اژدها .)) پایان قسمت سی و هفت 🌹🌷 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زایو : رمانی خیالی اما گویای واقعیت زمانه ما   رمان زایو یک رمان خیالی نیست یک واقعیتی است از زمانه ای که داریم در آن زندگی می کنیم و آینده ای که به سوی آن در حرکتیم؛ آنچه که دارد در مقابل چشمانمان رخ می دهد پیشرفت و توسعه ی سخت افزاری و نرم افزاری است و برعکس سقوط سردمداران دنیا به مدیریت آمریکایی که در کشورهای مختلف بر مسند نشسته اند و شرافت و مردانگی را زیر پاگذاشته اند و مردمان کشورهایشان را مثل حیوانات اهلی اداره می کنند، خلاصه داستان: در دوره ای که با رویکرد به آینده ی نزدیک ترسیم شده، ابَر نکبت های عالم ویروسی درست می‌کنند که به جان مردم می افتد که هر کس آن ویروس را بگیرد قطعا می‌میرد. نیمی از مردم دنیا را کشته اند، خودشان به کره ی ماه گریخته اند و هم مسلکان شان را هم دارند می برند. تنها یک دانشمند ایرانی می‌ماند که می‌تواند پادزهر آن را بیابد اما به شرط آن که جان خودش را فدا کند و … ادامه نقد👇👇👇👇👇💥💥💥 📗@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#معرفی_کتاب رمان زایو : رمانی خیالی اما گویای واقعیت زمانه ما #نقد_کتاب #زایو  #مصطفی_رضایی_کلورزی
ادامه نقد رمان زایو👇👇👇👇👇💥💥💥 بقیه رمان را بخوانید، اما در چشم اندازی که این رمان مقابل چشمان خواننده قرار می‌دهد، و و حرکت آزادگان جهان جلوه گر است. پیام اصلی داستان: در هر زمانی حق پیروز است البته به شرطی که یاران حق در راهی که شروع کرده اند به خرج بدهند و به آن امید دارند. پیام های فرعی اش، خباثت دشمنان انسانیت است، اگرچه ظاهرا را فراهم کرده اند اما این رفاه برای بستن دهان آن هاست تا آسایش شان مانع بزرگ بیداری دل ها و فکرشان و حرکت شان شود. و دیگر اینکه اگر اهل حق با هم شوند می توانند تمام بدی ها را از بین ببرند و پیروز می شوند هر چند که در سختی قرار بگیرند، ایران پرچمدار اسلامی و نجات دهنده ی بشریت است زیر سایه ی خداوند متعال و با تکیه بر البته اگر جوانانش همچنان بیدار بمانند، دل از آسایش و رفاه ببرند و تن به سختی مبارزه با استکبار در سراسر جهان بدهند. بهر حال این رمان گام بلندی در رویکرد نگاه به آینده ی روشن است و قطعا نابود شدنی است. 🌻 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#معرفی_کتاب رمان زایو : رمانی خیالی اما گویای واقعیت زمانه ما #نقد_کتاب #زایو  #مصطفی_رضایی_کلورزی
📚 خب ڪتابی که امروز معرفی کردیم ڪتاب هستش... یڪ ڪتاب تخیلے ڪه جهان رو در سال۱۴۲۰روایت میڪنه... جهانے که دیگه توش جایی برای جنگ با تفنگ و ڪشتار و خونریزی این چنینی وجود نداره و مردم جهان درگیر جنگ با انواع ویروس ها و بیمارے ها هستند... یک ویروس مهیب و خطرناڪ به اسم "زی-او" یا همون زایو داره توی جهان به سرعت فراگیر میشه و خیلیا رو درگیر میڪنه... قشنگے و لذت بخشے این داستان به روایت مصطفی رضایی اونجاییه ڪه پادزهر این ویروس خطرناڪ توسط یڪ فرد ایرانے به اسم دکتر علی پارسا درست میشه... ڪتاب زایو داره حال و هواے این روز هاے جهان رو در قالب یڪ رمان فوق العاده بیان میڪنه... و جالب اونجاست ڪه این رمان تو سال۱۳۹۵چاپ دومش صورت گرفته و ما داریم صحنه هایی رو که تصورات نویسنده در سال ۱۴۲۰جهان بوده... در سال ۱۳۹۹ میبینم... خلاصه این ڪتاب فوق العاده است پیشنهاد میڪنم شما هم بخونینش👋🏻😁 خیلی شبیه وضعیت جهان در دوران ست. و جالب اینکه قهرمان داستان ایرانیست که پادزهر این ویروس را کشف میکنه😍 ➜•🌿 「 @fotros_dokhtarane
یڪ لیوان چاے و جرعـہ اے ڪتاب همین جهانم را آرام مے ڪند..☕️📚 💠 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب 😍رویای نیمه شب😍 #قسمت_سی_هفت می دانستم نامش ((قنواء)) است. تمام جوانان حله این را
😍رویای نیمه شب😍 بیرون مغازه،محافظ هابه مشتری هامیگفتندیابروند یادوربایستدومنتظربمانندتاخریدخانم های دارالحکومه تمام شود . بلخره پس از ساعتی خانم ها از مغازه دل کندند و برای رفتن حاظر شدند . به اندازه فروش یک هفته مان، خرید کرده و یا سفارش داده بودند. همسر حاکم به پدر بزرگ گفت :(( پس فردا هاشم را به دارولحکومه بفرستید تا بهای آنچه خریده ایم پرداخت شود.)) پدر بزرگ همراه با تعظیم ، سیاه ایی از آنچه را خریده بودند به او داد و گفت :(( هر طور میل شماست؛ اما اگر اجازه بدهید ، خودم به دارالحکومه بیایم.)) زن ها می‌خواستند از مغازه بیرون بروند که قنواء با اشاره ، چیزی را به مادرش یاد آوری کرد . مادرش گفت:(( یکی را بفرستید تا جواهرات و اشیای گران بها و تزعینی دارالحکومه را صیقل دهد و آنهایی را که تعمیر میخاهد ، مرمت کن .)) پدر بزرگ گفت :(( اگر صلاح میدانید جواهرات را بدهید خدمتکاری بیاورد . ما اینجا همه ی مواد و ابزار های لازم را برای صیقل و تعمیر داریم .)) پایان قسمت سی و هشت 🌹🌷 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊️ میترایی که زینب بود و شهید شد ..🕊️ 📌مگر !!! 🤔 _ باید گفت بله.... 🔰 این شهیده یک دختر نوجوان ۱۴ ساله است❤️ 📍 که با وجود اینکه سن کمی داشته در زمانی که هیچ جنگی در شهرشان نبوده توانسته با فعالیت‌های فرهنگی و جهادی خودش نقش موثری در فضای فرهنگی ( ) ایجاد کنه. ⭕️ آنقدر فعالیتش موثر بوده که مورد حمله منافقان قرار گرفت و منافقان با چادرش که هیچ وقت از روی سرش نمی افتاد او را خفه کردند و به شهادت رساندش😔 خوب دیگه دارم همش رو می گم😇 📙 کتاب 📗 کتاب در مورد شهیده 💝 را بخونید تا بیشتر باهاش آشنا بشید. 🌷@fotros_dokhtarane
✂️ سلام دخترا عزیز دل😊 عصر دوشنبه تون بخیر امروز اومدم با یک آموزش عالی برای تولدهاتون🎈 با این آموزش ها میتونین یه تولد خوشگل و با هزینه ی کم برگزار کنید😎 بریم برای آموزش🚶‍♀ @fotros_dokhtarone
دیوار کوب یونیکورن
دیوارکوب قلبی❤️
آموزش یونیکورن بالا☝️
آویز های جینگیلی💓
آویز گل گلی🌸
استند عددی برای تولد😍
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب 😍رویای نیمه شب😍 #قسمت_سی_هشت بیرون مغازه،محافظ هابه مشتری هامیگفتندیابروند یادوربا
😍رویای نیمه شب😍 _حمل آن همه جواهرات به بیرون از دارالحکومه ، هم مشکل است و هم خلاف احتیاط. کسی را که می فرستید باید از پس فردا ،در دارالحکومه ، مشغول به کار شود . پدر بزرگ فکری کرد و گفت :(( نعمان برای این کار مناسب است . او جلادهنده ها را خوب می شناسد و در مرمت و تعمیر ، استاد است .)) قنواء گفت :(( بهتر است هاشم را بفرستید . چهره اشراف زادگان را دارد .)) مادرش مرا ورانداز کرد و از پدر بزرگ پرسید :(( کارش چطور است .)) پدر بزرگ از زیر دستار ، پشت گوشش را خاراند و گفت :(( در کارهای زرگری مهارت های خوبی دارد.زیباترین کارایی که خریدید ، از طرح ها و یا ساخته های اوست ،اما دوست ندارم از من دور شود . هاشم هنوز خیلی جوان است ؛ آداب دارالحکومه را به خوبی نمی داند. اجازه دهید نعمان در خدمت شما باشد .)) قنواء پشت چشم نازک کرد و گفت :(( این قدر حرفتان را تکرار نکنید !از طرح های این جوان خوشم آمد . می خواهم اگر فرصت کردم ، چگونگی طراحی کردنش را ببینم. او را در دارالحکومه خواهیم دید .)) مادرش راه افتاد تا از مغازه بیرون برود. _ اتاقی را به عنوان کارگاه برایش در نظر می‌گیریم. دست مزدش پس از پایان کار ، پرداخت می شود . قنواء قبل از رفتن ، آهسته به من گفت :(( آنچه را سفارش دادم باید آن جا بسازی . دوست دارم کار کردنت را ببینم .)) گفتم:(( ساختن آنها به یک کارگاه مجهز نیاز دارد .)) قنواء شانه ایی بالا انداخت . _ هر چه لازم است ، برایت آماده می‌شود. زن ها که رفتند ، پدر بزرگ به من گفت :(( حق با تو بود .نباید تو را از کارگاه به فروشگاه می آوردم .)) اما من کنجکاو شده بودم دارالحکومه را از نزدیک ببینم . 🌹🌷پایان قسمت سی و نه @fotros_dokhtarane
📝 ۶ راه برای اینکه کاراتو بهتر انجام بدی 😉 حتما امتحان کن 🌟@fotros_dokhtarane
🍃 تو‌ گناه ‌نکن‌ ؛ در عوض‌خدآ•|🌻🌸|• زندگیت‌رو‌پر‌از‌وجود‌خودش‌میکنه..🥰🌿 عصبی شدی؟ نفس بکش‌بگو‌: بیخیال،چیزی‌بگم، اما‌م‌زمان‌‌ناراحت‌میشه..♥️🌙 دلخورت‌کردن؟ بگو‌:خدا‌میبخشه‌منم‌میبخشم‌🌊💕 تهمت‌زدن؟ آروم‌باش‌و‌‌توضیح‌بده〰🌌 بگو‌: به ائمه‌هم‌خیلی‌تهمتا زدن.. کلیپ‌و‌عکس‌نامربوط‌خواستی‌ببینے؟ بزن‌بیرون‌از‌صفحه‌بگو:مولا‌مهم‌تره..🌱 نامحرم‌نزدیکت‌بود؟ بگو‌‌:مهدۍزهرا(عج)‌خیلی‌خوشگلتره بیخیال‌بقیه👌🏻✨ ❤️ @fotros_dokhtarane ━━━━━⊱✿⊰━━━━━
❄️خـدایـا 🦋آغازی کـه تـو ❄️صاحبش نباشی 🦋چه امیدیست به پایانش ❄️پس بـه نـام تـو 🦋آغاز می کنم روزم را ❄️ســــــــلام 🦋صبحتون بـخیر ❄️امروزتـون پر از زیبـایی 🍃🌸 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار مومن نشد ندارد.. بخواهد آدم می‌شود... کاری در تاریخ دنیا از دیدگاه یک مومن نشد ندارد.. کوه در زیر پای یک مومن اگر آن مومن اراده وتقوا و اخلاص داشته باشد، سرکوب می‌شود.. 💠@fotros_dokhtarane