کتاب ذوالفقارولایت .pdf
18.93M
📙 #معرفی_کتاب
#شهدایی
باتوجه به فرارسیدن، سالگرد شهادت پدر موشکی ایران، سرلشگر بسیجی، شهید حاج حسن تهرانی مقدم،
کتاب ذوالفقار ولایت با اضافات جدید برای مطالعه مخاطبان عزیزتقدیم میشود.
👈 در فضای مجازی #بازنشر_دهید ، تا در ثواب این کار خیر شریک باشید.
✍️ نویسنده کتاب: ناصر کاوه
🇮🇷🕊🇮🇷🕊
#لبیک_یا_خامنه_ای
#برای_آرتین
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیدعبدالحسین برونسی🕊🌷
📚#معرفی_کتاب☝👇
خاطرات اوستا عبدالحسین برونسی به نقل از خانواده و همرزمان #شهید.
این کتاب شرح حال انسانی وارسته است که قبل از انقلاب در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به کار سخت و طاقت فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه های وحشیانه ساواک قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه های لازم برای رشد او مهیا شد چنان لیاقتی از خود نشان داد که زبانزد همگان شد و نامش حتی در محافل خبری استکبار جهانی نیز راه یافت. رمز رستگاری #شهید_برونسی عبودیت و بندگی بی قید و شرط او در مقابل حق و حقیقت بوده است.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#جان_فدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وعجل الفرجهم
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
#رفیقِآسمونـےمَن
🌷🕊شهیدعبدالحسین برونسی🕊🌷
📚#معرفی_کتاب☝👇
خاطرات اوستا عبدالحسین برونسی به نقل از خانواده و همرزمان #شهید.
این کتاب شرح حال انسانی وارسته است که قبل از انقلاب در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به کار سخت و طاقت فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه های وحشیانه ساواک قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه های لازم برای رشد او مهیا شد چنان لیاقتی از خود نشان داد که زبانزد همگان شد و نامش حتی در محافل خبری استکبار جهانی نیز راه یافت. رمز رستگاری #شهید_برونسی عبودیت و بندگی بی قید و شرط او در مقابل حق و حقیقت بوده است.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#جان_فدا
💔🥀🕊
#یادشهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وعجل الفرجهم
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
📚 #معرفی_کتاب
#نورالدین پسر ایران 🌱
بریده ای از کتاب:
داد زدم: نزن و گلوله را بغل کردم تا از مسیر آتش عقبه بردارم، اما فندرسکی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، با فشار زانویش توپ را شلیک کرد ... شلیک توپ همان و به هوا رفتن من همان! سرعت و فشار آتش عقبه مرا مثل توپ سبکی به هوا پرتاب کرد ... هیچ چیز از آن ثانیههای عجیب به یاد ندارم ... فقط یادم هست محکم به زمین افتادم در حالی که گردنم لای پاهایم گیر کرده بود! بوی عجیبی دماغم را پُر کرده بود. مخلوطی از بوی گوشت سوخته، باروت، خون و خاک ... بهتدریج صدای فریاد فندرسکی و دیگران هم به گوشم رسید. گریه میکردند، داد میزدند ... من تلاش میکردم سرم را از بین پاهایم خارج کنم، ولی نمیشد ... احساس میکردم مثل یک توپ گرد شدهام و اصلاً تحمل آن وضع را نداشتم. ناله میکردم: گردنم را بکشید بیرون ... اما این کار دقایقی طول کشید. وقتی سرم از آن حالت فشار خارج شد، دیدم همه گوشتهای تنم دارند میریزند...
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_سید_نورالدین_عافی 🕊🌱
#همراه_شهدا
🇮🇷@gahramane_man🇮🇷