eitaa logo
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
64 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
 وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاًبَلْ أَحْياءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ ✨ارتباط با ادمین کانال: @shohada_zene_hastnd ✨کپی باذکرصلوات✨
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 🕊 🌷🕊شهید رسول خلیلی🕊🌷 ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی مشکل داشتم . خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته این‌ها کردند ، یک بار هم این‌ها در به خدا گفته اند و خدا کرده است . در ۱۷ سالگی با ما به راهیان نور آمد . با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به گفتم ببین اینجا ما بود ، دراین سمت می‌بینی که برای خود کنده بودند ، حالا رفته اند و اینجا غریب مانده است. هم زمان با صحبت‌های من ظهر شد ، رفتیم جماعت و بعد آن متوجه شدیم نیست . وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از رفته ، را روی سرش کشیده و‌های های می‌کند در حالی که کرده است. این صحنه برای ما تبدیل به شد . من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط عکاسی بود . که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، است . ✍️راوی: 🥀 🕊🌷 مْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🕊🥀 🌷🌷 🔹 سال ۶۱ در عملیات رمضان شد. سال ۸۳ خبر آوردند که دیگه منتظر نباشید. از رضا نیست و است. 🔹 براش مراسم گرفتند و تو گلزار شریف‌آباد اردکان یزد سنگ قبر گذاشتند. چیزی نگذشت که دق کرد و از دنیا رفت. اما همچنان است. حالا گذشته و مادر همچنان منتظره. برای پیرزن دیگه هیچ حس و حالی نمونده. فقط انتظار و تمام. 🔹 این روزها که دوباره عطر در ایران پیچیده، شهید گمنامی رو بردند گذاشتند . عکس‌های رضا رو هم گذاشتند بالای سرشون. 📸عکسی که از این لحظه گرفتند رو ببینید. 🥀مادر، رضا، شهید گمنام!💔😭 🔹 اگر می‌تونستم این عکس را به همه مردم ایران نشون میدادم و میگفتم شما یه جمله بگید و بنویسید. 🔺 خودم فقط یه جمله می‌نویسم: «مادر، عشق، پسر!» همین؛ تمام! 🏴 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
آشنایی ‌با #اولین_شهیدانقلاب_اسلامی سال ۵۷ در همدان ‌ 💔🥀🕊 👇👇👇
‌سال‌های مبارزه مردم ایران با حکومت پهلوی با فراز و نشیب‌های بسیاری همراه بود و مردم ایران بخصوص جوانان و نوجوانان، نقش بسزایی در پیروزی جریان ارزشمند انقلاب شکوهمند اسلامی داشتند. ‌‌جوانانی که به رهبری معمار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) در برابر همه سختی‌ها و شکنجه‌ها ایستادند و رژیمی را که هیچکس جرأت مخالفت با او را نداشت سرنگون کردند. جوانانی که روزها و شب‌ها در سلول‌های وحشتناک ساواک، از درد به خود می‌پیچیدند و با صدای باز شدن قفل در، منتظر شکنجه‌های بیشتر و شکسته شدن استخوان‌های خود زیر چکمه ظالمان و کفتارهای انسان‌نمای ساواک بودند. اما روزهای شکنجه و درد و خون به پایان رسید و مجاهدت مجاهدان نتیجه داد و آه مظلومان دودمان پهلوی را به باد داد و در این بین مردم مجاهد همدان نیز از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و با جان و مال خود در راه رسیدن به این پیروزی غرور آفرین ایثارگری نمودند. به گزارش ایسنا، دهم تیرماه سال ۱۳۴۱ به هنگام اذان صبح و در خانواده‌ای مذهبی به عنوان فرزند از خانواده ۱۰ نفره در دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه اعتماد تا کلاس سوم ادامه داد تا اینکه به دلیل مهاجرت از صالح‌آباد مقطع ابتدایی را در همدان به پایان برد و پس از آن علیرغم میل باطنی و علاقه وافری که به ادامه تحصیل داشت، با هدف کمک به امرار معاش خانواده از تحصیل بازماند و به حرفه قالی بافی روی آورد. فعالیت‌های انقلابی چند ماه قبل از در قالب شرکت مداوم در مسجد و منبر آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی و پخش اعلامیه‌های امام خمینی (ره) شکل گرفت. علیرغم ممانعت اطرافیان از ادامه حضور در این تظاهرات، با روحیه استکبارستیزی که از کودکی با وی همراه بود به مسیرش ادامه می‌دهد تا اینکه به باغ بهشت می‌رسند و دقیقاً مقابل درب باغ بهشت نیروهای ساواک مردم را به گلوله می‌بندند و از آنجایی که در ردیف اول تشییع پیکر آیت‌الله آخوند بود، مورد اصابت هفت گلوله از ناحیه کمر قرار می‌گیرد و به بیمارستان کنونی امام خمینی (ره) (پهلوی سابق) منتقل می‌شود. سرهنگ کازرونی رئیس ساواک استان همدان به همراه دو تن از مأموران بر سر تخت جمشید رفته و پس از بیرون کردن پدر و مادرش از اتاق، با بې‌رحمی تمام اقدام به قطع سرم خوراکی و سرم خون جمشید کرده تا جان به جان آفرین تسلیم نماید و اینگونه در حالی که بیشتر از ۱۷ سال سن داشت، در عنفوان جوانی شربت را سر کشید و به عنوان در سال ۵۷ شناخته شد. که از فعالیت‌های اخیر و انقلابیون بیمناک شده بود، اجازه جنازه آشکار و برگزاری مراسم ختم آن را نمی‌دهد و حتی پدر مظلومش را وادار می‌کند پول گلوله‌های پیکر فرزندش را نیز پرداخت کند. میان اهالی محله و دوستان و آشنایان به مردم‌داری، خوشرویی، شجاعت و مبارزه با ظلم و ستیز شهره بود و هیچ‌گاه در دوران عمر کوتاه و با برکت خویش در مقابله با ظلم و استکبار کوتاه نیامد در عاقبت همین روحیه استکبارستیزی وی را به مقام والای شهادت نائل گردانید. این با مظلومیت تمام ساعت ۶ بامداد روز ۵ مرداد سال ۱۳۵۷ در باغ بهشت همدان تشییع و به خاک سپرده می‌شود؛ از آن زمان به بعد منزل شهید تحت نظر ساواک قرار گرفته و رفت و آمد به منزل تماماً به کنترل ساواک در می‌آید، ضمن اینکه محدودیت‌های زیادی را نیز برای این خانواده و به ویژه به وجود می‌آورند تا اینکه با ورود تاریخی معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ از کنترل ساواک خارج می‌شود. ‹‹♥️‌⃟🌷๛ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
#رفیقِ‌آسمونـےمَن 🌷🕊شهیدمحمدرضاحقیقی🕊🌷 #شهیدی که درقبروهنگام دفن،خندید.🥀🕋 به نقل از #مادرشهی
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴🕊 ✍️ لحظه‌ای که محمدرضا را کنار قبر گذاشتند و در جعبه را باز کردند همه آمدند و از شهید خداحافظی گرفتند، من یک مفاتیح گرفتم و خواستم تا قبل از این که را وارد خاک کنند یک زیارت عاشورا بخوانم. گوشه‌ای دورتر از قبر نشستم و مشغول بودم که را بلند کردند و در قبر گذاشتند. همین که من رسیدم به «السلام علیک یا اباعبدالله» یک دفعه شنیدم که پدرش با صدای بلند می‌گويد مادرش را بگویید بیاید. ابتدا تصور کردم بخاطر آخرین لحظه دیدار و وداع با فرزندم مرا صدا می‌زنند، که من گفتم رویش را بپوشانید که یک دفعه و تمام جمعیت یک صدا فریاد زدند «شهید دارد می‌خندد» ولی آن لحظه بنده باور نکردم، گفتم شاید احساساتی شده‌اند. آخر مگر می‌شود جسدی که پنج روز در سردخانه بوده و گردنش به حدی خشک که ما مجبور شدیم برای در آوردن پلاک، زنجیر را پاره کنیم بخندد. در آنجا یاد این شعر شاعر افتادم که می‌گفت: «روزی که تو آمدی ز مادر عریان/ مردم همه خندان و تو بودی گریان/ کاری بکن ای بشر که روز رفتن/ مردم همه گریان و تو باشی خندان.» همه می‌پرسیدند چرا شهید خندید؟ چند روز بعد از مراسم، عکسهای قبل از خاکسپاری و لحظه خاکسپاری به دست ما رسید. آنها را که کنار هم می‌گذاشتیم، همه نشان از واقعیت این قضیه داشت. اما آنچه باعث یقین بیشتر شد این بود که سه روز پس از خاکسپاری را در خواب دیدم. گفتم محمدرضا، مگر تو شهید نشده‌ای؟ گفت «بله»، گفتم پس چرا خندیدی؟ گفت «من هر چیزی را که در آن دنیا و این دنیا بهتر از آن و بالاتر از آن و قشنگ‌تر از آن نیست، دیدم، به همین دلیل خندیدم.» این جمله را که گفت از خواب بیدار شدم. یک سند دیگر که نشان از خنده محمدرضا بود، چیزی بود که در وصیت‌نامه نوشته بود. حافظ شعری دارد با این مضمون که «روی بنما و وجود خودم از یاد ببر ...خرمن سوختگان را گو باد ببر ....ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا ....گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر ...روز مرگم نفسی وعده دیدار بده ....وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر» كه در نسخه اصلي مصرع دوم را خط زده و نوشته بود: «وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر» كه همين بيت وصف حالش شد. «روز مرگم نفسي وعده ديدار بده/ وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر» 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷