eitaa logo
گالریاس
658 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
13هزار ویدیو
125 فایل
ارتباط با مدیر : @z_askarifar خوش اومدین به کانال خودتون گالریاس گالریاس یه کانال تلفیقی و متنوعه برا خاص پسندان کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات برای ظهور آقا صاحب الزمان عج جایز است. 😉 یه اصفهونه و یه گالریاس 😉 ✅تبادل بنر آری ❌تبادل ادمینی
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ یہ عده از رفقا ، رفقای بگو بخندند فقط ؛ دیگہ سودی غیر این برا آدم ندارند . اما یہ دستہ رفیق راه‌ند ، ڪه دغدغہ‌شون هست ڪه ڪنند و آدم بهتری بشند . شما ڪدام دستہ از این رفقا را دارید ؟😊 🌺👈 گالری یاس👇 🌺👉 @galeriyasrazeghi
نام پدر: محمدرضا تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۰۴/۲۱ محل تولد: ایران - اصفهان - نجف آباد تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۵/۱۸ محل شهادت: سوریه طول مدت حیات: ۲۶ سال مزار شهید: گلزارشهدای نجف آباد - اصفهان متولد ۲۱ تیر ماه سال ۱۳۷۰، در نجف آباد اصفهان است. وی در زمینهٔ ترویج و تبلیغ کتاب از اعضای فعّال مؤسسه احمد کاظمی بود و به فعالیت‌های خیریه و نیکوکارانه و کمک به محرومیت زدایی در مناطق فقیر ایران می پرداخت. اطرافیان وی می گویند که وی نحوه از دنیا رفتنش را پیش بینی و آرزو کرده بود «جوری شهید شود که هم مثل امام حسین (ع) باشد و هم مثل مادرش، فاطمه زهرا (س).» وی پس از استخدام در سپاه، عصرها در کتابفروشی کار کرده و درآمد حاصل از آن را در اردوهای جهادی برای فقرزدایی خرج می‌کرد. حُجَجی در هنگام شهادت، فرزندی دو ساله داشت. دانش‌آموخته مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشته تکنولوژی کنترل، ورودی سال ۱۳۸۷ بود. وی همچنین از خادمینِ راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران جنگ ایران و عراق بود. زمانی که به سوریه اعزام شد در لشکر زرهی هشت نجف اشرف فعالیت داشت. سرانجام در ۲۶ سالگی در تابستان سال ۱۳۹۶ به اسارت نیروهای داعش در سوریه درآمد و دو روز بعد در تاریخ ۱۸ مرداد ماه همانند مولایش حسین بن علی(ع) با سر بریده به زیارت حق شتافت. مزار وی در گلزارشهدای نجف آباد اصفهان قرار دارد. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌱 و چگونه از جان نگذرد آن کس که میداند جان، بهای دیدار است... ‌ ‌ ‌خودتان را برای ظهورامام‌زمان و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است. همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به‌ خیر ختم می شود... ╭┅🍃🌺🍃┅╮ @galeriyasrazeghi ╰┅🍃🌺🍃┅╯
برشی از کتاب سربلند روایتی از همسر شهید آقا محسن حججی 🍁 نصفه شب صدای نجوا می شنیدم. می رفتم میدیدم پای سجاده اش تنهایی روضه می خواند. دلم طاقت نمی آورد. می رفتم پیشش. از بس با سوز می خواند، از یک جایی نفسم بالا نمی آمد؛ نه که از گریه، از غم. بهش میگفتم: «محسن! کوتاهش کن!» پای روضه های حضرت زهرایش که دوام نمی آوردم. اجازه نمی دادم زیاد بخواند. گاهی میزد به مقتل، گاهی روضه را می کشاند به ناحیه مقدسه. دلش که میگرفت پناه می برد به مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام. 🥀 یک شب دو تایی سفره حضرت رقیه سلام الله علیها انداختیم. پارچه سبزی را سفره کردیم. نمی دانم از کجا بوته خار پیدا کرد. روی چند تا کوزه کوچک گلی "یا حسین" و "یا رقیه" نوشت. خشت و فانوس و شمع و رطب و خوراکی ها را یکی یکی چیدیم. تمام این مدت زیر لب مداحی زمزمه کرد و نالید. وقتی سفره تکمیل شد، دوتایی نشستیم و یک دل سیر گریه کردیم . ╭┅🍃🌺🍃┅╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰┅🍃🌺🍃┅╯
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 💌 🕌زیـارت با ادب 👞عـادت نـداشـت کـفـشـش را بگذارد توی پلاستیک و دسـت بگـیرد، فـقـط کـفـش داری! حـتـی در زمان های شلوغی که باید تـوی صـف می ایـستـاد. می گفت: اگه جایی بری مـهمـونـی، با کـفـشات می ری؟! تـو خـونه؟! ادب حُـکم می کنه بذاری دم در. 📚برشی از کتاب سربلند صفحه ی ۸۵ 🌷 🌹شادی روح شهدا 🌸 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم. ╭┅🍃🌺🍃┅╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰┅🍃🌺🍃┅╯
‍ ❁ ﷽ ❁ 💠پیگیـر شهــادت بــود ...💠 🌸محسن پیگیـری خاصی برای شهـادت داشت، عیـد با خانمش آمد پیش من خیلی نصیحتش کردم که محسن نمی‌خواهد، تو بچه داری و… هیچ جوری توی ذهنش نمی‌رفت... 🌸روز آخر که آمد پیش من، گفت: « حاجـی، چرا من نمی‌توانم بروم؟ چرا کارم جور نمی‌شود که بروم؟» گفتم: «محسن،‌ یک جای کارِت گیر دارد؛ مثل مایی. برو آن گیـر را درست ڪن.» باتعجب گفت: «من فهمیدم کجای کار گیر دارد: مـادرم راضی نیست!» 🌸من هم می‌دانستم که نمی‌رود پیش مادرش تا رضایت بگیرد؛ گفتم: «پس برو رضایتش را به دست بیـاور.» احساس هم کردم که نمی‌رود. ولی با مادرش که صحبت کردیم، می‌گوید که رفته آنجا، به دست و پای مـادر افتاده و‌ گریه شدید کرده که از گریه‌اش پاهای ایشان خیس می‌شده است. به مـادر التماس کرده است: «اجازه بده من بروم.» مـادرش هم می‌گوید: «برو؛ ولی شهید نشو » که محسن در جواب گفته است: «نه، من می‌روم؛ ولی عزیز می‌شوم مادر.» ✍ راوی : جناب حمید خلیلی ( مدیر انتشارات شهید ڪاظمی ) ❤️ ❤️ ╭┅🍃🌺🍃┅╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰┅🍃🌺🍃┅╯
💠 جنگ، جنگ است چه سخت باشد و چه نرم... عده ای رابا جسمشان می کُشند و عده ای را با فرهنگشان... هشت سال زدند و زدند و زدند... خواستند ریشه اسلام را بزنند، بیشتر رشد کرد. چندین سال است از شاخ و برگ ها شروع کرده اند، کمر بسته اند کل درخت را بسوزانند. از جنگ نرم غافل نشوید... 🌷جنگ نرم مرد می خواهد محکم و استوار... شاید گلوله و ترکشی نباشد اما... طوری ذهنت را هدف گرفته اند که حواست نباشد خوردی. اگر فشنگت بزنند می شوی الگو، مایه افتخار اما اگر نیرنگت بزنند چه...؟! 🌷خواهرم ، برادرم ! خیلی حواست به سنگرت باشد. چادرت، ایمانت و غیرتت... درست همه و همه را هدف گرفته اند... همه را... دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی تر گرفته است... مبادا تو به بازی بگیری که باخته ای... فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست... ایمانت را ازت بگیرند چه چیز دیگری داری ...؟! خیلی حواست باشد. دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاد چه برسد به تو... جنگ نرم، جنگ نرم، جنگ نرم را جدی بگیرید...! ╭┅🍃🌺🍃┅╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰┅🍃🌺🍃┅╯
♦️هر ملتی که هنر شهادت را یاد گرفت، برای همیشه سربلند است 🌹 ۱۸ مرداد سالروز شهادت شهید محسن حججی و روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم گرامی باد. ━━━━━°❀🇮🇷❀°━━━━ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ و همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید؛ آن زمانی که حضرت رقیه (سلام الله علیه) خطاب به پدرش فرمودند: “غصه‌ی حجاب من را نخوری بابا جان چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز…” 🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصر ها به کتابفروشی می آمد و پولی را که از این کار به دست می آورد برای اردوهای جهادی کنار می گذاشت. محسن کار برق کشی هم انجام می داد، پول دست مزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود، جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم، سه، چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد. 🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
رفیقش مۍگفت : درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدامۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌ختم‌قرآن‌رابه‌اومۍ‌دهند📖'' ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌مۍشود.. 🌱 🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 صلوات و فاتحه ای نثار کنیم. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷: 🏴 مگر نه اینکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مسلخ کربلای عشق آسانتر بریده شود...💔😭 ...🌷🕊 🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید محسن حججی در پیاده‌روی اربعین 🎥 فیلم شهید حججی در پیاده روی اربعین نشان می‌دهد که او بعد از عبور از مرز مهران با شوق وصف ناپذیری مسیر را ادامه می‌دهد. ع صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
29.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آسمان فُرصَتِ پَروازِ بلندیست ولی قِصه این است چه اندازه کَبوتَر باشی ‌ ✍عکس اسارتش آمده بود. هر کس توی اینترنت می‌دید به بقیه نمی‌گفت. موقع ظهر که ناهار آوردند، همه زدند زیر گریه😔 💓مامانم گفت: الان محسن چیزی داره بخوره؟ خیلی ها می گفتند: «این عکس فتوشاپه». فضایش هم جوری بود که به فتوشاپ می‌خورد. 🌪 آن دودها و ابرها و خیمه‌های سوخته.... هنوز امید داشتیم.... 🔎 گفتند می‌خواهند یک سری اسیر داعشی را مبادله کنند... 📝ما به این دلخوش شدیم که حتماً محسن مبادله می‌شود و برمی‌گردد. هر کس چیزی می‌گفت؛ راه به جایی نداشتیم؛ حالت بی‌خبری ، سه‌شنبه بدی بود. اون شب انقدر حالمون بد بود که دعا می‌کردیم فقط شهید شود....😔 ⏲ ساعت یک نصفه شب بود که رفتیم مزار شهدای گمنام... آنجا شهادتش را از خدا طلب کردیم. 🥀 همان جا خبرش بهمان رسید. نمی‌دانستیم خوشحال باشیم یا ناراحت. محسن از چنگ داعش رها شده بود و ما به غمش گرفتار....💔😭 (روایتگر: خواهر شهید) ...🌷🕊 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯