eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
257 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
تموم شد و محمدهای واقعی در نوبت شهادت...
این دو شلوار در جنگ پاره شده اند! یکی با جنگ سخت دیگری با جنگ نرم!
تو راه کربلا نشسته پاستیلاشو با زائرای امامش تقیسیم میکنه!💔😄.....
از چشمان سربازان گمنام بترسید!🙂
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💐 #در_مسیر_عشق 💐 🍂 #پارت 168 🍂 رسول : نشسته بودم پیش فرشید زل زده بودم تو صورتش کم‌کم چشماش باز شد
🌺 🌺 🍃 169 🍃 فاطمه : سلام خانم نصیری خسته نباشید + .... فاطمه : در خصوص کیس بهرامی میخواستم صحبت کنم ایشون مگه ت‌.م نداشتن ؟ +.... فاطمه : خب اگر داشتن متوجه هستید چه اتفاقی افتاده + .... فاطمه : شما میگید هیچی نشده ؟ میفهمید چی میگید الان سوژه تون بازداشت آگاهی هستن اینو میدونید ؟ + .... فاطمه : خانم نصیری لطفا دیگه ادامه ندید شما چه مسئول پرونده ای هستید که از متهم خبر ندارید بنده در اسرع وقت یکی رو جایگزین شما میکنم + .... فاطمه : اما نداره شب خوش خدانگهدار .......... عطیه : ولی فکر نمیکنم این طرز برخورد بوده باشه ها فاطمه: مادر من اگر این خانم حواسش بود الان خواهر من رو تخت بیمارستان اونم چی شب عروسی نبود همش تقصیر بی کفایتی و بی مسئولیتی این خانمه عطیه: خیلی خب حالا پشت سرش حرف نزن فاطمه : میگم شما میخواید برید خونه استراحت کنید من هستم حواسم هست دیگه عطیه : آخه نمیتونم برم🙂💔 فاطمه : نگران نباشید همه چیز درست میشه پاشید با داداش برید خونه استراحت کنید عطیه : باشه حواست باشه پس خداحافظ * فردا * فاطمه: پشت شیشه داشتم نگاش میکردم چه آروم خوابیده بود چقدر دوست داشتم الان مثل قبل دم در وایسم و فقط تنها یه صداش بزنم تا از خواب بپره و بگه چیشده کاش از این خواب عمیق بلند‌شی خواهرم کاش زود تر برگردی پیشم تا از تنهایی در بیام چی میشد الان رسول دوباره با لگد میزد و میگفت پاشو داری خواب میبینی اماده شو واسه عروسی آبجیت ..🙂💔 خط دستگاه صاف شد..... پرستار ها و دکتر ها رفتن داخل اتاق منی که صورتم خیس شده بود از اشک و بابایی که رو صندلی اروم نشسته بود و سرش پایین بود دکتر : همراه خانم حسینی شما هستید؟ محمد : بله چیشد؟ دکتر : ما همه تلاش‌مون رو کردیم تسلیت میگم...💔 فاطمه : با شنیدن این جمله دنیا رو سرم خراب شد خواهرم پر‌کشید خواهرم رفت یقه بابا رو گرفتم : اینطور از خواهرم مراقبت میکردییی اینطور از دخترت مراقبت میکردی اصلا برات مهم نیست آره مُرد همین تموم شد بریم خاکش کنیم هااا؟؟ راضی شدی کشتیش ؟