مرجعیت اعلی حضرت آیه اللّه المعظم آقا سیّد احمد خوانسارے(ره) میفرمودند:
همهے عشقها، محبتها و دوستیها و وابستگیها و دلبستگیها در این عالم مجاز وقُلابی است و فقط یڪ عشق و محبت و دلبستگی حقیقی در این عالم است و خریدار دارد و آن عشق به حضرت سیدنا و مولانا أباعبداللّه الحسین(روحی فداه و سلام اللّه علیه) است.
از دنیا میروم در حالی ڪه دستم خالی است ولی به یڪ چیز امید دارم و آن گریه برمصائب آن حضرت و عشق به اوست.
📚منبع: شرح دلدادگی، احوالات سید، ۷٨
✨️ #نمازشب 🌙
هدایت شده از خودسازے و تࢪڪ گناھ
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨ #نماز_سکوی_پرواز ۴۶ اگه واقعــاً مراقب زمـان و ڪیفیت نمازهات باشی؛ براے شیطون، قابل دسترســی نی
نماز.سکوی پرواز_47.mp3
3.59M
#نماز_سکوی_پرواز ۴۷
✍درست مثل لحظه ای که
با یه عزیزی قرار داری و...بی تابی:
اگه عاشــق باشی؛
دلت برای شنیدن صدای اذان بیقراره.
🔻عاشقترین آدمها👇
بیتاب ترینِ شون برای ملاقات باخدا هستن.
#استاد_شجاعی 🎤
✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#نماز_سکوی_پرواز ۴۷ ✍درست مثل لحظه ای که با یه عزیزی قرار داری و...بی تابی: اگه عاشــق باشی؛ دل
نماز.سکوی پرواز_48.mp3
3.27M
#نماز_سکوی_پرواز ۴۸
میگن انتظـــار نمـــاز،
درست عیــن وقتی که به نماز ایستادی،
روحت رو وسیع و قدرتمند میکنه!
راستی؛
چه رازی در این انتظــــار هست؟
#استاد_شجاعی 🎤
✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨ ✨ ✨ #تمارین_صبر 21 ✴️تنها نگرانیِ آدم صبور هنگامِ عصبانیتِ ڪسی؛
#تمارین_صبر 22
💢قشنگترین صحنه براے شیطان؛
وقتیه ڪه دو مؤمن،بهم خشم میگیرن!
👈پس تمرین ڪنیم؛
نه تنهاعصبانی نشیم
ڪه با اسلحه صبر، و غلبه بر نَفسِمون:
شیطانِ خود وطرف مقابلو بسوزونیم!
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#مهارتهای_کنترل_خشم ۲۱ ❌تنها راه حل ڪنترل خشم، تمرین و تڪراره! تمرینت رو از اینجا شروع ڪن! 👇 👈م
#مهارتهای_کنترل_خشم ۲۲
💢خشم؛ بیشتر
بخاطر مسائل دنیایی اتفاق میفته!
سعی ڪن آروم آروم
وابستگی هاتو به چیزهایی ڪه بیشتر بخاطرشون عصبانی میشی؛ ڪم ڪنی!
👈اینجورے
خشمت راحتتر ڪنترل میشه!
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 #سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔 🌹 شهـــید مرتضی آوینی: چه #جنگ باشد چه نباشد
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
🌹همیشہمی گفت:
واسہ ڪی ڪار میڪنی؟
میگفتم : امامحسین
میگفت : پس حرف ها رو بیخیال
ڪار خودت رو بڪن جوابش با امام حسین ..
سَلٰامْ بر آنانی ڪه اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از
📿 #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
📿
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🏴
#حسینیه_مجازی
خودسازے و تࢪڪ گناھ
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هجدهم واليبال تڪ نفره راوی: جمعی از
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_نوزدهم
ابراهيم ڪمي براے ورزشــڪارها صحبت ڪرد و مناطق مختلف شــهر را به آن ها نشان داد.
تا اينڪه به زمين واليبال رسيديم. آقــاے داودے گفت: چند تــا از بچه هاے هيئت واليبال تهران با ما هســتند.
نظرت براے برگزارے يك مسابقه چيه؟
ســاعت ســه عصر مسابقه شروع شــد.
پنج نفر ڪه سه نفرشــان واليباليست حرفــه اے بودند يڪ طــرف بودند،
ابراهيم به تنهائــي در طرف مقابل.
تعداد زيادے هم تماشاگر بودند.
ابراهيم طبق روال قبلي با پاے برهنه و پاچه هاے بالا زده و زير پيراهني مقابل آن ها قرار گرفت.
به قدرے هم خوب بازے ڪرد ڪه ڪمتر ڪسی باور میکرد.
بازے آن ها يڪ نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد.
بعد هم بچه هاے ورزشڪار با ابراهيم عڪس گرفتند.
آن ها باورشان نمیشــد يڪ رزمنده ساده، مثل حرفه اے ترين ورزشڪارها بازے ڪند.
يڪبــار هم در پادگان دوڪوهــه براے رزمنده ها از واليبــال ابراهيم تعريف ڪردم.
يڪي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشــکيل داد و ابراهيم را هم صدا ڪرد. او ابتدا زير بار نمی رفت و بازے نمیڪرد
اما وقتي اصرار ڪرديم گفت: پس همه شما يڪطرف، من هم تڪي بازے میڪنم!
بعــد از بازے چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اينقدر نخنديده بوديم،
ابراهيم هر ضربه اے ڪه مي زد چند نفر به سمت توپ مي رفتند و به هم برخورد
مي ڪردند و روے زمين مي افتادند! ابراهيم درپايان با اختلاف زيادے بازے را برد.
✍ادامه دارد...
✨ #هر_روز_یک_آیه:
وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
و هرگاه وسوسهاے از شيطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه ڪه او شنونده و داناست.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_نوزدهم ابراهيم ڪمي براے ورزشــڪارها صحبت ڪرد و مناطق مختلف شــهر ر
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_بیستم
شرط بندے
راوی: مهدے فریدوند، سعید صالح تاش
تقريباً سال ۱۳۵۴ بود. صبح يڪ روز جمعه مشغول بازے بوديم.
سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاے غرب تهرانيم، ابراهيم ڪيه!؟
بعد گفتند: بيا بازے سر ۲۰۰ تومان. دقايقي بعد بازے شروع شد. ابراهيم تڪ و آن ها سه نفر بودند، ولۍ به ابراهيم باختند.
همان روز به يڪي از محله هاے جنوب شــهر رفتيم. ســر ۷۰۰ تومان شــرط بستيم. بازے خوبي
بود و خيلي سريع برديم.
موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آن ها
مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور ڪنند. يڪدفعه ابراهيم
گفت :آقا يڪی بياد تڪي با من بازے ڪنه. اگه برنده شــد ما پول نمیگيريم. يڪي از آن ها جلو آمد و شــروع به بازے ڪد. ابراهيم خيلي ضعيف بازے ڪرد. آنقدر ضعيف ڪه حريفش برنده شد! همه آن ها خوشحال از آنجا رفتند.
من هم ڪه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:
آقا ابــرام، چرا اينجورے بازے ڪردے؟! باتعجــب نگاهم ڪرد وگفت:
مي خواستم ضايع نشن! همه اين ها روے هم صد تومن تو جيبشون نبود!
هفتــه بعد دوباره همان بچه هاے غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشــان آمدند.
آن ها پنج نفره با ابراهيم سر ۵۰۰ تومان بازے ڪدند.
ابراهيم پاچه هاے شلوارش را بالا زد و با پاے برهنه بازے میکرد.
آنچنان به توپ ضربه میزد ڪه هيچڪس نمےتوانست آن را جمع ڪند!
✍ادامه دارد....
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم