eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_سوم ابراهيم لبخندے زد و نامه را پاره ڪرد! بعد گفت: دوست ع
✨🌱✨🌱✨🌱✨ رسيدگي به مردم راوی: جمعي از دوستان شهيد «بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترين افراد نزد من ڪساني هستند ڪه نسبت به آن ها مهربانتر و در رفع حوائج آن ها بيشتر ڪوشش ڪنند.» عجيب بود! جمعيت زيادے در ابتداے خيابان شهيد سعيدے جمع شده بودند. با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب ڪثيف را از جوے بر مي دارد و به آدم هاے خوش تيپ و قيافه مي‌پاشد! مردم ڪم‌ڪم متفرق مي شدند. مردے با ڪت و شلوار آراسته توسط پسرك خيس شــده بود. مرد گفت: نمي دانم با اين آدم عقب مانده چه ڪنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرڪ گفت: چرا مردم رو خيس می‌ڪني؟ پســرك خنديد و گفت: خوشــم مياد. ابراهيم ڪمي فڪر ڪرد و گفت: ڪسي به تو مي گه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اون ها پنج ريال به من مي دن و مي گن به ڪي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. ســه جوان هرزه و بیڪار مي خنديدند. ابراهيم مي خواســت به سمت آن ها برود، اما ايستاد . ڪمي فڪر ڪرد و بعد گفت: پسر، خونه شما ڪجاست؟ پسر راه خانه شان را نشان داد. ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سپاس از عزیزانی ڪه ناشناس نظر میدن میتونید از مطالب توے ڪانالهاتون استفاده ڪنید مطالبی ڪه لینڪ داره و آبیه رو ڪپی ڪنید با صلوات بر محمد وآل محمد ثوابش هدیه به روح اموات مخصوصا پدر و مادر عزیزم روح همه پدران و مادران آسمانی شاد الفاتحة مع الاخلاص والصلوات
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#تمارین_صبر 30 ✴️سڪوت برات رقّت قلب، و حضور قلب میاره. براے ارتباط با خدا، دور خیز ڪن❗️ 👈یعنی؛ ق
31 💢چون شخص ساڪت، بر شهوتِ ڪلامش غلبه می‌ڪنه؛ تحریڪ‌پذیرے اش ڪمتر، و آرامشش بیشتر میشه. ✔️براے همین هم؛ شیطان ڪمتر بهش دسترسی داره. 👈یادت نره؛ آخرین میوه‌ے سڪوت، صبر است.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_چهارم رسيدگي به مردم راوی: جمعي از دوستان شهيد «بندگان
✨🌱✨🌱✨🌱✨ ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نڪني، من روزے ده ريال بهت مي دم، باشــه؟ پســرڪ قبول ڪرد. وقتي جلوےخانه آن ها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرڪ صحبت ڪرد. به اين ترتيب مشڪلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت ادارے، پرسيد: موتور آوردے؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه ڪارے ندارے بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد ڪرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براے خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد ڪوچه شديم. ابراهيم درب خانه اے را زد. پيرزني ڪه حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب ڪردم! در راه برگشــت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمــدم ڪنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! همينطور ڪه پشت سرم نشسته بود گفت:مسلمون هارو ڪسي هست ڪمڪ ڪنه. تازه، ڪميته امداد هم راه افتاده، ڪمڪشون ڪنه. اما اين بنده هاے خدا ڪسي رو ندارند.با اين ڪار،هم مشڪلاتشان ڪم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه. ۲۶ سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب ڪتاب جمع آورے و آماده چاپ شد. يڪي از نمازگزاران مسجد مرا صدا ڪرد و گفت: براے مراسم يادمان آقا ابراهيم هر ڪاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد هادے رو مي شناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزے از شهيد هادے ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_پنجم ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نڪني، من روزے ده ر
🍃🌺 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ نمي دونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! برا رفتن عجله داشتم، اما نزديڪتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراســم پارسال جاســوئيچي عڪس آقا ابراهيم را توزيع ڪرديد. من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمي‌گشتيم. در راه جلوے يك مهمان پذير توقف ڪرديم. وقتي خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم ڪه ســوئيچ را داخل ماشين جا گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:ڪليد يدڪي رو دارے؟ او هم گفت: نه،ڪيفم داخل ماشينه! خيلي ناراحت شــدم. هر ڪارے ڪردم در باز نشــد . هوا خيلي ســرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشڪنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. يڪدفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روے جاسوئيچي به من نگاه مي کرد . من هم ڪمي نگاهش ڪردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودے مشــڪل مردم رو حل مي ڪردے. شــهيد هم ڪه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروے شهيد هادے مشڪلم رو حل ڪن. تــو همين حال يڪ‌دفعه دســتم داخل جيب كُتم رفت. دســته ڪليد منزل را برداشتم! ناخواسته يڪي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين ڪردم. با يك تڪان، قفل باز شد. با خوشــحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشــڪر ڪردم. بعد به عڪس آقا ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران ڪنم. هنوز حرڪت نڪرده بودم ڪه خانمم پرسيد: در ماشين با ڪدام ڪليد باز شد؟ با تعجب گفتم: راســت مي گي، ڪدوم ڪليد بود!؟ پياده شدم و يڪي يڪي ڪليدهــا را امتحان ڪردم. چند بار هم امتحــان ڪردم، اما هيچڪدام از ڪليدها اصلا وارد قفل نمي شد!! همينطورڪه ايستاده بودم َنفس عميقي ڪشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشڪلات مردمي. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
☀️ (ع) : اگر سه چیز را در زندگیتان اصلاح‌ ڪنید، خداوند سه چیز دیگر را براے شما اصلاح می‌ڪند: ۱_ باطنت را اصلاح ڪن ؛ خداوند ظاهرت را اصلاح می‌ڪند و خوبی‌ات ‌را سر زبانها می‌اندازد. ۲_ رابطه ات را با خدا اصلاح ڪن ؛خداوند رابطه‌ات را با مردم اصلاح می‌ڪند و باعث احترام خلق به تو می‌شود .. ۳_ آخرتت را اصلاح ڪن ؛ خداوند امر دنیاے تو را اصلاح میڪند .. 📙خصال شیخ صدوق
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#سکوت_و_جدل ۴ سخن؛ آیــــنه اے از درون انسان است! ڪلام ما نشان می‌دهد؛ در قلـب و فڪر ما چه می‌گ
سکوت و جدل_5.mp3
7.07M
۵ ڪنترل آرامــش دنیا و ابدیت ما؛ قبل از هر چیز، در گــروے ڪنتــرل زبـان ماست. حقیقتــاً... بالاتر از حفظ زبان، فضیلتی رو نمیشه نام برد. ڪمی تمرین ڪنیم. 🎤 ✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#سکوت_و_جدل ۵ ڪنترل آرامــش دنیا و ابدیت ما؛ قبل از هر چیز، در گــروے ڪنتــرل زبـان ماست. حقیقتــا
سکوت و جدل_6.mp3
7.31M
۶ از خدا جوییم توفیق ادب بی‌ادب محروم ماند از لطف رب از میان دو نفر با سبڪ زندگی و عبادے یڪسان؛ ڪسی به خدا نزدیڪتر است ڪه اهل سڪوت بیشترے است. 🎤 ✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🍃🌺 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_ششم نمي دونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! ب
🌼🍃 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ڪردستان راوے: مهدے فريدوند تابســتان ۱۳۵۸ بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوے مســجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف مي زدم ڪه يڪ‌دفعه يڪي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟! گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاے ڪردستان را از محاصره خارج ڪنيد. بافاصله محمد شاهرودے آمد و گفت: من و قاسم‌تشڪرے و ناصرڪرماني عازم ڪردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرڪت شويم. ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يڪ ماشــين بليزر به ســمت ڪردستان حرڪت ڪرديم. يک تيربار ژ3، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجڪ ڪل وسائل همراه ما بود. بســيارے از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاڪی عبور ڪنيم. اما با يارے خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج. از همه جا بي‌خبر وارد شهر شديم. جلوے يك دڳه روزنامه فروشي ايستاديم. ابراهيم پياده شــد ڪه آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يڪ‌دفعه فرياد زد: بي دين اين ها چيه ڪه می‌فروشي!؟ ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌼🍃 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_هفتم ڪردستان راوے: مهدے فريدوند تابســتان ۱۳۵۸ بود.
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ با تعجب نگاه ڪردم. ديدم ڪنار دڪه، چند رديف مشــروبات الڪلي چيده شده. ابراهيم بدون مڪث اسلحه را مسلح ڪرد و به سمت بطرے ها شليڪ ڪرد. بطرےهاے مشــروب خورد شد و روے زمين ريخت. بعد هم بقيه را شڪست و با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دڪه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دڪه، خودش را مخفي ڪرد. ابراهيم به چهره او نگاه ڪرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نيســتي. اين نجاست ها چيه ڪه مي فروشــي، مگه خدا تو قرآن نمي گه: «اين ڪثافت ها از طرف شيطانه، از اين ها دور بشيد.» جوان سرش را به علامت تأييد تڪان داد. مرتب مي گفت: غلط ڪردم، ببخشيد. ابراهيم ڪمي با او صحبت ڪرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرڪت ڪرديم. صداے گلوله هاي ژ3 سڪوت شهر را شڪسته بود. همه در خيابان به ما نگاه مي ڪردند. ما هم بي‌خبر از همه جا در شهر مي‌چرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوے تمام ديوارهاے ســپاه، گوني هاے پر از خاڪ چيده شده بود. آنجا به يڪ دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزے از ساختمان پيدا نبود. هــر چــه در زديم بي فايده بــود. هيچ‌ڪس در را باز نمي كرد. از پشــت در مي گفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم: ما آمديم به شما ڪمڪ ڪنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه ڪجاست؟! يڪي از بچه هاے ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممڪنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين‌طرف از شهر خارج بشيد. ڪمي ڪه برويد به فرودگاه مي رسيد. نيروهاے انقلابی آنجا مستقر هستند. ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود ڪه فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_هشتم با تعجب نگاه ڪردم. ديدم ڪنار دڪه، چند ردي
✨🌱✨🌱✨🌱✨ سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يڪ گردان هم از نيروهاے ســپاه در فرودگاه مســتقر بودند. گلوله هاے خمپاره از داخل شــهر به سمت فرودگاه شليک مي شد. براے اولين بار محمد بروجردے را در آنجا ديديم. جواني با ريش ها و موے طلایي. با چهره اے جذاب و خندان. برادر بروجردے در آن شــرايط، نيروها را خيلي خوب اداره مي ڪرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب ڪشور را بر عهده دارد. روز بعد با برادر بروجردے جلســه گذاشــتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. ايشــان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروے زيادے در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترســيده. آن ها داخل شــهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براے حمله به اين دو مقر داشته باشيم. صحبت هاے مختلفي شــد، ابراهيم گفت: اينطور ڪه در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آن ها ندارند. بهتر اســت به يڪي از مقرهاے ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعد برويم. ِ همه با اين طرح موافقت ڪردند. قرار شــد نيروها را براے حمله آماده ڪنيم. اما همان روز نيروهاے سپاه را به منطقه پاوه اعزام ڪردند. فقط نيروهاے سرباز در اختيار فرماندهي قرار گرفت. ابراهيــم و ديگر رفقا به تڪ تڪ ســنگرهاے ســربازان ســر زدند. با آن ها صحبت مي ڪردند و روحيه مي دادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه ڪردند و بين سربازان پخش ڪردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد . آن ها با برنامه هاے مختلف آمادگي نيروها را بالا بردند. صبح يڪي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگرے از بچه هاے رزمنده هم از شهر هاے مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاے ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاه‌و_نهم سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يڪ گردان ه
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ضد انقلاب در شــهر حمله کرديم. ســريع تر از آنچه فکــر مي ڪرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيرو هاے ضد انقلاب را دستگير ڪرديم. از داخل مقر بجز مقدار زيادے مهمات، مقادير زيادے دلار و پاســپورت و شناسنامه‌هاے جعلي پيدا ڪرديم! ابراهيم همه آن ها را در يڪ گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. مقــر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيرے تصرف شــد. شــهر، بار ديگر به دست بچه هاے انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا مي گفت: اگر چند سال ديگر هم صبر مي ڪرديم، سربازان من جرأت چنين حمله اے را پيدا نمي ڪردند. اين را مديون برادر هادے و ديگر دوســتان همرزم ايشان هستيم. آن ها با دوستي که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. در آن دوره، فرماندهان بســيارے از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگــر بچه ها آموزش دادند. اين ڪار، آن هــا را به نيروهاے ورزيده اے تبديل نمود ڪه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشڪار شد. ماجراے سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاے ڪردستان هنوز درگيرے هاے مختصرے وجود داشت. ما در شــهريور ۱۳۵۸ به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در ڪردستان ماندند و به نيروهاي شهيد چمران ملحق شدند. ابراهيم پس از بازگشــت، از بازرســي ســازمان تربيت بدني به آموزش و پرورش رفت. البته با درخواســت او موافقت نمي شد، اما با پيگيرے هاے بسيار اين ڪار را به نتيجه رســاند. او وارد مجموعه اے شد ڪه به امثال ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd