eitaa logo
قافله ی منتظران
22 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
530 ویدیو
0 فایل
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها...
مشاهده در ایتا
دانلود
. کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را خیالِ معصیت، معصیت است و منتظر باید نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را تعجب می کنم از عاشقی که بهر یک لذت به آتش می کشد سرمایه ی هفتاد سالش را چگونه ادعای بنده بودن می کند، آن که نمی پردازد از مازاد مالش، خمس مالش را چه حیف است اشک آقا خرج رسوایی ما گردد روان می سازد این اعمال ما اشک زلالش را محب آل حیدر لحظه هایش مملو از ذکر است همیشه مغتنم می داند از دنیا مجالش را شهید از کل دنیایش برید و در ازای آن از این ترک تعلق یافته راه کمالش را بسوز ای دل برای غصه های عمه ی سادات که روی نیزه ای کامل شده بیند هلالش را امان از چوبه ی محمل، بگو یک زن در این محفل ببندد بر سر خونی زینب تکه شالش را @ghafeleyeh_montazeran
🏴 تا اشک هست در بصرم گریه می کنم با این توان مختصرم گریه می کنم تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم با خون مانده بر جگرم گریه می کنم رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد یا مادری که کودک شش ماهه می برد با هر چه هست دور و برم گریه می کنم روح صحیفه پر شده از گریه کردنم خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم بین نوافل سحرم گریه می کنم از خنده های حرمله زجری کشیده ام من که عقیله را سر بازار دیده ام بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟ آتش میان زلف پریشان که دیده است؟ افتادن قطار اسیران که دیده است؟ عمری است با غم سفرم گریه می کنم باید چه کرد بین گلو آه و ناله را زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را یاد رقیه با پسرم گریه می کنم وقتی عقیله وارد بزم شراب شد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سرم تمام زمانه خراب شد بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم یادم نمی رود پدرم را پیاده بود هر طور بود روی دو پا ایستاده بود بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود بر حال غربت پدرم گریه می کنم عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود خیلی غریب در ته گودال مانده بود با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم بالم زمان پا شدنم تیر می کشد از داغ زهر کل تنم تیر می کشد حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم... @ghafeleyeh_montazeran
🏴 با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم با گریه خوابم برد دیشب، تا خودِ صبح در خواب از کل حرم بوسه گرفتم روی نگین خاتمم نام حسین است با نیت از انگشترم بوسه گرفتم کارم جلو افتاد تا از مهر تربت در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم خیلی دلم بر غربت و تنهایی اش سوخت از قاب عکس رهبرم بوسه گرفتم @ghafeleyeh_montazeran
. میان چاه ظلمت دلم عذاب می شوم مریضم و دخیل نور آفتاب می شوم خودم دلیل این همه جدایی و مصیبتم خودم برای دیدن شما حجاب می شوم همیشه از گناه بی شمار خویش غافلم ولی فریب خورده ی کمی ثواب می شوم توکلم بدون یاد تو ضعیف می شود تو را ز یاد می برم پر اضطراب می شوم برای تحبس الدعا شده کمی دعا کنید اگر مرا دعا کنید، مستجاب می شوم به گنبد علی قسم اگر به من نجف دهی تُرابِ پای زائران بوتراب می شوم کنار دیگران به خود چقدر فخر می کنم برای روضه آمدن که انتخاب می شوم چهل شبانه روز خرج حاجتم نمی کنم دو بیت روضه خوانِ اصغر و رباب می شوم¹ بس است سینه ی مرا چقدر چنگ می زنی؟! بس است اصغرم که از خجالت آب می شوم عزیز تشنه ام کمی به مادرت نگاه کن ببین چگونه از غریبی ات کباب می شوم ۱. آیت الله حق شناس رحمة الله علیه می فرمودند: "یکبار در حین خواندن زیارت عاشورای چهل روزه مشکلی پیش آمد و نتوانستم آن را بجا آورم. برای همین خیلی ناراحت شدم و به اباعبدالله(علیه السلام) متوسل شدم، ناگهان دیدم آقا تشریف آوردند و فرمودند: آمیرزا عبدالکریم چه شده است. ایشان قضیه را عرض کرده بودند. آقا فرمودند: حق شناس چرا به علی اصغر ما متوسل نمی شوی؟ مگر شما علی اصغر ندارید؟ آقای حق شناس هم در خواب عرض کرده بود که آقا صبر کنید روضه خوان صدا کنم. امام فرمودند نمیخواهد روضه خوان بگویید، خودت روضه علی اصغر را بخوان" @ghafeleyeh_montazeran
. گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم... ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی @ghafeleyeh_montazeran
. ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر سکینه ی زمین و آسمان، امام مهربان زمانه، سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر خجالت آور است گفته ام، نمایِ شهرمان چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا... میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر @ghafeleyeh_montazeran
. نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم گمراه بودم، گریه کردم در عزایت از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم از کودکی ام بین هیئت ها نشستم من پای عشقت از همه عالم گذشتم فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم یک روز زیر پرچمت من را رساندند عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم امشب شبیه تو که درهم می خریمان از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم شب های جمعه در فراقِ کربلایت از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم بوسه به زیر حنجرت دردسری شد از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم جانم به لب آمد زمانی که به مقتل از غارت پیراهن و خاتم گذشتم شکر خدا این بار هم از روضه هایت با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم @ghafeleyeh_montazeran
. حسرت روز و شبم روی شما را دیدن چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن وسط گریه‌ی این وصل کمی خندیدن پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟! به روی صورت ما زلف رهایی برسد اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است بی‌خبر بودنِ از حال نگارم سخت است سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است یا که می‌میرم و جسم و کفنم می‌پوسد یا که روزی لب من پای تو را می‌بوسد آشنای دل ویرانه‌ی من تنها تو پس مصفی شدن کلبه‌ی این دل با تو دل نبستم به کسی جان خودم الا تو سائلم...بی‌سر و پایم به خدا اما تو شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است شرح این جمله خودش چند سری دیوان است ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی در سیاهی زمان راه سعادت هستی راه گم کرده‌ام ای شاه بیا کاری کن من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند به نواهای علی در دل هرشب سوگند به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند به پریشانی و حیرانی زینب سوگند منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد @ghafeleyeh_montazeran
▪️ روزی‌ام را روزگارم تا که آجر می‌کند ظرف خالی مرا صاحب‌زمان پر می‌کند من کمی سختی که می‌بینم شکایت می‌کنم آدم عاقل ولی اول تفکر می‌کند مدعی عاشقی هستم ولی تنها دلم... ...روز و شب بر عاشقی‌کردن تظاهر می‌کند آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد آدم از این نوع برخوردش تحیر می‌کند سنگ دل هستم، ولی دارد نگاه رحمتش... ... سنگ این قلب مرا با گریه‌ها دُر می‌کند یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد در میان روضه‌ی مادر مرا حُر می‌کند نوکری فاطمه محشر به دادم می‌رسد از غلام مادرش آقا تشکر می‌کند سینه‌ام می‌سوزد این ایام تا ذهنم کمی چادری را زیر دست و پا تصور می‌کند مطمئنم زیر دست پا که می‌افتد زنی بازویش را ضربه‌ها هم‌رنگ چادر می‌کند @ghafeleyeh_montazeran
▪️ این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست فضه که خودش محرم اسرار الهی است فخرش شده این رتبه که در خدمت زهراست پاهای ورم کرده و چشمان پر از اشک در وقت عبادات و دعا خصلت زهراست نان پختن زهرا دل ما را علوی کرد بنده شدن ما اثر برکت زهراست فردا که خلایق همه در حال فرارند امید دل ما، نظر رحمت زهراست نگذاشت علی بی کس و بی یار بماند آرامش حیدر، نفس راحت زهراست بستند درِ خانه به رویش همه ی شهر این گوشه ای از درد و غم غربت زهراست خورشید پُر از نور علی از چه گرفته؟! این سایه دگر چیست که بر صورت زهراست؟! @ghafeleyeh_montazeran
▪️ در خانه کیست تا که مرا یاری ام کند؟ با این همه گناه و خطا یاری ام کند گفتم دخیل حضرت صاحب زمان شوم گفتم قسم به فاطمه تا یاری ام کند وقتی سرم مقابل بیگانه خم شده دیگر چگونه قبله نما یاری ام کند؟! خود را کشانده ام وسط اهل مغفرت شاید کنار اهل دعا یاری ام کند با معصیت چقدر دلش را شکسته ام باید ازین به بعد حیا یاری ام کند باید دلم شکسته شود تا که دیده ام... ... در لا به لای زمزمه ها یاری ام کند مثل همیشه چشم به راهش نشسته ام تا که خودِ امام رضا یاری ام کند دلگرم قول های رئوفانه مانده ام او قول داده است سه جا یاری ام کند در روضه های فاطمیه مادری غریب با دست های عقده گشا یاری ام کند آتش گرفت چادر زهرا و ناله زد: سلمان کجاست تا که عبا یاری ام کند حالا که دست شیر خدا بسته شد به صبر فضه به جای شیر خدا یاری ام کند @ghafeleyeh_montazeran
. بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی در غفلت از قیامت، با شعله ی جهالت آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی تاریک و روسیاهم، افتاده قعر چاهم ای شمس روزگارم یابن الحسن اغثنی از شرم ناگزیرم، از شرم سر به زیرم از شرم بی قرارم، یابن الحسن اغثنی جز رحمت نگاهت، جز گرمی پناهت آرامشی ندارم، یابن الحسن اغثنی ای ذوالکرم می آیی؟ بالاسرم می آیی... هنگام احتضارم؟ یابن الحسن اغثنی هستم فقیر خوانت، بر لطف بی کرانت خیلی امیدوارم، یابن الحسن اغثنی مانند والدینم، گریه کن حسینم این است اعتبارم، یابن الحسن اغثنی عقده گشایی ام کن، کرب و بلایی ام کن دلتنگ آن دیارم، یابن الحسن اغثنی @ghafeleyeh_montazeran
. نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم گمراه بودم، گریه کردم در عزایت از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم از کودکی ام بین هیئت ها نشستم من پای عشقت از همه عالم گذشتم فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم یک روز زیر پرچمت من را رساندند عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم امشب شبیه تو که درهم می خریمان از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم شب های جمعه در فراقِ کربلایت از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم بوسه به زیر حنجرت دردسری شد از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم جانم به لب آمد زمانی که به مقتل از غارت پیراهن و خاتم گذشتم شکر خدا این بار هم از روضه هایت با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم @ghafeleyeh_montazeran
. ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر سکینه ی زمین و آسمان، امام مهربان زمانه، سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر خجالت آور است گفته ام، نمایِ شهرمان چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا... میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر @ghafeleyeh_montazeran
⚫️ بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می شود موسی بن جعفر مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر یک قطره از دریای آقایی اش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر باید که با پای برهنه رفت سویش وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می شود موسی بن جعفر وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد دردش فراوان می شود موسی بن جعفر وقتی که می افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر حالا که زندان بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟! یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟! واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است @ghafeleyeh_montazeran
. فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره وا کنید بی دردی‌است دردِ من در به در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟! یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام در راه زینبیه سرم را جدا کنید عمری‌است بنده‌ی سر کوی رقیه‌ام اهل زمانه کفر مرا بر ملا کنید بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید اهل خرابه نافله ها را رها کنید تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید @ghafeleyeh_montazeran
🏴 تا اشک هست در بصرم گریه می کنم با این توان مختصرم گریه می کنم تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم با خون مانده بر جگرم گریه می کنم رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد یا مادری که کودک شش ماهه می برد با هر چه هست دور و برم گریه می کنم روح صحیفه پر شده از گریه کردنم خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم بین نوافل سحرم گریه می کنم از خنده های حرمله زجری کشیده ام من که عقیله را سر بازار دیده ام بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟ آتش میان زلف پریشان که دیده است؟ افتادن قطار اسیران که دیده است؟ عمری است با غم سفرم گریه می کنم باید چه کرد بین گلو آه و ناله را زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را یاد رقیه با پسرم گریه می کنم وقتی عقیله وارد بزم شراب شد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سرم تمام زمانه خراب شد بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم یادم نمی رود پدرم را پیاده بود هر طور بود روی دو پا ایستاده بود بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود بر حال غربت پدرم گریه می کنم عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود خیلی غریب در ته گودال مانده بود با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم بالم زمان پا شدنم تیر می کشد از داغ زهر کل تنم تیر می کشد حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم... @ghafeleyeh_montazeran
🏴 با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم با گریه خوابم برد دیشب، تا خودِ صبح در خواب از کل حرم بوسه گرفتم روی نگین خاتمم نام حسین است با نیت از انگشترم بوسه گرفتم کارم جلو افتاد تا از مهر تربت در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم خیلی دلم بر غربت و تنهایی اش سوخت از قاب عکس رهبرم بوسه گرفتم @ghafeleyeh_montazeran
🏴 کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد پای اولاد حرامی به حریمت وا شد دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار... خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو... گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بردند زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد کاش انگشتری اش تنگ نبود... اما بود... عاقبت نیمه ی سبابه ی او پیدا شد؟! اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد @ghafeleyeh_montazeran
. سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند با سلامی بر امامان صبور سامرا با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش عطر لیموی حرم از راه دور سامرا لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند می رسد یک روز هم روز سرور سامرا (ع)_شهادت @ghafeleyeh_montazeran
. نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم گمراه بودم، گریه کردم در عزایت از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم از کودکی ام بین هیئت ها نشستم من پای عشقت از همه عالم گذشتم فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم یک روز زیر پرچمت من را رساندند عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم امشب شبیه تو که درهم می خریمان از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم شب های جمعه در فراقِ کربلایت از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم بوسه به زیر حنجرت دردسری شد از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم جانم به لب آمد زمانی که به مقتل از غارت پیراهن و خاتم گذشتم شکر خدا این بار هم از روضه هایت با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم @ghafeleyeh_montazeran
. حسرت روز و شبم روی شما را دیدن چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن وسط گریه‌ی این وصل کمی خندیدن پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟! به روی صورت ما زلف رهایی برسد اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است بی‌خبر بودنِ از حال نگارم سخت است سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است یا که می‌میرم و جسم و کفنم می‌پوسد یا که روزی لب من پای تو را می‌بوسد آشنای دل ویرانه‌ی من تنها تو پس مصفی شدن کلبه‌ی این دل با تو دل نبستم به کسی جان خودم الا تو سائلم...بی‌سر و پایم به خدا اما تو شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است شرح این جمله خودش چند سری دیوان است ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی در سیاهی زمان راه سعادت هستی راه گم کرده‌ام ای شاه بیا کاری کن من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند به نواهای علی در دل هرشب سوگند به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند به پریشانی و حیرانی زینب سوگند منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد @ghafeleyeh_montazeran
. با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم سالار کربلا را با اشک چشم خواندم فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم حتی کفن نکردند آن پیکر رها را جریان بوریا را با اشک چشم خواندم از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم @ghafeleyeh_montazeran
. باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی درد این است که ما مدعی هجرانیم! درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی غافل از چشمِ خدابین تو مَستیم همه فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی بی حیاییم و به جای همه ی ما آقا لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی هر سحر توبه به جای همه ی ما کردی جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی بارها وقت زمین خوردن ما با عجله بهر امداد دویدی و نفهمید کسی چه شد آخر وسط روضه ی ما غوغا شد؟ به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا سرمان دست کشیدی و نفهمید کسی صبح و شب گریه برای غم مادر کردی مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی دیده ای واقعه را... آجرک الله آقا شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی @ghafeleyeh_montazeran
. " دل شکسته" مرا صدا کنید، کافی است نظر بر این سرای بی بها کنید، کافی است قبول... لایقِ زیارت شما نبوده ام فقط کمی برای من دعا کنید کافی است کسی که تحبس الدعا شود، غریب می شود کمی به این غریبه اعتنا کنید کافی است بس است در به در شدن، بس است خون جگر شدن به روی من در انابه وا کنید... کافی است... دوا نخواستم، همین هم از سرم زیادی است مرا فقط همین که مبتلا کنید، کافی است به دستْ پخت نان فاطمه عزیز می شود حقیر را دخیل این سرا کنید، کافی است قسم به ربنای فاطمه به این شکسته دل کمی حلاوت دعا عطا کنید، کافی است فدای مادری که با دل شکسته ناله زد بس است حیدر مرا رها کنید‌... کافی است... صبور شهر را چرا به دست بسته می برید ز روی دختر نبی حیا کنید... کافی است... @ghafeleyeh_montazeran
. مثل ابر بهار می بارم، رحم کن بر دل علی زهرا چاره ی لحظه های دشوارم، رحم کن بر دل علی زهرا اندکی تا دم سحر مانده، تازه آغاز دردسر مانده لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا وقت تنگ است و کار بسیار است، غسلت ای باغ لاله دشوار است گره افتاده است در کارم، رحم کن بر دل علی زهرا وقت غسلت چقدر لرزیدم، خون تازه به پهلویت دیدم ای زمین گیرِ زخمِ مسمارم، رحم کن بر دل علی زهرا فاطمه جان مُحوّل الاحوال، بازویت... بازویت!!! زبانم لال چه شد آخر شریک اسرارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا بین محراب زینب من را... فضه دریاب زینب من را... جان این دختر عزادارم، رحم کن بر دل علی زهرا غسل دادم تو را حسین افتاد، صورتت دیدم و حسن جان داد نظری کن بر این دل زارم، رحم کن بر دل علی زهرا به من مرده جان تازه بده، لااقل لحظه ای اجازه بده سر روی شانه ی تو بگذارم ، رحم کن بر دل علی زهرا با قد خم قدم قدم رفتم، زیر تابوت همسرم رفتم کمرم تا شد ای هوادارم، رحم کن بر دل علی زهرا رکن من یار و یاورم زهرا، من چگونه به دست خود حالا هستی ام را به خاک بسپارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا وسط قبر بین این گودال، پدرت آمده است استقبال چه کنم می روی و ناچارم... رحم کن بر دل علی زهرا جان حیدر مرا حلالم کن، دم آخر مرا حلالم کن خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا @ghafeleyeh_montazeran
. پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟! بسته ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟! پاشدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟! دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟! نان نپز جان من خطر دارد، سرفه هایت فقط ضرر دارد... نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟! رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟! لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن چه شده شأن سوره ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن تو چرا نور خانه ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی بهتری؟ نه... نمی کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟! بوی رفتن گرفته کاشانه، پرشکسته... نپر از این لانه عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟! غصه ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟! دستبافت به من سپردی و... روضه ها را خودت شمردی و... گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟! @ghafeleyeh_montazeran
. نزد خالق هر کسی باشد فرودش بیشتر در مسیر بندگی باشد صعودش بیشتر اهل صوم و صمت باش و دل به پرحرفان مبند مزبله وقتی بسوزد هست دودش بیشتر خواست لیلا تا که مجنون را مقرب تر کند کاسه ی او را شکست و آزمودش بیشتر بهره ها دارد دل ویرانه... می دانم ولی دل که می گیرد، شود با گریه سودش بیشتر وادی عشق است کیش ما، شکسته تر شود هر کسی باشد دراین وادی ورودش بیشتر عاشقی که دل نبست اصلا به دنیا، می شود با امام عصر خود گفت و شنودش بیشتر بیشتر اصلا خودم دل را سپردم دست او؟! یا نه اصلا با محبت ها ربودش بیشتر؟ این همه دست تمنا از سر دلگرمی است هر که لطفش بیشتر خواهان جودش بیشتر رحمت و خیری که از سوزِ دعایش می رسد در زمان ابتلا بوده نمودش بیشتر در میان روضه ها می آید و حس می شود در عزای مادرش زهرا وجودش بیشتر بال پروانه اگر مسمار آزارش دهد می شود در شعله درهم تار و پودش بیشتر درد پهلو که کسی دارد نمازش مشکل است دردسر دارد سجودش از قعودش بیشتر بهر قتل شیر خیبر هر کدامش کافی است درد بازو جای خود، روی کبودش بیشتر @ghafeleyeh_montazeran