.
سر می زنم به خانۀ آتش گرفته ای
پاکیزه آستانۀ آتش گرفته ای
اینجا بهشت سوختۀ حضرت خداست
عرشی ترین نشانۀ آتش گرفته ای
بعد از نماز برلب خود مشق می کنم
تسبیح عارفانۀ آتش گرفته ای
ثقلین مصطفی که امانت سپرده بود!!!
افتاد در میانۀ آتش گرفته ای
خون می چکید در دل شعله به روی خاک
از ساقۀ جوانۀ آتش گرفته ای
دیگر برای شانه زدن قوتی نداشت
از دست درد... شانۀ آتش گرفته ای
مادر! برای محفل پر شور عاشقی
سوزان ترین ترانۀ آتش گرفته ای
اشکم ز دیده می چکد و شعله ور شدم
در... روضه شبانه آتش گرفته ای
بهر رها شدن ز عذاب الیم حق
تو بهترین بهانۀ آتش گرفته ای
محبوبۀ خدائی و قدیسۀ علی
زهرای بی نشانۀ آتش گرفته ای
با یاد دست تو به دلم دست می دهد
احساس شاعرانۀ آتش گرفته ای
باید برای گریه به صحرا سفر کنی
ای وای عجب زمانۀ آتش گرفته ای
آتش گرفته ام ز تب داغ تو ببین
همپای نازدانۀ آتش گرفته ای
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#محبوبه_ى_خدائی_و_قدیسه_ى _علی
#مجتبی_روشن_روان
@ghafeleyeh_montazeran
.
سر می زنم به خانۀ آتش گرفته ای
پاکیزه آستانۀ آتش گرفته ای
اینجا بهشت سوختۀ حضرت خداست
عرشی ترین نشانۀ آتش گرفته ای
بعد از نماز برلب خود مشق می کنم
تسبیح عارفانۀ آتش گرفته ای
ثقلین مصطفی که امانت سپرده بود!!!
افتاد در میانۀ آتش گرفته ای
خون می چکید در دل شعله به روی خاک
از ساقۀ جوانۀ آتش گرفته ای
دیگر برای شانه زدن قوتی نداشت
از دست درد... شانۀ آتش گرفته ای
مادر! برای محفل پر شور عاشقی
سوزان ترین ترانۀ آتش گرفته ای
اشکم ز دیده می چکد و شعله ور شدم
در... روضه شبانه آتش گرفته ای
بهر رها شدن ز عذاب الیم حق
تو بهترین بهانۀ آتش گرفته ای
محبوبۀ خدائی و قدیسۀ علی
زهرای بی نشانۀ آتش گرفته ای
با یاد دست تو به دلم دست می دهد
احساس شاعرانۀ آتش گرفته ای
باید برای گریه به صحرا سفر کنی
ای وای عجب زمانۀ آتش گرفته ای
آتش گرفته ام ز تب داغ تو ببین
همپای نازدانۀ آتش گرفته ای
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#محبوبه_ى_خدائی_و_قدیسه_ى _علی
#مجتبی_روشن_روان
@ghafeleyeh_montazeran
.
این بار من خط می کشیدم دفترم را
باید چگونه شرح گویم باورم را !!؟؟
آتش، چنان شعله کشیده بین شعرم
سوزانده مصرع مصرعِ خشک و ترم را
آتش، همان عنصر، یکی از چهارگانه
چیزی که حالا گرمِ خود کرده سرم را
آتش، همان واژه که از کوچه شروعش
خون کرده قلبِ عاشق و در به درم را
آتش، همان شعله که مادر بین آن بود
حرفش به درد آورده جانِ مضطرم را
آتش، همان حُرمِ حرارت ها که زهرا(س)
میگفت: تو، در هم شکستی پیکرم را
آتش، همان در، دربِ چوبی کوهِ هیزم
دارد زبانه میکشد هی منظرم را
آتش، همان داغی، که داغش پیرکرده
بال و پر و، پهلویِ زهرا(س) مادرم را
آتش، همان جایی که حیدر(ع) داد میزد
بس کن، نزن با آن غلافت همسرم را ...
خط روی خط آمد ... ، قلم سوزاند من را
با دست او، آتش کشیدم دفترم را
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#آتش_همان_...
#ابراهیم_روشن_روش
@ghafeleyeh_montazeran
.ای برادر چه میکنی با خود
چند روزیست سرد و خاموشی
سر به زانو گرفتهای چندی
لبِ خود می گزی نمیجوشی
یک طرف حال و روزِ غمگینت
یک طرف نالههایِ مادرمان
ماندهام با حسین در این بِین
که چه خاکی کنیم بر سرمان
درد و دل کن دوباره و دریاب
خواهری را که جان به لب کردی
بَسکه در بینِ خواب لرزیدی
بَسکه در بینِ خواب تب کردی
مشت خود می فشاری و در اشک
چهرهای نا امید می بینم
چه شده در میانِ گیسویت
چند تاری سپید می بینم
دست بردار از دلم خواهر
که پُر از شعله و شراره شده
بعد داغی که آتشم زده است
دل نمانده که پاره پاره شده
روضهام روضههایِ یک کوچه است
کوچهای سرد و کوچهای تاریک
کوچهای سنگی و غبار آلود
کوچهای تنگ و کوچهای باریک
بارها گفته ام خدا نکند
راهِ یاسی به لاله چین بخورد
بارها گفته ام خدا نکند
که در آنجا کسی زمین بخورد
ولی ای وای بر سرم آمد
کوچه خالی زِ رفت و آمد شد
چادرِ مادرم به دستم بود
که در آن کوچه راهِ ما سد شد
بِینِ دیوارهایِ بی احساس
ازدحامِ حرامیان دیدم
پنجهها مُشت و دستها سنگین
پنجهای را در آسمان دیدم
قد کشیدم به رویِ پا اما
حیف دستش گذشت و از سرِ من
آسمان تار شد که مینالید
بِینِ گرد و غبار مادر من
چادرش را به سر کشید و به درد
تکیه بر شانهام به سختی داد
خواست مادر که خیزد از جایش
ولی اینبار هم زمین اُفتاد
دست بر خاک میکشید آرام
با دو چشمانِ تار چاره نداشت
چادرش را تکاندم و دیدم
گوش خونین و گوشواره نداشت
ناله ام بین خندهها گُم شد
جگرم در عزایِ چشمش بود
ردِ خونی به رویِ دیوار و
جایِ دستی به جای چشمش بود
#دوشنبه_های_حسنی
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#حسن_لطفی
@ghafeleyeh_montazeran
.
مثل ابر بهار می بارم، رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم، رحم کن بر دل علی زهرا
اندکی تا دم سحر مانده، تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا
وقت تنگ است و کار بسیار است، غسلت ای باغ لاله دشوار است
گره افتاده است در کارم، رحم کن بر دل علی زهرا
وقت غسلت چقدر لرزیدم، خون تازه به پهلویت دیدم
ای زمین گیرِ زخمِ مسمارم، رحم کن بر دل علی زهرا
فاطمه جان مُحوّل الاحوال، بازویت... بازویت!!! زبانم لال
چه شد آخر شریک اسرارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا
بین محراب زینب من را... فضه دریاب زینب من را...
جان این دختر عزادارم، رحم کن بر دل علی زهرا
غسل دادم تو را حسین افتاد، صورتت دیدم و حسن جان داد
نظری کن بر این دل زارم، رحم کن بر دل علی زهرا
به من مرده جان تازه بده، لااقل لحظه ای اجازه بده
سر روی شانه ی تو بگذارم ، رحم کن بر دل علی زهرا
با قد خم قدم قدم رفتم، زیر تابوت همسرم رفتم
کمرم تا شد ای هوادارم، رحم کن بر دل علی زهرا
رکن من یار و یاورم زهرا، من چگونه به دست خود حالا
هستی ام را به خاک بسپارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا
وسط قبر بین این گودال، پدرت آمده است استقبال
چه کنم می روی و ناچارم... رحم کن بر دل علی زهرا
جان حیدر مرا حلالم کن، دم آخر مرا حلالم کن
خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#محمدجواد_شیرازی
@ghafeleyeh_montazeran
.
پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟!
پاشدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!
دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار
زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟!
نان نپز جان من خطر دارد، سرفه هایت فقط ضرر دارد...
نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن
دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟!
لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن
چه شده شأن سوره ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!
دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن
تو چرا نور خانه ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!
به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی
بهتری؟ نه... نمی کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟!
بوی رفتن گرفته کاشانه، پرشکسته... نپر از این لانه
عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟!
غصه ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی
روضه خواندی.. دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟!
دستبافت به من سپردی و... روضه ها را خودت شمردی و...
گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟!
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#محمدجواد_شیرازی
@ghafeleyeh_montazeran
.
دلگیرم از قرار تو و بیقراری ات
غرق خزان شده ست هوای بهاری ات
خون گریه می کند دل دیوار و چشم در
تا خیره می شود به تو و بردباری ات
آتش گرفته بود و چه می شد از آسمان
باران نزول کرده می آمد به یاری ات
خورشید در عزای تو مات و سیاهپوش
باید که مخفیانه شود سوگواری ات
قرانِ ناطق است که می خواند اینچنین
شد کوثرانه لحن غم انگیزِ قاری ات
مولا نشسته بود کنار نبودنت
چشمش به کودکانِ تو و یادگاری ات
جاریست زنده در دل تاریخ تا ابد
فرزند داری و هنر خانه داری ات
رفتی و عاشقانه برایش سپر شدی
جانم فدای سبک ولایت مداری ات!
#حضرت_زهرا_س_مرثیه
#زبان_حال_حضرت_امیر_ع
#مرضیه_عاطفی ( #سمنان )
@ghafeleyeh_montazeran