میگویند جغد شوم است. شاید برای همین ته دل ما با این پرندهی زیبا و عجیب، صاف نشود.
🦉🦉🦉 🦉
مردم عادت دارند برای آنان که «پرواز در تاریکی» را بلدند همیشه حرف دربیاورند.
✍
#سعیداحمدی
🌱
@ghalamdar
بزرگی و کوچکی غم آدمی به اندازهی وسعت روح و قد و قوارهی شعور اوست.
✍
#سعیداحمدی
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
از وقت و روز و فصل، عصر و جمعه و پاییز دلتنگند …
و بی تو من مانند عصر جمعهی پاییز دلتنگم
✍
#شعرمعاصر
#حسینمنزوی
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
چه سرنوشت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
#شعرمعاصر
#حسینمنزوی
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
رفتنت آینهی آمدنت بود، ببخش
شب میلادِ تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؟
گوشِ جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؟
ای تو با لهجهی خورشید سرایندهی ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؟
آسمانا! همه ابریم گره خورده بههم
سر به دامانِ کدام عقدهگشا گریه کنیم؟
باغبانا! ز تو و چشمِ تو آموختهایم
که به جانتشنگیِ باغچهها گریه کنیم
#محمدعلی_بهمنی
#شعرمعاصر
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
جلالالدین محمد بلخی (مولوی، قرن ۷ ه.ق)، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۳۳
چونک گل بگذشت و گلشن شد خراب
بوی گل را از که یابیم از گلاب
چون خدا اندر نیاید در عیان
نایب حقاند این پیغامبران
نه غلط گفتم که نایب با منوب
گر دو پنداری قبیح آید نه خوب
نه دو باشد تا توی صورتپرست
پیش او یک گشت کز صورت برست
چون به صورت بنگری چشم تو دوست
تو به نورش در نگر کز چشم رست
نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
چونک در نورش نظر انداخت مرد
ده چراغ ار حاضر آید در مکان
هر یکی باشد بهصورت غیر آن
فرق نتوان کرد نور هر یکی
چون به نورش روی آری بیشکی
گر تو صد سیب و صد آبی بشمری
صد نماند یک شود چون بفشری
در معانی قسمت و اعداد نیست
در معانی تجزیه و افراد نیست
اتحاد یار با یاران خوشست
پای معنا گیر صورت سرکشست
صورت سرکش گدازان کن برنج
تا ببینی زیر او وحدت چو گنج
ور تو نگدازی عنایتهای او
خود گدازد ای دلم مولای او
او نماید هم به دلها خویش را
او بدوزد خرقهی درویش را
منبسط بودیم یک جوهر همه
بیسر و بیپا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون بهصورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایههای کنگره
گنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
شرح این را گفتمی من از مری
لیک ترسم تا نلغزد خاطری
نکتهها چون تیغ پولادست تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
زین سبب من تیغ کردم در غلاف
تا که کژخوانی نخواند برخلاف
🌱
@ghalamdar
درب یا در؟
کدام واژه درست است؟
«در» فارسی است؛ به معنای چیزی که با آهن یا چوب و مانند آنها برای ورودی مکانهایی همچون خانه میسازند و در آنجا نصب میکنند.
«درب» عربی است به معنای دروازه، راه و در بزرگ و فراخ. جمع آن دروب است.
در، مفرد و جمع آن درها
درب مفرد و جمع آن دروب
#درست_نویسی
#ویرایش
#ساده_نویسی
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
سنایی غزنوی (محمد بن مجدود بن آدم، قرن پنجم و ششم)
هر جا که روضهایست وردیست
هر جا که نالهایست دردیست
گیتی همه سربهسر کلوخی ست
قسم تو از آن کلوخ، گردیست
هر کز [هر که از] تو به خرقهای فزونست
کم گوی که بختیار مردیست
🌱
@ghalamdar
بهبود یا بهبودی؟
کدام درست است؟
بهبود مصدر مرکب به معنای خوببودن و تندرستی است و به «ی» نیاز ندارد. کاربرد درست «بهبود» است.
#درست_نویسی
#ویرایش
#ساده_نویسی
🌱
@ghalamdar
روزی روزگاری، ادبیات زینت علم بود و در خدمت آن؛ اما اندکاندک عیب کار روشن شد و اکنون «ادبیاتزدایی» از آثار علمی، اهمیت فراوان یافته است. این هوشیاری را باید غنیمت شمرد؛ اما عدهای به این بهانه که در متن علمی نباید ادبورزی کرد، از آن سوی بام افتادهاند و هیچ ترتیبی و آدابی را تن نمیدهند. این گروه، آراستگی کلام را هم از مقولهی ادبیات پنداشتهاند و به این بهانه «نازیبانویسی» را حُسن میشمارند؛ اما باید بدانیم که «زبان آراسته» نیز از جنس زبان است؛ نه از سنخ ادبیات.
#زبان_ادبی
#زبان_علمی
متن کامل در کانال تخصصی قلم
https://eitaa.com/ghalamdar
🌱
@ghalamdar
زبان ادبی
#رضا_بابایی
چند سالی است که مخالفت با «زبان ادبی در مقالات علمی»، مد شده است و هرکس به هر مناسبتی دربارهی آن اظهارنظر میکند. کسانی که بر زبان علمی غیرت میورزند، خواستار مرزبندی آن با زبان ادبیاند. در نظر این گروه، «نگارش علمی» یعنی پرهیز از بازیکردن با احساسات خواننده و کوشیدن در پاکیزگی زبان از آرایهها و آویزههای ادبی. حق هم همین است. آب چشمه در کوزهی گلین گواراتر است تا در جام زرین و گرسنه را نان و پنیر باید نه نقل و نبات. تا اینجا سخنی نیست. سخن این است که زبان ادبی چیست که باید از آن در نوشتههای علمی پرهیخت؟ روزی روزگاری، ادبیات زینت علم بود و در خدمت آن؛ اما اندکاندک عیب کار روشن شد و اکنون «
ادبیاتزدایی
»از آثار علمی، اهمیت فراوان یافته است. این هوشیاری را باید غنیمت شمرد؛ اما عدهای به این بهانه که در متن علمی نباید ادبورزی کرد، از آن سوی بام افتادهاند و هیچ ترتیبی و آدابی را تن نمیدهند. این گروه، آراستگی کلام را هم از مقولهی ادبیات پنداشتهاند و به این بهانه
«نازیبانویسی»را حُسن میشمارند؛ اما باید بدانیم که
«زبان آراسته»نیز از جنس زبان است؛ نه از سنخ ادبیات. تشبیه و استعاره و تصویرپردازی و حتی جناس و سجع، زبان را ادبی نمیکند. ویژگیهای مهم و مقوّم زبان ادبی، «مبالغه»، «کلیگویی»، «آشناییزدایی» و «آرایهپردازی بهجای تحلیل و استدلال» است. هر زبانی که در آن
«مبالغه»باشد یا
«آرایه»را جایگزین دلیل کند، ادبی است؛ البته غیبت دلیل، همیشه بهمعنای غلطبودن مدعا نیست. بسا نوشتههایی که در آنها هیچ خبری از ادبیت و زیبایی نیست؛ اما بهدلیل مبالغات یا استدلالگریزی یا خالیبودن از تحلیل علمی، شعر منثورند. نیز ممکن است کسی نوشتهی خود را از تصویر و آرایه بیاکند؛ اما پا از گلیم استدلال یا تحلیل درازتر نکند. این زبان، ادبی نیست؛ اگرچه سرشار از زیبایی و آرایهپردازی باشد. جملهی «من تو را دوست میدارم»، آراستهتر از جملهی «من تو را دوست دارم» است؛ اما جملهی ادبی نیست؛ چون در آن اولاً مبالغهای نیست و ثانیاً سخنی نیست که اقتضای دلیل یا تحلیل داشته باشد؛ اما اگر کسی از سر مبالغه یا بهگزاف، به دیگری گفت: «من تو را میپرستم»، جملهی ادبی گفته است؛ اگرچه در آن هیچ سجع و جناس و آرایهای نیست. #با_نویسندگان 🌱 @ghalamdar
#با_شاعران
هاتف اصفهانی (سید احمد حسینی، قرن ۱۲ ه.ق)، دیوان اشعار.
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا؟
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا؟
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا؟
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا؟
جسم غمفرسود من چون آورد تاب فراق؟
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا؟
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهی حیوان کجا؟
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا؟
🌱
@ghalamdar
#اغلاط_مشهور
بهخاطر
کاربرد «بهخاطر» در معنای «بهعلت، بهدلیل، بهسبب و برای» نادرست است. خاطر یعنی ذهن و خیال؛ بنابراین ترکیب بهخاطر معنای درستی نمیدهد.
جملهی غلط: «او بهخاطر احیای ارزشهای الهی قیام کرد». او بهذهن احیای... .
جملهی درست: «او برای احیای ارزشهای الهی قیام کرد».
#درست_نویسی
#ویرایش
🌱
@ghalamdar
گاهاً یا گاهی؟
کدام درست است؟
«گاه» واژهای است فارسی و چون تنوین مخصوص کلمههای عربی است استفاده از آن در واژگان غیرعربی غلط است.
خواهشاً هم درست نیست؛ چون روی کلمهی فارسی تنوین گذاشتهایم؛ همینطور است واژههای دوم، جان و ناچار.
به کار بردن تنوین روی کلمههایی که ریشهی عربی دارند اشکال فنی ندارد؛ ولی بهتر است از واژگان برابر آنها در فارسی استفاده کنیم. نمونه اینکه به جای اصلاً بگوییم «هرگز» یا از پیشوندهای قیدساز کمک بگیریم؛ مانند اینکه ظاهراً را «بهظاهر» و اصلاً را «در اصل» بنویسیم.
#درست_نویسی
#ویرایش
#ساده_نویسی
🌱
@ghalamdar
برگزاری حلقهی نویسندگان حوزوی و دانشگاهی
با حضور استاد رضا مصطفوی
#نویسندگان
#رضا_مصطفوی
✍
#سعید_احمدی
چقدر غمبار است نگفتن حرفهایی که دلخوره دارند برای خودت و دلخوری برای دیگران.
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
بابا طاهر عریان (قرن ۴ و ۵ ه.ق)
خوشا آنان که الله یارشان بی
به حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
🌱
@ghalamdar
شعار و خواستهای جز #دموکراسی ندارند؛ ولی علیه مخالفان علاقه و عقیدهی خود، جنگ و کشتار راه میاندازند. عجیب نیست؟
#شهید_محمد_قنبری
#ایذه
🌱
@ghalamdar
#باشاعران
شمسالدین محمد حافظ شیرازی (قرن ۸ ه.ق)
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند؟
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانهی غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بِه که کارِ خود به عنایت رها کنند
بیمعرفت مباش که در من یزیدِ عشق
اهلِ نظر معامله با آشنا کنند
حالی درونِ پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
بگذر به کوی میکده تا زمرهی حضور
اوقات خود ز بهر تو صرفِ دعا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که مُنعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
🌱
@ghalamdar
#همزه
✍
#سعیداحمدی
نشانهی «ء» از حروف الفبای عربی است و استفاده از آن در واژگان فارسی درست نیست؛ بنابراین نوشتن «آیین، پاییز، رویید، بویید، بابایی و پایین» بهصورت «آئین، پائیز، روئید، بوئید، بابائی و پائین» غلط است.
* اگر فامیل کسی در شناسنامه «بابائی» باشد باید به همان شکل نوشته شود.
#درست_نویسی
#ویرایش
🌱
@ghalamdar
قلمدار (سعید احمدی)
#همزه ✍ #سعیداحمدی نشانهی «ء» از حروف الفبای عربی است و استفاده از آن در واژگان فارسی درست نیست؛ ب
امروز در نوشتهای با دو کلمهی میگوئید و خدائی برخوردم. متأسفانه متن هم برای آدم بیسوادی نبود؛ اما نادانسته دچار چنین اشتباه ادبی شده بود.
به جای آنها باید گفت: میگویید و خدایی.
«گفت» و «خدا» دو واژهی فارسیاند و نباید از همزه در کلمههای فارسی استفاده کرد.
دوستدار همه شما همراهان قلمدار
سعید احمدی
به سوی کعبهی عشق (کربلا) در سفرم. دعاگوی شما خوبان خواهم بود.
این جمله چه مشکلی دارد؟
«آب را هدر و اسراف نکنید».
آب را هدر میدهند؛ نه هدر میکنند.
عطف هدر به اسراف غلط است.
آب را هدر ندهید و اسراف نکنید.
#درست_نویسی
#ویرایش
#ساده_نویسی
👇عضو شوید و نکتههای ادبی را بخوانید.
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
#غزل
محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار، شاعر معاصر)
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بهجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بهجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم «شهدای کربلا» را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بهسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بهدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
🌱
@ghalamdar