eitaa logo
مجله قلمــداران
5.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
302 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم شب سوم مرثیه منثور سپس یزید دستور داد کاروان کربلا را به جایی برند که سقف نداشت و از سرما و گرما حفظ نمی‌شدند. آنقدر آنجا ماندند که صورت هایشان پوست انداخت و مجروح شد و در تمام این مدت بر حسین علیه السلام نوحه سرایی کردند. فی الیوم الرابع در چهارمین روز حضورشان در شام راوی گوید: سکینه دختر حسین علیه السلام در خواب حضرت فاطمه علیها‌سلام را دید. دست بر سر گذاشته بود. به سوی او دوید و گفت: مادر جان! به خدا جمع ما را پراکنده ساختند مادر جان!به خدا قسم حریم ما را مباح دانستند یا اُمَّتاه قتلوا واللهِ الحسین ابانا حضرت فاطمه فرمود: سکینه جان! بیش از این مگو فقد قطَّعَت نیاط قلبی بند دلم را پاره کردی جگرم را آتش زدی این پیراهن آغشته به خون پدرت حسین است که از خود جدا نکنم تا خدا را ملاقات نمایم..... .و مي گريد غمش را نيمه جان آهسته ... آهسته كنار تشت زر با خيزران آهسته ... آهسته دو دست كوچكش بر مي كشد ديباج را از تشت نمايان مي شود ماه نهان آهسته ... آهسته چو خورشيدي كه سر بر مي زند با شور و شيدايي ز پشت پرده هاي آسمان آهسته ... آهسته نگاهش مي خورد پيوند با لبخند محزوني كه مي ريزد عقيق و ارغوان آهسته ... آهسته ميان تشت خون مي لغزد انگشتان لرزانش به روي گونه هاي مهربان آهسته ... آهسته و مي بويد چو گل هاي بهاري زلف خونين اش و مي ريزند با هم هردوان آهسته ... آهسته نگاهش مي رود سوي غروب و گرد اندوهي كه مي بارد به روي كاروان آهسته ... آهسته نفس از سينه اش پر مي كشد – پرواز بي برگشت-  به سمت وسعت رنگين كمان آهسته ... آهسته شكوفا مي شود در مقدمش دروازه هاي عرش به آهنگ مفاتيح الجنان آهسته ... آهسته و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته   شاعر: بهروز سپیدنامه منبع:لهوف سید بن طاووس ص ۲۴۵ @ghalamdaaran
بسم الله الرحمن الرحیم مرثیه منثور شب چهارم حر بن یزید ریاحی حسین فریاد بر آورد که آیا مدافعی نیست که از حرم رسول خدا(ص)دفاع کند؟ و حر بن یزید ریاحى به عمر بن سعد گفت: _آیا با این مرد می‌جنگى؟ _آرى به خدا جنگى که آسان‌‎ترین شکل آن پراندن سر و قطع دست‌هاست. حر رفت و لرزه به تنش افتاد. مهاجر بن اوس‏ به او گفت: _به خدا که کارت عجیب است، اگر پرسیده می‌شد: اشجع کوفیان کیست، از تو چشم نمی‌پوشیدم، این چه وضعى است که در تو مى‌‏بینم؟ _ به خدا خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر مى‏‌بینم. به خدا قسم که جز بهشت را بر نگزینم گرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم. سپس اسب خود را به سوى حسین (ع) رانده و در حالی‌که دست‌هایش را بر سر نهاده بود، مى‌‏گفت: _ خداوندا به سویت بازگشته و توبه کردم، توبه‌‏ام را بپذیر، چراکه من دلهاى دوستانت و فرزندان رسول‌الله را به وحشت و اضطراب افکندم. او به حسین (ع) عرض کرد: _فدایت گردم، من همانم که تو را از بازگشت به مدینه باز داشته و کار را بر تو سخت گرفتم، به خدا گمانم این نبود که این مردم با تو چنین کنند، من نزد خدا توبه کردم، آیا مى‌‏بینى که توبه‌‏ام پذیرفته شود؟ حسین (ع) فرمود: «آرى خدا توبه‌‏ات را مى‌‏پذیرد، فرود آى». _در خدمت تو سواره بهتر مى‌‏توانم عرض خدمت کنم تا پیاده و فرود آمدن آخر کار من «شهادت» است، حال که من اول کسى هستم که بر تو خروج کردم، پس اجازه دهید اولین شهید در پیشگاه تو باشم، باشد که در فرداى قیامت از آنان باشم که با جدّت محمد (ص) مصافحه کرده باشم. امام به او اجازه داد و حر به جنگ پرداخت و جنگى زیبا کرد و جمعى از دشمن را به هلاکت رساند و بعد شهید شد، پیکر پاکش را نزد امام حسین (ع) آوردند و امام خاک از چهره‌‏اش پاک مى‏‌کرد و مى‌‏فرمود: اَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. «تو حرى آنگونه که مادرت حرت نام نهاد، تو حرى- آزاد مردى- در دنیا و آخرت». @ghalamdaaran
بسم الله الرحمن الرحیم مرثیه منثور شب چهارم حر بن یزید ریاحی حسین فریاد بر آورد که آیا مدافعی نیست که از حرم رسول خدا(ص)دفاع کند؟ و حر بن یزید ریاحى به عمر بن سعد گفت: _آیا با این مرد می‌جنگى؟ _آرى به خدا جنگى که آسان‌‎ترین شکل آن پراندن سر و قطع دست‌هاست. حر رفت و لرزه به تنش افتاد. مهاجر بن اوس‏ به او گفت: _به خدا که کارت عجیب است، اگر پرسیده می‌شد: اشجع کوفیان کیست، از تو چشم نمی‌پوشیدم، این چه وضعى است که در تو مى‌‏بینم؟ _ به خدا خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر مى‏‌بینم. به خدا قسم که جز بهشت را بر نگزینم گرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم. سپس اسب خود را به سوى حسین (ع) رانده و در حالی‌که دست‌هایش را بر سر نهاده بود، مى‌‏گفت: _ خداوندا به سویت بازگشته و توبه کردم، توبه‌‏ام را بپذیر، چراکه من دلهاى دوستانت و فرزندان رسول‌الله را به وحشت و اضطراب افکندم. او به حسین (ع) عرض کرد: _فدایت گردم، من همانم که تو را از بازگشت به مدینه باز داشته و کار را بر تو سخت گرفتم، به خدا گمانم این نبود که این مردم با تو چنین کنند، من نزد خدا توبه کردم، آیا مى‌‏بینى که توبه‌‏ام پذیرفته شود؟ حسین (ع) فرمود: «آرى خدا توبه‌‏ات را مى‌‏پذیرد، فرود آى». _در خدمت تو سواره بهتر مى‌‏توانم عرض خدمت کنم تا پیاده و فرود آمدن آخر کار من «شهادت» است، حال که من اول کسى هستم که بر تو خروج کردم، پس اجازه دهید اولین شهید در پیشگاه تو باشم، باشد که در فرداى قیامت از آنان باشم که با جدّت محمد (ص) مصافحه کرده باشم. امام به او اجازه داد و حر به جنگ پرداخت و جنگى زیبا کرد و جمعى از دشمن را به هلاکت رساند و بعد شهید شد، پیکر پاکش را نزد امام حسین (ع) آوردند و امام خاک از چهره‌‏اش پاک مى‏‌کرد و مى‌‏فرمود: اَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. «تو حرى آنگونه که مادرت حرت نام نهاد، تو حرى- آزاد مردى- در دنیا و آخرت». https://www.instagram.com/p/CEPnev6Aqjt/?utm_medium=share_sheet