بچه ها نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.
منم طرف شمام.
دوره ت گذشته مربی 😎
امشب ننویسی همه رو ادمین می کنم بریزن کانال رو با اعتراضات گسترده تصاحب کنند
عید امسال برای افطار رفته بودم خونهی مامان.
قرار بود سفره رو بچینم. طبق معمول وقتی ظرفهای داغ رو از روی اجاق برمیداشتم مامان گفت: «همینطوری نذاری رو زیرانداز.. یک وقت فرش میسوزه.»
منم طبق معمول از این وسواسش حرص خوردم که« بابا نمیسوزه. من همیشه تو خونه خودمم همینجوری میذارم رو زیرانداز»
خلاصه پیرکس سوپ را گذاشتم روی زیرانداز سبز و غر هم زدم که چقدر مال دنیا برات مهمه و این صحبتها..
مامان ناامید و حرصی از دستم رو کرد به حلما که برو یک سینی بیار مامانت ظرفهای داغ رو بذاره روش!
من هم در حالیکه بهم برخورده بود دستههای پیرکس رو گرفتم تا بلندش کنم که دیدم فرش هم باهاش بالا اومد...
قلب من و نگاه پر از حسرت مامان..
چشمهای از حدقه در اومدهی حسین و خاک تو گورت نکنم گفتن زینب...
کلی دستمال کشیدم.. سفیدکننده زدم.. ماست مالیدم. نرفت که نرفت..
برا اینکه کم نیارم هم به مامان گفتم:«باور کن اصلا معلوم نیست»
هیچی دیگه..
الان سه روزه هر کی میاد روضه میپرسه:«چی ریخته رو فرشتون؟»
https://eitaa.com/ghalamdaraan
مجله قلمــداران
عید امسال برای افطار رفته بودم خونهی مامان. قرار بود سفره رو بچینم. طبق معمول وقتی ظرفهای داغ رو ا
خدا رحمت کنه همهی مادرهایی که خاک در آغوششون گرفته
▪️▪️▪️
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه_منثور
#شب_پنجم
🏴 از سختترین مصائب عاشورا مرثیه عبدالله بن حسن علیه السلام است.
عبد اللَّه بن حسن بن على بچّهاى نابالغ بود. از خيمه زنان بيرون آمد و دويد تا به حسين علیه السلام رسید.
لشكر اندكى دست از جنگ با حسین علیه السلام برداشته بودند و اکنون بازگشته و اطراف امام حسين(ع) را گرفتند.
زينب علیهاالسلام خود را به عبدالله رساند تا او را باز بدارد ولى او حاضر نشد و سخت خوددارى كرد و گفت:
_وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي
نه به خدا از عمويم جدا نشوم.
بحر بن كعب و بعضى گفتهاند:
حرملة بن كاهل نزديك شد كه بر امام حسین علیه السلام شمشير بزند.
عبدالله گفت:
وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي
واى بر تو اى فرزند زن ناپاك! عموى مرا مي كشى؟
آه.....
او شمشير را فرود آورد.
پسرك دست خود را جلوى شمشير داد.
دست او را تا پوست بريد و از پوست آويزان شد.
پسرك صدا زد:
_يَا أُمَّاهْ
مادرها میدانند پسرها کی اینگونه به زجر و دل آشوب صدایشان میزنند.
آه از مصیبت تو عبدالله
حسين عليه السّلام عبدالله را گرفت و به سينه چسبانيد.
_يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ
فرزند برادر! بر آنچه به تو رسيد صبر كن و در اين سختى از خداوند طلب خير کن كه خداوند تو را به نزد پدران شايستهات خواهد برد.
راوى گفت:
حرملة بن كاهل تيرى انداخت و گلوى پسر را كه در آغوش عمويش بود گوش تا گوش دريد.
فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ.
آه آه
اف بر ما که شما را فرو نهیم و غیر شما را برداریم.
شرم بر ما اگر فرزندانمان را در راه شما از دم تیغ دریغ کنیم....
بر تن پاک عمو تیر و سنان را میدید
او لگد خوردن دندان و دهان را میدید
دید در هلهلهها ضربه به پهلو زدنش
مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد
دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد
ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد
در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش
تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد
زودتر از همه کس رأس به دامانش داد
لب خندان پدر آمد و درمانش داد
مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
شاعر:محمود ژولیده
منبع:لهوف،سیدبن طاووس ص ۱۱۹