eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
قلمزن
#جهانشهر #به_میزبانی_گلشهر فقط تا 16 اردیبهشت فرصت دارید تا در این رویداد ویژه شرکت کنید: Jahansha
با رویداد جهانشهر در صفحه آقای کمیلی آشنا شدم، حقیقت این است که آنجا احساس تکلیف کردم که در این رویداد شرکت کنم با همان هدف تکریم حاشیه شهر و این حرفها... در واقع همان نگاه غلط همیشگی که ما باید به ایجاد هویت در منطقه کمک کنیم! اما جهانشهر چیزی فراتر ازین دست نگاه‌های والدگری و دلسوزانه است، این اتفاق همان چیزی است که ما به آن نیازمندیم، ما که می‌گویم یعنی همه‌ی کسانی که این سوتر شهر نشسته‌اند و هی برای حاشیه شهر تدبیر می‌کنند و هی دلشان می‌سوزد، این ما هستیم که به حضور در این رویداد نیازمندیم به حضور در مکان و منطقه و مردمی که اتفاقا عین هستند و آنقدر این هویت وزن دارد و آنقدر شکوه دارد که بارها سر خم کنی پیش عظمت آنچه هست و دارایی این مردم است. در طول برنامه بارها از خود میپرسم کدام طرف این رویداد را گرفته است و کدام قسمت بار را برداشته است و این رویداد کم‌نظیر کجا قرار است دیده شود‌‌؟! از بدو ورود که جوانک افغانستانی راهنمایی می‌کند که کجا پارک کنی تا ورود به فضایی که مولفه‌های فرهنگی ملت‌ها چیده شده است، تا زیبایی و شکوه عروسک‌های خانوم و ، تا طعم دل‌انگیز و خوشمزگی و موسیقی ملل اسلامی که هر کدامش سابقه‌ای دارد به طول تاریخ این جماعت تا پرسش مهربانانه‌ی "به‌خیرید؟ جانتان جور است؟" تا مهرنوشته‌ی "چیشماتو به دلم شه" تا شور و حال و جریان زندگی که در تمام مدت آنقدر حالت را خوب نگه می‌دارد که دلت می‌خواهد همانجا نگهش داری، عجیب اتفاقی‌ست رویداد جهانشهر به میزبانی گلشهر، عجیب حال و هوایی دارد، عجیب زنده است و مردمش دوست‌داشتنی‌تر از آن هستند که تصور کنی، اصلا گلشهر نه، هر جایی که به آن می‌گویند حاشیه شهر، اگر درست دیده شود دیگر حاشیه نخواهد بود، اگر درست احیا شود، اصل و هویت و عصاره و جانِ حیات شهر خواهد بود. و "شهر" آنگاه که افقِ اجتماع، به تحقق رسیدن تمدن اسلامی می‌شود، دیگر جغرافیا نمی‌شناسد، تو در قاب شهر، را می‌بینی، امتی که قرار است زیر یک سایه‌‌ی بزرگ، دیگر همسایه نباشند که بشوند ، روزی که خدا بخواهد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
همسایه جدید هستیم برایشان با یک فاصله دومتری بین درب دو خانه، هردو همزمان در را باز می‌کنیم که بیرون برویم و مقابل هم ظاهر می‌شویم، جوان است با شالی که به سختی روی سرش نگه داشته، خوش‌رو است و مهربانانه احوالپرسی می‌کند. می‌گویم اهل شعر و شاعری هستید؟ و به عکس‌های سهراب و فروغ و اخوان و نیما و بقیه که روی دیوار نصب کرده است، اشاره می‌کنم، می‌گوید بله خیلی دوست دارم، می‌خندم و می‌گویم درست مثل من، می‌گوید واقعا؟!... و ابراز خوشحالی می‌کند. اسم کوچولوهایش را می‌پرسم و برایشان دست تکان می‌دهم و خداحافظی می‌کنیم و این‌گونه آشنایی و دوستی احتمالی من و خانم همسایه که شباهت ظاهری با هم نداریم، کلید می‌خورد. شب مهمان ظرف شله‌زردی می‌شویم که تزئین هنرمندانه دارد، حالا نمک‌گیر این دوست تازه هم شده‌ایم. الحمدلله علی کل حال... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann