eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
@ghalamzann ارتحال "هویت" ذیل مساله "خانه به دوشی" و "مهاجرت": سالهاست مقاله نویسی را کنار گذاشته ام و قرار هم نیست بنویسم این مطلب علیرغم عنوان روزنامه ای و کاملا خشن و جدی اش، یک محتوای نرم و بی کلیشه دارد! دیروز در معیت گروهی از نیکوکاران، توفیق شد در برنامه توزیع شب 23 ماه مبارک در یکی از روستاهای محروم اطراف مشهد فقط یک شرکت کننده و شاهد باشم و تفاوت های خُلقی و فرهنگی اهالی روستا را با مردم حاشیه شهر بتوانم ادراک کنم مردم روستا خیلی منظم جلوی مسجد در صف نشسته بودند، خیلی محترمانه استقبال کردند خیلی مودبانه صحبت میکردند عزت نفس و مناعت طبع عجیبی داشتند رنگ و بوی هجوم و هل دادن و شتاب در گرفتن غذا وجود نداشت برخی هایشان کنارتر نشسته بودند و وقتی میگفتی بفرمایید بگیرید میگفتند دیر نمیشود حالا بقیه بگیرند با چندنفرشان که هم کلام میشدی از نداشتنِ خود نمیگفتند از نداشتنِ روستا میگفتند ازینکه مردهایشان بیکارند ازینکه مردمشان گرسنه هستند ازینکه بچه هایشان هیچ امکاناتی ندارند ازینکه گوشی های هوشمند هم برای تحصیل این روزهای بچه ها در همه ی خانه ها نیست مردها برای گرفتن غذا نیامده بودند زن هایشان را فرستاده بودند مردها عزتشان محفوظ مانده بود. ادب و احترامشان عجیب بود، چندتایشان که سر و زبان بهتری داشتند آمده بودند که برویم افطار مهمان ما... اصرار میکردند...خیلی جدی هم اصرار میکردند در حدی که در "نه" گفتن کم می آوردی آنقدر رفتارشان بزرگ منشانه بود که دلت میخواست در صف نمانند و خودت بگیری و با اصرار تحویلشان دهی ... روستا هویت دارد، شأنیت دارد، شخصیت مستقل دارد، عزت دارد، آبرو دارد، روستایی از قدیم الایام بزرگ منش بوده است و حتی بچه هایشان هم سائلی نمیدانند، روستایی درست همان موقع که دارد کمک غذایی یا اقلام دریافت میکند وانمود میکند که باز هم این اوست که میزبان توست و میگوید سفره اش پهن است و چایش دم است و نان و پنیری گذاشته که پذیراییت کند... اما حاشیه شهر، در برخی جاها آنجا که قربانی مهاجرت های بدون برنامه و ناموفق بوده است هیچ کدام ازین ها را نمی بینی، رفتارها 180 درجه تفاوت دارند همراهی و همدلی وجود ندارد، هر کسی میخواهد سهم آن یکی را بگیرد روحیه سائلی به شدت برجسته است و البته تقصیر همه ی اینها فقدان هویت است هویتی که در اثر خانه به دوشی و مهاجرت، مرده است و آنگاه که هویت بمیرد، تو، توی انسان، توی متخلق به آداب انسانی، میشوی سارق، میشوی قاتل، میشوی قاچاقچی، میشوی معتاد، میشوی کودک کار، و عزتی برایت نمی ماند که به حرمتش بخواهی ملاحظات اجتماعی و اخلاقی را مراقبت کنی... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#هالوین #روزنوشت دخترک لاکچری عکسش را درگروه با یک ژست عجیب و کدویی که در بغل گرفته و لباس عجیب تر
با دخترها قرار پیاده روی گذاشتیم در محل قرار کمی زودتر ایستاده ام تا بچه ها معطل نمانند چهارتای اول را از دور می بینم دست تکان میدهم شروع میکنند به دویدن اشاره می‌کنم ندوید امانت هستند و نگرانم صدمه ببینند هنوز نرسیده اند که دخترک هالوینی به زمین میخورد خودم را می‌رسانم چیزی نشده و میخندد بعد با هیجان می‌گوید خانوم من و سگم اینجا زیاد میدویم و غلت میزنیم حرف را عوض میکنم دوباره می‌گوید خانم کاش سگم را می‌آوردم بچه ام دوروزه بیرون نیامده! و این جملات را با اداواطوار عجیبی می‌گوید، می‌گویم قرارمان پیاده روی آدمهاست می خندد و می‌گوید باشه دیشب با ماشین بچه رو گردش بردیم و ادامه می‌دهد به مامانم گفتم من و این بچه گرسنه هستیم برویم رستوران غذا بخوریم مامان گفت شاید رستوران سگ راه ندهد گفتم تو بپرس راه می‌دهد مامان پرسید اتفاقا صندلی برای سگ هم داشتند برای بچه استیک سفارش دادم خانوم... نمی‌گذارم ادامه دهد حالا 4 نفر بعدی هم اضافه شده اند بقیه هم نتوانستند بیایند تیم کوچک 9 نفره ما حرکت می‌کند، اما دخترک دلش می‌خواهد یک ریز از سگش بگوید از خانه ویلایی و از مهمانی هایشان، بحث که عوض می‌شود ناگهان می‌پرسد خانوم شما واقعنی واقعنی جشن هالوین نگرفتید؟! می‌گویم نه دخترم گفتم که ما ایرانی هستیم و هالوین برای ما نیست و دوستش نداریم میگوید خانوم آخه خاله هام و عمه هام و عموهام همه اونطرف هستند و هالوین دارند ما هم از اونها ارث بردیم میگویم اونها باید از شما ارث ببرند همه تون ایرانی هستید می‌خندد و ساکت می‌شود به چه فکر می‌کند نمی‌دانم این بچه این بچه ها دارند در بی هویتی مستهلک می‌شوند در بلاتکلیفی خانواده ها در کش و قوس این سو و آن سوی اطرافیان این بچه هارا تهاجم فرهنگی غرق نمیکند سرگردانی و بی هویتی و نداشتن تکیه گاه قدرتمند و باثبات فکری مضمحل می‌کند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#جهانشهر #به_میزبانی_گلشهر فقط تا 16 اردیبهشت فرصت دارید تا در این رویداد ویژه شرکت کنید: Jahansha
با رویداد جهانشهر در صفحه آقای کمیلی آشنا شدم، حقیقت این است که آنجا احساس تکلیف کردم که در این رویداد شرکت کنم با همان هدف تکریم حاشیه شهر و این حرفها... در واقع همان نگاه غلط همیشگی که ما باید به ایجاد هویت در منطقه کمک کنیم! اما جهانشهر چیزی فراتر ازین دست نگاه‌های والدگری و دلسوزانه است، این اتفاق همان چیزی است که ما به آن نیازمندیم، ما که می‌گویم یعنی همه‌ی کسانی که این سوتر شهر نشسته‌اند و هی برای حاشیه شهر تدبیر می‌کنند و هی دلشان می‌سوزد، این ما هستیم که به حضور در این رویداد نیازمندیم به حضور در مکان و منطقه و مردمی که اتفاقا عین هستند و آنقدر این هویت وزن دارد و آنقدر شکوه دارد که بارها سر خم کنی پیش عظمت آنچه هست و دارایی این مردم است. در طول برنامه بارها از خود میپرسم کدام طرف این رویداد را گرفته است و کدام قسمت بار را برداشته است و این رویداد کم‌نظیر کجا قرار است دیده شود‌‌؟! از بدو ورود که جوانک افغانستانی راهنمایی می‌کند که کجا پارک کنی تا ورود به فضایی که مولفه‌های فرهنگی ملت‌ها چیده شده است، تا زیبایی و شکوه عروسک‌های خانوم و ، تا طعم دل‌انگیز و خوشمزگی و موسیقی ملل اسلامی که هر کدامش سابقه‌ای دارد به طول تاریخ این جماعت تا پرسش مهربانانه‌ی "به‌خیرید؟ جانتان جور است؟" تا مهرنوشته‌ی "چیشماتو به دلم شه" تا شور و حال و جریان زندگی که در تمام مدت آنقدر حالت را خوب نگه می‌دارد که دلت می‌خواهد همانجا نگهش داری، عجیب اتفاقی‌ست رویداد جهانشهر به میزبانی گلشهر، عجیب حال و هوایی دارد، عجیب زنده است و مردمش دوست‌داشتنی‌تر از آن هستند که تصور کنی، اصلا گلشهر نه، هر جایی که به آن می‌گویند حاشیه شهر، اگر درست دیده شود دیگر حاشیه نخواهد بود، اگر درست احیا شود، اصل و هویت و عصاره و جانِ حیات شهر خواهد بود. و "شهر" آنگاه که افقِ اجتماع، به تحقق رسیدن تمدن اسلامی می‌شود، دیگر جغرافیا نمی‌شناسد، تو در قاب شهر، را می‌بینی، امتی که قرار است زیر یک سایه‌‌ی بزرگ، دیگر همسایه نباشند که بشوند ، روزی که خدا بخواهد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
(این تجربه‌نویسی ابدا قصد قضاوت افراد را با نوع پوششی که دارند، ندارد و صرفا ثبت تجربه است، چه بسیار دوستانی دارم که پوشش اسلامی اما بدون چادر دارند و اتفاقا بیش از منِ چادری، معتقد به مبانی، اهل عمل، اهل خلوص نیت و توفیقات دیگر هستند، نوشته زیر یک رفتارشناسی مصداقی از دوره کودکی و نوجوانی در رابطه با حجاب است) : مربی جدید حجاب اسلامی دارد، می‌گویم حجاب اسلامی چون به این نام رایج است، یعنی مانتوی بلند عبایی و روسری بزرگ... وقتی دیدم ایشان مربی شده اولین گزاره‌ای که به ذهنم رسید الگوبرداری دخترها بود، نه دخترهای بدحجاب، چون آنها از این شکل و شمایل غالبا الگوبرداری نمی‌کنند، ذهنم رفت سراغ دخترهای چادری مجموعه و این فقط یک گمانه‌زنی ذهنی بود. اما مدتی بعد وقتی محجبه‌ترین دختر چادری مجموعه را دیدم که مشکی پوشیده با روسری بزرگ و البته کاملا باحجاب، حدسم به یقین تبدیل شد که این اتفاق غالبا می‌افتد، چون خود مربی هم قبل‌ترها می‌پوشید و بعد از آشناشدن با یک مجموعه طراحی این پوشش را انتخاب کرد. علی‌ایحال مانتوی عبایی و روسری بزرگ هم یک حجاب کافی است اما حرفم این است که هرگز تصور نکنید با جذاب کردن می‌شود کودک و نوجوان بی‌حجاب یا بدحجاب را محجبه کرد که اتفاقا تجربه نشان داده ماجرا خلاف تصور اتفاق می‌افتد، ضمن آنکه جذاب نشان دادن حجاب یک مسیر کاملا انحرافی است که به سرانجام نمی‌رسد و اصل و هویت و معنای حجاب به مفهوم هیچ ربط ماهوی و معنایی ندارد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
یک منطقه مرکزی وسیع دارد که بافت قدیمی خودش را حفظ کرده است، این منطقه شامل چند محله مشهور است که زندگی در آنها جریان دارد و هرگونه تغییری در این منطقه ممنوع است. اینکه می‌گویم وسیع، یعنی آنقدر که مثلا یک روز ١٢ کیلومتر پیاده در کوچه‌ها رفتیم و تمام نشد و روزهای دیگر، کوچه‌های دیگر، شبیه یک بازی هزارتو با کوچه‌های پیچ در پیچ که همه دیوارها کاهگلی هستند، کوچه‌ها سنگفرش و آجرفرش و درها چوبی، خانه‌ها بادگیر دارند و هشتی و آب انبار و حوض و بیرونی و اندرونی، و این همه پابرجا مانده است. ضابطی به نام حکم کرده که هویت شهر محافظت شود و این اتفاق به تمام معنا افتاده است، تو اگر کاسبی، باش، اما اجازه نداری هویت بصری شهر را تغییر دهی، اگر ساکن این منطقه هستی، باش، اما اجازه نداری سبک و سیاق خانه‌ها را عوض کنی، اینجا همه مشاغل و فعالیت‌ها در چهارچوب تعیین شده، شکل گرفته است و حفظ هویت، مهمترین اصلی‌ست که همه باید پایبند آن باشند. خیلی اتفاقی ساختمان استانداری را که در جای دیگری بود، دیدم، باز هم هویت تاریخی و نوع معماری در آن لحاظ شده بود. این اتفاق دقیقا همان چیزی است که در شهری با قدمت و اصالت وجود ندارد و دیده نمی‌شود! بافت اطراف که می‌توانست هویت خودش را حفظ کند و برایمان بماند، آنچنان شتاب‌زده تبدیل شد و تغییر کرد که گویی نباید از مسابقه مدرن شدن عقب بماند، حالا در کوچه‌های اطراف حرم که راه می‌روی، اگر یک اثر قدیمی مانند خانه توکلی(خیابان نواب) مانده باشد، کنارش یک مرکز خرید بزرگ و مدرن طوری قد علم کرده که سایه افکنده است، یک بی‌سلیقگی تمام، بی‌توجهی عجیب و گویی تدبیر عامدانه، همه چیز را در این منطقه استراتژیک به هم ریخته است. ما در مشهد باید به دنبال در کوچه‌ها بگردیم، هویتی که هیچ ضابطه‌ای، محافظت از آن را به گردن نگرفته است! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
کوچولوی ٣٠٠ روزه‌ی من! این روزها که توانایی #ایستادن پیدا کرده‌ای دلت نمی‌خواهد حتی لحظه‌ای بنشینی،
کوچولوی ٣۶۵ روزه من! اولین حرکت زمین به دور خورشیدِ عمرت به لطف خدا به انجام رسید و به قدر و محسوب می‌شوی...! سرعت تو و همسالانت در دوسال اول آنقدر بالاست که تفاوت ١١ ماهگی و ١٢ ماهگی کاملا قابل شمارش است و این یکی از زیبایی‌های آدمیزاد است. بنده‌ی و خستگی‌ناپذیر خدا! کلمات برایت معنای مشخص دارند، اگرچه نمی‌توانی ادایشان کنی اما با اصواتی که خودت می‌سازی و آواهایی که برای خودت کاملا جدی و معنادارند و حرکات دست و چشم و صورتت، با اطرافیانت حرف میزنی و را می‌رسانی، حالا برایت معنای جدی‌تری دارد و کتاب‌ها هم برایت وضوح بیشتر، آنقدر که برای تصاویر ، هویت مستقل قائل هستی و بیش از گذشته دلت می‌خواهد کسی کتاب را به زبان خودت برایت بخواند! اطرافیان هم برایت پیدا کرده‌اند و آنها را با اسم‌شان می‌شناسی و حتی هم معنا پیدا کرده‌اند. تو حتی را هم تجربه میکنی و ترسیدن بخشی از مراحل رشد توست و خدا کند ترس از و و و و ، برای همیشه، بزرگترین و ترس‌هایت باشند...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann