#کتاب
#کتابخانه
قرار است بروم به کتابفروشی شان
و مشورت هایی بگیرم
تا لیست کتاب های کتابخانه تکمیل شود
این سومین مرحله خرید است،
اول آنچه لازم است می گویم
نوع بچه ها تنوع آنها و اینکه حتما کتاب ها باید برای طیف های مختلف باشد
اینکه همزمان دختر کلاس پنجمی داریم که هنوز کتابهای "حسنی" را میخواند
و دختر کلاس ششمی داریم که کتاب های
"خدا دوستت دارد" را می خواند
و دختر کلاس پنجمی داریم که رمان های کلاسیک مشهور جهان را خوانده است
اولی که تکلیفش معلوم است و کار سختی نیست
برای دومی هم در سالهای اخیر کتاب های خوب زیادی منتشر شده است
اما برای سومی کار سخت است
ذائقه ی کودک یا نوجوانی را که با ادبیات قوی کلاسیک آشنا شده
سخت است با هر کتاب تازه ای مانوس کرد
خیلی زود و سریع مقصودم را می گیرد
و شروع به معرفی میکند
خیلی دقیق و با حوصله و یکی یکی...
هر کتابی که برمیدارم نام و نویسنده اش
را می بینم
نگارشش را بررسی میکنم و تصویرگری اش را
و ایشان محتوا را میگوید و حتی فرامتن کتاب را...
به گمانم دو سه ساعتی زمان می برد و
انصافا همه چیز همان گونه پیش میرود که آرزو کرده بودم
وقتی کسی دغدغه دارد برایت قابل اعتماد میشود و حرفهایش میشوند سند،
هرکتابی که حتی کمی نگرانم میکند اعلام میکنم
و ایشان میپذیرد و کتاب را کنار میگذارد
اشراف فوق العاده ای بر کتاب ها دارد،
همان چیزی که به دنبالش میگشتم
برای انواع مخاطب حرفی دارد و این برای یک کتابفروش فوق العاده است
میپرسد برای کدام منطقه می خواهید...میگویم...
میگوید ما از جنوب شهر شروع کردیم
در کوچه در یک جای کوچک
با کارتن های موز و با نام کتابخانه بچه های محله
و کم کم در مسجد فعال شدیم و رسیدیم به اینجا
و بعدتر میگوید برگشتیم همان حاشیه شهر و کتابخانه امیرحسین فردی را راه انداختیم
و حالا آنجا هستیم و اینجا...
احتمالا بچه های زیادی را کتابخوان کرده اند
و خدا میداند این کتابخوان کردن های هدفمند چه برکاتی دارد،
به حدود سیصد کتاب می رسیم و فاز سوم خرید کتاب به سرانجام میرسد
تاکید میکند باز هم مرور کنید هر کتابی که نگرانتان کرد برگردانید
و یا هر کتابی که بچه های محله دوستش نداشتند...
به حد بضاعت تخفیف میدهند و کیسه های نایلونی پراز کتاب را
تا کنار ماشین میاورند و میروند
کتابخانه مسجد دارد رونق می گیرد
وخداوند خیر دهد به "بانی" که سخاوتمندانه
این هزینه را بر عهده گرفته است
اینکه چقدر برای خودش باقیات صالحاتِ جاری گذاشته است
و تا کجا و کی...فقط خدا میداند!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#راض_بابا
بخاطر شرایط جدی کرونا
برنامههای حضوری بچهها به طور موقت تعطیل شده است، اما خبر داشت سهشنبه میتواند کجا بیاید و آمد،
پرانرژی و پرصحبت است و تقریبا لحظهای را در سکوت نمیگذراند!
گاهی نفس کم میآورد موقع حرف زدن و از دست خودش کلافه میشود و باز نفس میگیرد و ادامه میدهد و عجیب شیرین است،
تا نشست گفت کتاب "راض بابا" را شروع کردم، این کتاب را روز دختر سال گذشته از مسجد هدیه گرفته بودند،
گفتم چه دیر،
گفت اول برایم سخت بود خواندنش،
اما حالا یکسال بزرگتر شدم،
بعد شروع کرد به توصیف کتاب و اینکه چقدر عاشق "راضیه" شده و چقدر دوست دارد شبیه او باشد،
با حرارت تعریف میکرد که "راضیه" موقع ظرف شستن کتابش را پشت شیر آب میگذاشته و کتاب میخوانده و کتابش خیس میشده،
بعد با هیجان گفت "راضیه" نماز شب میخوانده و به نامحرم نگاه نمیکرده،
و گفت دیشب به اینجای کتاب که رسیدم نیمه شب بود
رفتم وضو گرفتم و یواشکی مفاتیح را از اتاق مامان و بابا برداشتم و نمازشب خواندم!
گفتم دخترم دورکعت هم بخوانی کافی هست، گفت نه همهاش را خواندم
نماز وترش طولانی بود العفوهایش را گفتم!
باز تاکید کردم که دو رکعت هم قبول است
و قبول کرد،
دخترک کلاس پنجمی عجیب متاثر از کتاب بود و از شخصیت "راضیه"،
و وقتی دربارهاش حرف میزد
چشمانش براق میشدند،
وقتش رسیده باور کنیم بچهها
با #کتاب خواندن تربیت میشوند،
یک: کتابخوانشان کنیم.
دو: کتاب خوب در اختیارشان بگذاریم.
ف. حاجي وثوق
@ghalamzann
#پرواز_با_پاراماتور_را_دوست_دارم
در محل سهشنبهها مشغول هستم که پسرک کتابخوان میآید،
کتابهای خودش و خواهرش را آورده،
یکسال با هم تفاوت دارند،
کلاس پنجم است و سطح مطالعه خوبی دارد،
اما خواهرش هنوز همان کتابهای کودکانه گروه "ب" را میخواند،
در بین کتابهایی که تحویل میدهد،
چشمم به کتاب پاراموتور میافتد،
کتابی که با سفارش و معرفی دوستان خوب خریده بودیم و پرطرفدار هم هست
با طرح و اسم پسرانهاش،
یادم میآید این کتاب را نخوانده بودم،
و تعدادی کتاب دیگر،
نگرانی همراه با چهره پسرک دوستداشتنی کتابخوان جلوی چشمم میآید،
#کتاب را با سرعت شروع میکنم،
قصه خوبی دارد، روایتگری جذاب،
تعلیق دارد گره دارد، کاملا نوجوانانه است،
امید و تلاش و خودباوری و ما میتوانیم و همهی خوبیهای دیگر از سروروی کتاب میبارد،
اما نویسنده یک اشتباه دارد، اشتباهی که میتواند در ناخودآگاه خواننده اثرش را بگذارد، آنجا که دخترک در المپیاد کشوری مقام آورده اما مادر و پدرش در مراسم تقدیر او شرکت نمیکنند و نویسنده مینویسد که مادر پادرد است
و توضیح میدهد که مادر اما اگر
مسجد جمکران و هیئت باشد، میرود!
وسط یک قصه خوب، یک توضیح اینچنینی که معمولا سهوی اتفاق نمیافتد،
کار خودش را میکند!
چون نوجوان دردش آمده که پدرومادر
به چنین اتفاق بزرگی بیتوجه بودهاند و حالا
در "لحظه درد" مقصر معلوم میشود،
مادر، جمکران رفتن و هیئت را
به فرزندش ترجیح میدهد!
این سختگیری یا مته به خشخاش گذاشتن نیست، دلت میسوزد که این کتاب با این قصه با این پایانی که پر از بغض و شادی و "ما میتوانیم" است،
یک جا خرابکاری میکند و ظلم میکند به مادران مذهبی که اتفاقا تجربه نشان داده وقت و زمان متفاوتی برای فرزندان قائلند،
اما این باعث نشود کتاب را از حوزه مطالعه فرزندتان حذف کنید،
کتابها بدون اشکال نیستند،
اینها کتابهای خوب و موجود ما
برای کودک و نوجوانند،
بدهیم بخوانند اما عادت به نقد و گفتگو را
در خانه فراموش نکنیم.
ف. حاجي وثوق
@ghalamzann
#پاتک_علیه_پیتوک
#سیدهادی
تماس گرفت و گفت کتابی که کار کردهاند تمام شده، آدرس بدهم که بفرستد تا بخوانم و لطف کرد و فرستاد، یک دوست خوب پژوهشگر...
بدون هیچ ذهنیتی #کتاب را دستم گرفتم بدون آنکه بدانم این مرد که دارم به زندگیاش بدون دعوت وارد میشوم چه کسی بوده، کجا بوده و چگونه زندگی کرده است.
(گفتم "بدون دعوت" و اشتباه کردم،
#رزق آدمها جایی نوشته میشود و آنگاه که لازم باشد به دستشان میرسد)
و به این ترتیب خیلی ناگهانی پرت شدم وسط زندگی سیدهادی، یک جوان بزنبهادر جنوبشهری که یک طرف قلدرمآبیاش دل میبرد یک طرف آرامنگرفتنها و بیتابیهایش...
یکجا فحشهایش را میشنوی، یکجا دست به یقه شدنش را میبینی، یکجا زیر گوش کسی میزند و یکجا مرد و مردانه شانه زیر همه بارهای موجود میدهد و یکجای دیگر هم بچههای محله را زیر بیرق هیئت جمع میکند و سینه میزند و گریه میکند.
سیدهادی از آن آدمهای عجیب است، از آنها که خودشان هستند، بیتکلف، بیکلیشه و بدون نقاب، از آنها که رگ گردنشان همانقدر زود بالا میزند که قلبشان زود نرم و چشمشان زود خیس و بازی را همیشه میبرند، از آنها که دلت میخواهد از نزدیک تجربهشان کنی، زیر پرچمشان خدمت کنی و وقتی سرت فریاد میکشند که کارت را درست انجام دهی، چشم بگویی و این فریادزدن را دوست داشته باشی.
پیشنهاد میکنم این کتاب را حتما بخوانید، با سیدهادی زندگی کنید و شما هم در حسرت دانستن راز متحول شدنش که هیچوقت نشد به کسی بگوید، حیرتزده بمانید.
باور دارم که #شهید سیدهادی سلطانزاده از آن بامرامهاست که اگر برایش کاری کنی حتما دستت را میگیرد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#دهه_هشتادیها
#دخترهایی_که_مادرانگی_دارند
با همکلاسیهایشان فرق دارند، شاید هم آنها با اینها... نمیدانم،
اما این تفاوتها فرصتها و تهدیدهایی را ایجاد کرده که دخترها به لطف خدا خوب از پس همه چیز دارند برمیآیند.
مدارس #سمپاد ویژگیهای خاص خودشان را دارند و این خاص بودن، هم برای کادر تربیتی و آموزشی و هم برای خود دانشآموزان شرایط متفاوتی را ایجاد میکند.
اما دخترها مسیر خوبی را طی کردهاند، با #محبت، با #دوستی، با دیدن نقاط #قوت دوستانشان، با #جدا_نکردن خودشان از آنها، بدون #تقابل، با ایجاد فرصتهای نابی که فقط با #زلالیت و #اخلاص دوران #نوجوانی میشود به آن رسید.
دخترها دغدغههای شیرینی دارند، احساس مسئولیتهای بزرگ، دلنگرانیهای ارزشمند، همتهای والا و تلاشهای مستمر...
دارند به خودشان میرسند:
#کتاب میخوانند، اهل عالم #معنا هستند، از #شهدا مدد میگیرند، اهل #سوال و پرس و جو هستند، اهل #حرکت و #پویایی...
و دارند نتیجه زحمات و دویدنها را میبینند
و میچشند و آدم چقدر دلش میخواهد
جای آنها باشد🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن امروز روز تولد شماست
تولد 42 سالگی
میگن اگه امروز بودید حتما کنار دارو و غذا، برای بچههای #فلسطین و #افغانستان،
#کتاب هم میفرستادید...
شما که حتما حالتون خوبه
دعای ما برای حال خوب #عزیزان شماست
برای آرامش اونها
اگرچه میدونیم خودتون
هواشونو خیلی خوب دارید... 🌱
#علی_صفوی_شاملو
@ghalamzann
کوچولوی ٣۶۵ روزه من!
اولین حرکت زمین به دور خورشیدِ عمرت به لطف خدا به انجام رسید و به قدر #یکسال #دنیادیده و #باتجربه محسوب میشوی...!
سرعت #رشد تو و همسالانت در دوسال اول آنقدر بالاست که تفاوت ١١ ماهگی و ١٢ ماهگی کاملا قابل شمارش است و این یکی از زیباییهای #خلقت آدمیزاد است.
بندهی #کنجکاو و خستگیناپذیر خدا!
کلمات برایت معنای مشخص دارند، اگرچه نمیتوانی ادایشان کنی اما با اصواتی که خودت میسازی و آواهایی که برای خودت کاملا جدی و معنادارند و حرکات دست و چشم و صورتت،
با اطرافیانت حرف میزنی و #مقصودت را میرسانی،
حالا #بازی برایت معنای جدیتری دارد و کتابها هم برایت وضوح بیشتر،
آنقدر که برای تصاویر #کتاب، هویت مستقل قائل هستی و بیش از گذشته دلت میخواهد کسی کتاب را به زبان خودت برایت بخواند!
اطرافیان هم برایت #هویت پیدا کردهاند و آنها را با اسمشان میشناسی و حتی #دوستداشتنهایت هم معنا پیدا کردهاند.
تو حتی #ترس را هم تجربه میکنی و ترسیدن بخشی از مراحل رشد توست و خدا کند ترس از #بیخدایی و #ظلم و #ظلمت و #دروغ و #نفاق، برای همیشه، بزرگترین و #جدیترین ترسهایت باشند...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann