#روزنوشت
#راض_بابا
بخاطر شرایط جدی کرونا
برنامههای حضوری بچهها به طور موقت تعطیل شده است، اما خبر داشت سهشنبه میتواند کجا بیاید و آمد،
پرانرژی و پرصحبت است و تقریبا لحظهای را در سکوت نمیگذراند!
گاهی نفس کم میآورد موقع حرف زدن و از دست خودش کلافه میشود و باز نفس میگیرد و ادامه میدهد و عجیب شیرین است،
تا نشست گفت کتاب "راض بابا" را شروع کردم، این کتاب را روز دختر سال گذشته از مسجد هدیه گرفته بودند،
گفتم چه دیر،
گفت اول برایم سخت بود خواندنش،
اما حالا یکسال بزرگتر شدم،
بعد شروع کرد به توصیف کتاب و اینکه چقدر عاشق "راضیه" شده و چقدر دوست دارد شبیه او باشد،
با حرارت تعریف میکرد که "راضیه" موقع ظرف شستن کتابش را پشت شیر آب میگذاشته و کتاب میخوانده و کتابش خیس میشده،
بعد با هیجان گفت "راضیه" نماز شب میخوانده و به نامحرم نگاه نمیکرده،
و گفت دیشب به اینجای کتاب که رسیدم نیمه شب بود
رفتم وضو گرفتم و یواشکی مفاتیح را از اتاق مامان و بابا برداشتم و نمازشب خواندم!
گفتم دخترم دورکعت هم بخوانی کافی هست، گفت نه همهاش را خواندم
نماز وترش طولانی بود العفوهایش را گفتم!
باز تاکید کردم که دو رکعت هم قبول است
و قبول کرد،
دخترک کلاس پنجمی عجیب متاثر از کتاب بود و از شخصیت "راضیه"،
و وقتی دربارهاش حرف میزد
چشمانش براق میشدند،
وقتش رسیده باور کنیم بچهها
با #کتاب خواندن تربیت میشوند،
یک: کتابخوانشان کنیم.
دو: کتاب خوب در اختیارشان بگذاریم.
ف. حاجي وثوق
@ghalamzann